چهارشنبه

مشخصات بلاگ

روز چهارشنبه به نام حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادى علیهم السلام است.در زیارت آن بزرگواران بگو:
السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا حُجَجَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکُمْ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللَّهَ مُخْلِصِینَ وَ جَاهَدْتُمْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاکُمُ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللَّهُ أَعْدَاءَکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِینَ وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا إِبْرَاهِیمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى یَا مَوْلایَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَنَا مَوْلًى لَکُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ جَهْرِکُمْ مُتَضَیِّفٌ بِکُمْ فِی یَوْمِکُمْ هَذَا وَ هُوَ یَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ فَأَضِیفُونِی وَ أَجِیرُونِی بِآلِ بَیْتِکُمُ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.

بایگانی
پیوندها

۷۸ مطلب با موضوع «از دیگران» ثبت شده است

سلام

 

از  هر تعلقی که گذشتم، تواناتر شدم.
هر روز چیزی را تَرْک کردم و هر روز چیزی مرا تَرْک کرد.
با هر تَرْکی، خاکِ تنم تَرَکی برداشت و چیزی از آن رویید،
بالی شاید، کوچک و شفاف و نامرئی.
پریدن با پرهایی نا پیدا مرا بی پروایی آموخت.

آخرین تمنایم سنگی است سهمگین که بر شانه هایم چسبیده است، باری که قرن هاست به ناگزیر هر زنی آن را برده است.
فردا آن را از شانه هایم  پایین خواهم گذاشت زیرا که در این کوله پشتی، توشه نیست؛ تقاضا و تمناست و آدمی زیر بار تقاضاها و تمناهایش تلف خواهد شد.
رهیدن، رنج  بسیار دارد اما پاداشی نیز دارد که آن  رنج را التیام میبخشد.

چه ناچاری دلپذیری است که راه رستگاری جز از گذشتن  نمی‌گذرد .

👤عرفان نظرآهاری

 

  • narjes srt

سلام


در من کوچه‌ای‌ست...

که با تو در آن نگشته‌ام

سفری‌ست...

که با تو هنوز نرفته‌ام

روزها و شب‌هائی‌ست...

که با تو به سر نکرده‌ام

عاشقانه‌هائی‌ست...

که با تو... 

هنوز نگفته‌ام


"راحمه باقی‌پور"


تصویر: جین سیبرگ و ژان پل بلموندو در نمایی از "از نفس افتاده" (ژان لوک گدار، ۱۹۶۰)


برگرفته از وبلاگ عزیز "فلسفه های لاجوردی"

  • narjes srt



هیچ با حاصل دهقان نکند سیل ملخ

آنچه با حاصل این مُلک نمودید امسال


# ملک_ الشعراء_ بهار

  • narjes srt

سلام



اگر بی‌من خوشی یارا به صد دامم چه می‌بندی
وگر ما را همی‌خواهی چرا تندی نمی‌خندی
کسی کو در شکرخانه شکر نوشد به پیمانه
بدین سرکای نه ساله نداند کرد خرسندی
بخند ای دوست چون گلشن مبادا خاطر دشمن
کند شادی و پندارد که دل زین بنده برکندی
چو رشک ماه و گل گشتی چو در دل‌ها طمع کشتی
نباشد لایق از حسنت که برگردی ز پیوندی
خوشا آن حالت مستی که با ما عهد می‌بستی
مرا مستانه می‌گفتی که ما را خویش و فرزندی
پیاپی باده می‌دادی به صد لطف و به صد شادی
که گیر این جام بی‌خویشی که باخویشی و هشمندی
سلام علیک ای خواجه بهانه چیست این ساعت
نه دریایی و دریادل نه ساقی و خداوندی
نه یاقوتی نه مرجانی نه آرام دل و جانی
نه بستان و گلستانی نه کان شکر و قندی
خمش باشم بدان شرطی که بدهی می خموشانه
من از گولی دهم پندت نه ز آنک قابل پندی
#مولانا

  • narjes srt

تشنه بودیم که بارانِ نجف را دیدیم
اشک بودیم که دامانِ نجف را دیدیم

در نجف منقبت از شاهِ خراسان گفتیم
مشهدش آمده سلطانِ نجف را دیدیم

علت این است اگر ذکرِ علی می‌گوییم
ما در این خاک ، خراسانِ نجف را دیدیم

هرچه دادند به ما لطفِ علی بود علی
بر سرِ خوان رضا خوانِ نجف را دیدیم

بی سبب نیست در ایوانِ طلا می‌چرخیم
ما در ایوانِ تو ایوانِ نجف را دیدیم

ما رسیدیم که بر مَرمرتان رو بکشیم
یک علی گو که پس از نامِ شما هو بکشیم


با خودش جامِ تو مستانه شدن هم دارد
بردنِ نام تو دیوانه شدن هم دارد

دلِ ما کاش شود کاسه‌ی سقاخانه
سنگ ظرفیتِ پیمانه شدن هم دارد

هر کبوتر که نشسته است دگر باز نَگشت
صحنِ تو خاصیتِ لانه شدن هم دارد

جایِ آئینه و کاشی به خودت غرقم کن
لطفِ تو از همه بیگانه شدن هم دارد

زائرانِ تو همه عینِ زیارت نامه‌اند
کششِ نورِ تو پروانه شدن هم دارد

وقتِ نقاره شده از تو خبر می‌گویند
ها علیٌ بشرٌ کَیفَ بشر می‌گویند


یک کلاغ آمده اینجا که کبوتر بشود
عُمرِ ما کاش فقط پیشِ رضا سر بشود

بگذارید همین دفعه طوافش بکنم
طاقتم نیست که هنگامه‌ی محشر بشود

دامنش پُر شد و با دستِ پُر از اینجا رفت
پیش از آن لحظه که چشمانِ گدا تر بشود

به لبم نام جواد است و کَرَم می‌بارد
وای اگر وقتِ دعا نوبتِ مادر بشود

آمدن‌های مرا ضرب در سه بکنید
چه شود دیدنِ تو چند برابر بشود

مرگ می‌چسبد اگر در نظرم می‌آیی
جای هربار سه دفعه به سرم می‌آیی


بارم اُفتاد زمین تا که شوم بارِ شما
بیشتر ساخت مرا عشق گرفتارِ شما

می‌بَرَد تا ابد از یاد پریدن‌ها را
هر کبوتر که نشیند لبِ دیوارِ شما

کنج شش گوشه زدم بوسه به یاد حرمت
بوسه‌ای در عوضِ آنهمه زوارِ شما

کربلا هم چقدر حسرت خادم‌هایی
که بیایند هرازگاه به دیدارِ شما

چاره‌ی اینهمه بیچاره فقط چار علیست
چارده تَن همه دیدیم در این چارِ شما

شامِ میلاد تو هر چند زِ مشهد دورم
چشم بر راهم و سلمانیِ نیشابورم


باز در نیمه‌ی شب چشمِ کسی بینا شد
کودکی گم شده در خوابِ خوشش پیدا شد

مادری آرزویش بچه‌یِ زیبایی بود
گفت جبریل به گوشش گره‌هایت وا شد

دستِ لرزانِ زنی پیر کمی بالا رفت
از شهیدش خبر آمد چقدر غوغا شد

باز در پیشِ ضریحِ تو مریضی اُفتاد
زیرِ لب گفت رضا گفت رضا تا پا شد

خادمی آینه کاریِ حرم را تا دید
گفت با بغض حسن گریه کُنَش زهرا شد

لطفِ آقاست اگر مستِ امام حسنیم
"ما حسینی شده‌ی دستِ امام حسنیم"


من اویسم نَفَست از قَرَن آورد مرا
تا تراشیده شوم از یَمن آورد مرا

مادرم بارِ نخستی که مرا با خود داشت
تا ضریحت برسم سینه‌زن آورد مرا

حاجت کرببلا داشت ، به ما بخشیدی
به هوایِ حرمِ بی کفن آورد مرا

شانه‌ام اُنس گرفته است به درهایِ حرم
در کنار خودش آقای من آورد مرا

در گوهرشاد دلم رفت به بین‌الحرمین
باد تا بویی از آن پیرهن آورد مرا

وای از پیرهنش ، پیرهنش را بُردند
حیف انگشتر و سنگِ یمنش را بُردند

شاعر : #حسن_لطفی

  • narjes srt

سلام


زن ها دو دسته اند
آن هایی که روزگارشان تنها می گذرد ولی شب ها آهنگ غمگین گوش نمی دهند... دائم در عزاداری فرصت های از دست رفته به سر نمی برند...از تنهایی خسته می شوند ولی خوشحالی و آرامش را در آغوش های موقت جست و جو نمی کنند...از تنهایی شکایت می کنند ولی تقاضای همراهی هرگز!
و دسته ای که تمام زندگی شان را وابسته به وجود یک آدم دیگر می بینند... در نبودش غمگین می خوابند و صبح ها آشفته بیدار می شوند... از تمام خوشی های دیگر فاکتور می گیرند و زندگی کردن را یادشان می رود... فریب دادن خودشان را بهتر از هر کاری در دنیا بلدند... عادت کرده اند به سوگواری آغوش های ناامن از دست رفته... عادت کرده اند با برف و باران و آفتاب خاطره بازی کنند و زانوی غم بغل بگیرند
زن ها دو دسته اند
آن هایی که قدرت را دوست دارند ،گاهی احساس ضعف می کنند ولی زانو زدن؟هرگز...مطمئن راه می روند ، بدون ترس حرف می زنند ، مدام در مالیخولیای اتفاقات احتمالی به سر نمی برند ،داشته هایشان را دوست دارند و  برای حفظش تلاش می کنند اما ترس از دست دادنشان هر روز و هر لحظه روحشان را متلاشی نمی کند...زود کوتاه نمی آیند... زود میدان را خالی نمی کنند و خط قرمز هایشان پر رنگ ترین مرز دنیاست!!
و دسته ای که ضعف را دوست دارند... حمایت را دوست دارند... زود کوتاه می آیند، زود از حقشان می گذرند، زود قانع می شوند...از خودشان اراده ای ندارند...برای خودشان برنامه ای ندارند... با خجالت حرف می زنند و همیشه ترس از دست دادن از چشم هایشان می بارد... زن هایی که مثل خمیر در هر شرایطی کش می آیند و هیچ تلاشی برای تغییر دادن اوضاع نمی کنند!
زن ها دو دسته اند
آن هایی که برای خودشان زندگی می کنند...از خودشان راضی هستند... چیزی را پشت رنگ های تند موها و ناخن و لب هایشان قایم نمی کنند، گاهی شلخته اند گاهی بی حوصله اند اما خودشانند!
و دسته ای که برای دیگران زندگی می کنند... فرصتی برای اینکه خودشان باشند ندارند...دائم پشت نقاب های زیبایشان مخفی می شوند...هر روز رنگ عوض می کنند و در نهایت باز هم توی آیینه ناراضی ترین آدم دنیا هستند!
زن ها دو دسته اند
 آن هایی که می گویند : من یک انسان هستم...هورمون های زنانه شان دلیلی برای درجا زدنشان نمی شود...و دسته ای که جنسیتشان بزرگ ترین بهانه ی زندگی شان برای تمام نرسیدن هاست!


نوشته : محدثه رمضانی


تو از کدوم دسته ای؟


  • narjes srt
سلام


"روباه گفت:"همان مقدار وقتی که برای گل ات صرف کرده ای،باعث ارزش و اهمیت گل ات شده است."
شازده کوچولو تکرار کرد تا در خاطرش بماند:"همان مقدار وقتی که برای گل ام صرف کرده ام..."

روباه گفت:"آدم ها این حقیقت را فراموش کرده اند،اما تو نباید فراموش کنی.تو مسوول همیشه گی آن می شوی که اهلی اش کرده ای.تو مسوول گل ات هستی."
شازده کوچولو تکرار کرد تا در خاطرش بماند:"من مسوول گل ام هستم..."


  • narjes srt

✅0⃣2⃣مثبت بودن را زندگی کنیم!

شما برای موفقیت طراحی شده اید و برای رسیدن به عظمت و بزرگی خلق شده اید!درون شما استعداد و توانایی هایی نهفته است که می توانید از آنها در صدسال از عمرتان بهره مند شوید.در حقیقت اگر به مدت کافی و به سختی چیزی را بخواهید و مایل باشید برای دستیابی به آن تلاش کنید، هیچ چیزی وجود ندارد که نتوانید به آن دست یابید.

✔️افراد، موقعیت ها و هیجانات منفی که باعث می شوند در باتلاق هیجانات منفی گیر بیفتید را شناسایی کنید.
✔️بدانید و بپذیرید که شما فرد کاملا خوب همراه با استعداد بالقوه ی زیادی برای برخورداری از زندگی خارق العاده هستید.
✔️از این لحظه تصمیم بگیرید با هر موقعیت ناخوشایند در زندگی تان مقابله کرده، یکباره و برای همیشه خود را از تمام آنها خلاص کنید.
✔️عواملی را که موجب می شوند دچار هیجانات منفی، به ویزه عصبانیت شوید شناسایی نموده، در هر زمینه شروع به تغییر افکار خود نمایید. این جمله را بارها بارها تکرار کنید تا زمانی که تبدیل به بخش لاینفکی از شخصیت شما گردد:"من مسئول هستم."
✔️از انتقاد، محکوم نمودن یا سرزنش هرکسی به هر دلیل خودداری نمایید، در عوض، مسئولیت کامل هرآنچه هستید یا خواهید بود، برعهده بگیرید.
✔️خود را بی قید و شرط بپذیرید و هر روز با تکرار این جمله:"من خودم را دوست دارم!" عزت نفس خود را بالا ببرید.
✔️دقیقا تصمیم بگیرید در زندگی واقعا به دنبال چه هستید و سپس تمام وقت به آن بیندیشید و در مورد آن سخن بگویید. آنقدر مشغول دستیابی به آنچه برایتان مهم است شوید که دیگر وقتی برای فکر کردن به باورهای منفی که ممکن است مانع پیشرفت تان شوند، نداشته باشید.

✔️با خودداری از ایجاد تغییرات در خود به دست باور گناه و تقصیر و خودداری از به کار بردن آن در مورر هر شخص دیگر، خود را از احساس گناه رها کنید.
✔️در هر مشکل، سختی که با آن مواجه می شوید به دنبال نقاط مثبت باشید. همواره راهی برای منفعت بردن خواهید یافت!
✔️در هر مانع یا مشکلی که به آن برخورد می کنید، به دنبال درس ارزشمندی باشید که از آن بیاموزید و به شدت تلاش کنید از هر مشکلی که با آن روبرو می شوید، هر مشکلی که مجبورید با آن سرو کار داشته باشید درسی بیاموزید.

✔️با هر فردی که ملاقات می کنید به گونه ای رفتار کنید که گویی مهمترین فرد در جهان است!

  • narjes srt

✅9⃣1⃣تمرین موفقیت روزانه

✔️تمرین را با ۳ نفس عمیق شروع کنید. با هردم، تنش ها و استرس های بدن خود را حس کنید و با هر بازدم، آن ها را از بدن خارج کرده و حس آرامش، عشق و صلح را جایگزین کنید!(برای این منطور می توانید تصاویری که برای شما تعریف عشق، صلح و ارامش را میدهد در ذهنتان مرور کنید!)

✔️ویژگی های خود واقعی تان را تصور کنید. خود را تصور کنید که در قالب خود واقعی تان، روز را سپری می کنید. این کار را چندبار انجام دهید. آن قدر که برایتان ساده شود!

✔️اکنون پنج ارزش اصلی خود را مرور کنید. دقایقی را برای حس کردن واقعی هرکدام از این ارزش ها در نظر بگیرید و دوباره ذهنتان را برای سپری کردن روز، هدایت کنید. هربار که این کار را انجام می دهید، خود را برای داشتن روزی خوب اماده می سازید.

✔️از لبخند درونی برای فعال کردن اندروفین استفاده کنید. به تک تک اعضای بدن خود لبخند بزنید و سعی کنید این حس را بهتر، بهتر و بهتر کنید.

✔️آرزوی بزرگ خود را به خاطر آورید. از ذهن خود بخواهید شما را در افکار، حرف ها و اعمالتان هدایت کند تا آرزوی شما به بهترین شکل به واقعیت بپیوندد.

✔️در زندگی تان به خاطر چه چیزی از همه بیشتر سپاسگزاری می کنید؟ دست کم یک دقیقه روی تمام چیزهای خوبی که دارید تمرکز کنید.

✔️با سه نفس عمیق، تمرین را پایان دهید. این بار بگذارید هر دم، شما را با انرزی پرکند و هر بازدم، شما را برای دریافت انرژی بیشتر آماده کند!


ادامه دارد...

  • narjes srt

✅8⃣1⃣تجربه خوشحالی

✔️زمانی را به خاطر بیاورید که واقعا احساس خوشحالی و آرامش داشته اید. اکنون کاملا به آن زمان برگردید، آنچه دیدید ببینید، آنچه شنیدید بشنوید و آن حس خوب را دوباره تجربه کنید.( اگر زمان خاصی به خاطرتان نمی رسد، فقط تصور کنید که زندگی شما چقدر بهتر می شد اگر واقعا خوشحال و آرام بودید.)

✔️اکنون رنگ ها را روشن تر و پر رنگ تر، صداها را بلندتر و حس خوشحالی را بیشتر کنید.

✔️توجه کنید و ببینید که حس خوشحالی در کدام نقطه از بدن شما شدیدتر است. به آن حس رنگ بدهید و آن رنگ را در بدن خود حرکت دهید، از سر تا نوک انگشتان پا. روشنی آن را دوبرابر کنید. باز هم دو برابر!

✔️می توانید تصور کنید که دلفین های کوچکی در جریان خون شما در حال بازی هستند و از سلولی به سلول دیگر شناورند. یا جریان شادی را مانند رودخانه ای از عسل طلایی تصور کنید که در بدن شما جریان دارد.

✔️مراحل دو تا چهار را دست کم پنج بار دیگر تکرار کنید. سعی کنید به طور واضح و با جزئیات ان واقعه ی خوشحال کننده را دوباره و دوباره تصور کنید. می تواتید از همان تجربه ی خوشحال کننده استفاده کنید یا هربار از تجربیات مختلفی استفاده کنید.


ادامه دارد...

  • narjes srt

✅8⃣1⃣لنگر ثروت

✔️فهرستی از حالات و احساساتی که فکر می کنید پول برای شما به ارمغان خواهد آورد تهیه کنید.
برای مثال:اعتماد به نفس، خوشحالی، آرامش، دست و دلبازی و...

✔️مهمترین مورد را در این فهرست انتخاب کنید. سعی کنید زملنی را به خاطر آورید که واقعا چنین احساس یا حالتی را داشتید. کاملا به آن زمان برگردید. آنچه دیدید ببینید، آنچه شنیدید بشنوید و آن احساس خوب را دوباره تجربه کنید.
(اگر چنین زمانی به خاطرتان نمی رسد، تصور کنید اگر چنین احساسی داشتید، چقدر زندگی تان بهتر بود!)
✔️همچنان که این احساسات خوب را تجربه می کنید، رنگ ها را روشن تر و پررنگ تر کنید، صداها را بلندتر کنید و حس ها را نیرومندتر سازید.
✔️همچنان که این حس ها زیبا را تحربه می کنید، انگشت شست و میانی یکی از دستان خود را به یودیگر فشار دهید و در  ذهن خود با صدای بلند بگویید:" من ثروتمندم!"
✔️مراحل ۲ و ۳ را برای تمامی مواردی که در لیست نوشته اید تکرار کنید. طولی نمی کشد که هرگاه انگشت شست و میانی خود را به یکدیگر فشار دهید و عبارت " من ثروتمندم" را تکرار کنید، این حس های زیبا به شما باز می گردند و حس ثروتمند بودن را در شما ایجاد می کنند.
هر زمان که به داشتن پول بیشتر فکر می کنید یا پول بیشتری می خواهید، از این لنگر  کمک بگیرید!


ادامه دارد...

  • narjes srt

✅7⃣1⃣به حرکت ادامه دهید!

داستانی هست که می گوید در سرزمین باستانی تبت، هرصد سال یک بار تمام راهبه ها دور هم جمع می شدند و به آن ها فرصت داده می شد تا به روشن ضمیری دست یابتد. تنها کاری که آن ها باید می کردند این بود که وارد اتاق " هزار ابلیس" شوند و زنده بیرون بیایند. این اتاق، اتاقی بود با دیوارهای سیاه و تاریک که در آن هزار ابلیس زندکی می کردند و با عبور  شما از آن جا، در قالب لباس مبدل به چیزهایی که شما از آن ها می ترسید، مانند عنکبوت ، مار و لبه ی پرتگاه، جلوی شما ظاهر می شدند. تنها قانون نیز این بود که وقتی شما وارد اتاق می شدید، تنها قانون نیز این بود که وقتی شما وارد اتاق می شدید، هیچ کس نمی توانست وارد شود تا به شما کمک کند و خروج از اتاق از در ورودی نیز غیر ممکن بود. برای اندک افراد شجاعی که جرات داشتند با ترسهای خود روبرو شوند تا پس از آن به خوشحالی، موفقیت و روشن ضمیری دست پیدا کنند، یک پند مهم و اساسی وجود داشت؛
هرچه دیدید، شنیدید ، فکر کردید یا حس کردید مهم نیست، تنها به راه خود ادامه دهید. اگر حرکت کنید در نهایت به جایی که دوست دارید خواهید رسید.

"هرگز تسلیم نشوید. هرگز تسلیم نشوید. هرگز ، هرگز، هرگز، هرگز، در هیچ کاری ، کوچک یا بزرگ، کم یا زیاد، هرگز تسلیم نشوید، مگر به محکومین افتخار و حس خوب، هرگز تسلیم زور نشوید.
هرگز تسلیم قدرت فوق العاده و بارز دشمن نشوید"

#چرچیل

ادامه دارد...

  • narjes srt

✅6⃣1⃣کنترل استرس

🔴این تمرین را روزی یک یا دومرتبه انجام دهید تا بدن شما زمان بازیافت داشته باشد و سلامت شما بهبود یابد.

1⃣توجه خود را به پاهایتان معطوف کنید به حسی که در پاهایتان جریان دارد توجه کنید، به گرما و رنگ آن ها و به وزن آنها فکر کنید.
2⃣نفس عمیقی بکشید، بازدم انجام دهید و حسی زیبا، گرم و آرامش بخش را تصور کنید که در پاهایتان جریان دارد.
3⃣دوباره دم و بازدم انجام دهید و تصور کنید که این حس گرم و آرامش بخس از پاهای شما به سمت ساق پا و زانوهای شما در حرکت است. عدد " یک" را در ذهن خود ادا کنید.
4⃣بگذارید این حس گرم و آرامش بخش به ماهیچه ها و استخوان های شما نفوذ کند و همچنان که در بدن شما حرکت می کند به شما آرامش دهد.
5⃣هرزمان که احساس کردید آمادگی دارید، نفس عمیق دیگری بکشید و تصور کنید که این حس گرم و آرامش بخش به سمت کمر و بالا تنه ی شما حرکت می کند. اکنون عدد دو را ادا کنید.
6⃣عمل دم و بازدم را انجام دهید و این حس را به شانه های خود انتقال دهید و بگویید سه...
7⃣بگذارید این آرامش بدن شما را پر کند و از شانه ها به سوی بازوها و دست های شما سرازیر شود.
8⃣با یک دم عمیق، این حس را به سوی سر خود هدایت کنید و عدد چهار را تکرار کنید. سپس اجازه دهید این حس تمام بدن شما را پر کند.
9⃣اکنون عدد پنج را در ذهن خود تکرار کنید و تصور کنید که این حس آرامش بخش دو برابر می شود، درست مثل این که آرامشی تازه از سر شما جریان پیدا کرده است و به حس گرم و آرامش بخشی که قبلا وجود داشت می پیوندد‌
🔟همزمان با جریان آرامش از سر تا پایتان، تصور کنید که تمامی فشارها و تنش ها با آن شسته می شود و از پاهای شما خارج می گردد و فضا برای انرژی جدید، تازه و آرام بخش بیشتر می شود به خودتان چند دقیقه وقت بدهید تا از این حس های زیبا لذت ببرید.
1⃣1⃣کمی مکث کنید و به حس خوو توجه کنید و در صورت تمایل، مراحل بالا را تکرار کنید. هرچه بیشتر این تکنیک را تکرار کنید، اثر بخشی آن بیشتر خواهد شد...

  • narjes srt

✅5⃣1⃣رویای بزرگ اما دست یافتنی

🔴وقتی صحبت از موفقیت شما می شود، لازم است غیرمنطقی باشید. لازم است رویاهایی داشته باشید که شما و دیگران فکر می کنید غیر ممکن است.با در نظر گرفتن ارزش هایتان، فهرستی از تمام چیزهایی که الان می خواهید، در گذشته می خواستید یا احتمال می دهید که در آینده بخواهید، تهیه کنید. کافیست همه چیز را از ذهن خود خارج کنید و روی کاغذ پیاده کنید. لازم نیست هیچ نیت و منظوری از به دست اوردن این چیزها داشته باشید. حتی لازم نیست اعتقاد داشته باشید که دستیابی به این چیزها ممکن هستند. مهم نیست دستیابی به این خواسته ها غیرممکن یا غیرعاقلانه به نظر برسد، فقط هرچه دوست دارید بنویسید!

فقط شما هستید که می دانید واقعا از زندگی چه می خواهید و چه چیز قلب  شما را به طپش اندازد.
🔴وقتی به جای آنچه دوست ندارید، روی آنچه دوست دارید تمرکز کنید، به تجربه ای غنی از نظر حسی دست پیدا می کنید و می تواتید حس کنید وقتی به آن چیز دست یافتید چه خواهید دید، خواهید شنید،حس خواهید کرد، خواهید چشید یا خواهید بویید. اگر همواره روی خواسته های خود تمرکز کنید، ذهن خود را شرطی می کنید تا خواسته های شما را بیشتر و بیشتر به سویتان جذب کند.

پس دست به کار شوید👇

✅مهمترین چیزها در دنیا برای من عبارتند از:

1⃣
2⃣
3⃣
4⃣
5⃣
✅اگر می توانستم در دنیا هر فردی که دوست دارم باشم، هرکاری که دوست داشتم انجام دهم و هرچه دوست دارم داشته باشم، آن وقت....
✅من زمانی می فهمم دارم موفق می شوم که....

پاسخ این سوالات نشان می دهد که آیا شما به رویاهایتان نزدیکتر می شوید با از آنها دور می شوید. همچنان که تجربه ی زندگی مطابق رویاهایتان را آغاز می کنید، پاسخ این سوالات انگیزه ی شما را تقویت می کند.


ادامه دارد...

  • narjes srt

🔴4⃣1⃣مهم ترین چیزها در جهان

پرسشهای زیر را با دقت جواب دهید👇

✅ اگر بدانید یک هفته بعد دنیا به آخر می رسد چه می کنید؟

✅به آخر زندگی خود بروید. سه درس مهمی که آموخته اید کدامند و اهمیت آنها چیست؟
✅به فردی فکر کنید که احترام زیادی برای او قابل هستید. سه ویژگی تحسین آمیز او کدامند؟
✅در بهترین وضعیت، چگونه آدمی هستید؟
✅به نظر شما چه جمله ای را می توان روی سنگ قبر شما نوشت که به بهترین گونه و به واقع نشان دهد که شما در زندگی خود چگونه فردی بودید؟


ادامه دارد...

  • narjes srt

🔴3⃣1⃣روابط خود را به تصویر بکشید!

✔️به فردی فکر کنید که با او مشکل دارید به زمانی فکر کنید که مشکلتان با او شروع شد، یا تصور کنید که او روبه روی شما ایستاده است. آنچه را باید ببینید ببینید، مکالمات درونی خود را بشنوید و روی کاغذی یادداشت کنید که چه احساسی دادید. اکنون از خودتان بیرون بیایید و اجازه دهید این احساسات از شما دور شوند.

✔️اکنون خود را جای آن فردی بگذارید که با او مشکل دارید. اگر دوست دارید می توانید صورت او را مانند نقابی روی صورت خود بگذارید. ببینید از دیدگاه او جهان چگونه است. حال خودتان را از دریچه ی چشمان او ببینید. او درباره ی این شرایط ممکن است چه بگوید؟ جای او بودن چه حسی دارد؟ اکنون از او بیرون بیایید و اجازه دهید این احساسات نیز از شما دور شوند.

✔️اکنون به فردی که به عقل و خرد او ایمان دارید و او را تحسین می کنید فکر کنید. این فرد می تواند یک دوست، مربی یا حتی یکی از شخصیت های تاریخی باشد.حود را جای او بگذارید و فرض کنید که او ایستادهاست و به شما دو نفر نگاه می کند. او به مثابه ی یک تماشاچی معمولی، اوضاع را چگونه می بیند؟ جایی بایستید که بتوانید خود و فردی را که با او مشکل دارید، همزمان ببینید. ببینید که میان این دو نفر( شما و او) چه می گذرد. آن ها چه می کنند؟ چه چیزهایی به هم میگویند؟ در ذهن این فرد عاقل و خردمند چه نگرشی ایجاد می شود؟ شما به مثابه ی یک فرد خردمند، چه پیشنهاد و توصیه ای به این دو نفر دارید؟

✔️اکنون به همراه تجربیات و آموخته هایتان به سر جایتان برگردید.فردی را که با او مشکل داشتید از دیدگاه دیگری نگاه کنید و دست کم یک جمله انتخاب کنید یا حرکتی انجام دهید که شما را یک قدم به سوی یک راه حل خوشحال کننده سوق دهد.


ادامه دارد...

  • narjes srt

✅1⃣1⃣پرسشهای نیروبخش

🔴هر روز صبح این سوالات را از خود بپرسید. این پرسشهاحالت مثبتی را در شما ایجاد می کند 👇

✔️چه کسی یا چه چیزی باعث شده که من در رندگی احساس کنم از همه خوشحال ترم؟
✔️چه کسی با چه چیزی باعث شده که من در زندگی احساس کنم‌ دیگران مرا از همه بیشتر دوست دارند؟
✔️چه کسی یا چه چیزی باعث شده که من در زندگی احساس کنم از همه ثروتمندترم؟
✔️چه کسی یا چه چیزی باعث شده که من در زندگی احساس کنم از همه پر انرژی تر و توانمندترم؟

🔴هنگام پاسخ دادن به این سوالات، بکوشید تصویر روشنی از آنچه که به آن فکر می کنید ایجاد کرده و سپس آن را تقویت و بزرگنمایی کنید. برای مثال وقتی به این سوال فکر می کنید که چه چیزی باعث خوشحالی من در زندگی شده است، رنگها را شفافتر، صداها را بلندتر و حسها را قوی تر  کنید و وقتی که پاسخ هر سوالی را داده و به سوال بعد فکر می کنید، نگرشتان به طور کلی بهتر شده و در نهایت آماده می شوید تا روز خوبی را شروع کنید!


ادامه دارد...

  • narjes srt

✅🔟در بسیاری از مواقع، افراد به دلیل نداشتن انعطاف پذیری احساسی در موقعیت های نامناسبی گیر می افتند امشب با کمک مجموعه سوالاتی که به تکنیک "بایرون کاتی"  معروف است می خواهیم به شما کمک کنیم تا بتوانید به سرعت بر ترس، عصبانیت و نفرت خود غلبه کنید.

🔴سوالات 👇

✔️آیا فردی هست که شما از او متنفر باشید و او را نبخشید؟
✔️به نظر شما آن فرد باید چه تغییری بکند؟
✔️باید چه کاری را انجام دهد و چه کاری را نباید انجام دهد؟
✔️برای اینکه خوشحال شوید او چه کار باید بکند؟

🔵حال نوبت این است که به پرسشهای زیر با دقت فکر کرده و پاسخ دهید👇

✔️آیا دیدگاه شما درست است؟
✔️آیا شما واقعا می دانید که دیدگاهتان درست است؟
✔️وقتی به آن افکار فکر می کنید یا ماجرا را برای خود تعریف می کنید چه واکنشی نشان می دهید؟
✔️اگر این افکار یا ماجرا نبودید چگونه بودید؟
✔️اگر فقط یک راه حل ساده وجود داشته باشد، آن چیست؟
✔️اگر بتوانید یک اختراع فوق العاده در این زمینه انجام دهید، این اختراع چه می تواند باشد؟


ادامه دارد..

  • narjes srt

🔴چیزی به نام شکست وجود ندارد. توماس ادیسون هفتصد مرتبه تلاش ناموفق را برای اختراع لامپ الکتریکی تجربه کرد و در این هنگام یکی از خبرنگاران روزنامه ی نیویورک تایمز از او سوال کرد: "چه احساسی دارید وقتی هفتصد بار شکست خورده اید؟"
🔴مخترع بزرگ با مثالی کلاسیک درباره ی دیدگاه مثبت، پاسخ او را چنین داد:
" من تنها هفتصد بار، بلکه یک بار هم شکست نخورده ام. من موفق شدم ثابت کنم تمام آن هفتصد راه اشتباه بوده است. وقتی بتوانم تمامی راه های اشتباه را کنار بگذارم، راه درست را پیدا خواهم کرد."
🔴مهمترین نکته در تلاشهای ادیسون این بود که او چالش ها و مشکلات خود را به گونه ای قالبسازی کرده بود که او را علاقمند و با انگیزه نگه دارد تا بتواند به کارش ادامه دهد...


✅9⃣بازی قالبسازی

🔻به پروژه یا هدفی که در گذشته موفق شده اید آن را انجام دهید یا به آن دست یابید فکر کنید.شما یا دیگران از چه قالب، معنی یا دیدگاهی برای حفظ انگیره برای ادامه ی کار استفاده کرده اید؟
🔻به پروژه فعلی یا آتی خود فکر کنید.
🔻چه قالب هایی ممکن است انگیزه ی شما را برای کار روی پروژه و مسارکت در آن کاهش دهد؟
🔻چه قالب هایی می تواند انگیزه ی شما را برای کار روی پروژه و مشارکت در آن افزایش دهد؟


ادامه دارد...

  • narjes srt

✅8⃣دکمه ی اعتماد به نفس

1⃣زمانی را به خاطر بیاورید که کاملا احساس می کردید اعتماد به نفس دارید. سعی کنید کاملا به آن زمان برگردید، همان چیزهایی را که دیدید ببینید، همان چیزهایی را که شنیدید بشنوید و همان احساس خوبی را که در آن زمان داشتید دوباره تجربه کنید!
2⃣اکنون رنگ ها را روشن تر و پررنگتر کنید، صداها را بلندتر کنید و اجازه دهید احساس اعتماد به نفس در شما ریشه بگیرد.
3⃣همچنان که این احساسات خوب را در خود احساس می کنید، انگشت شست و میانی خود را به یکدیگر فشار دهید.
4⃣اکنون انگشت شست و میانی خود را دوباره به هم فشار دهید و آن احساسات خوب را در خود دوباره زنده کنید.
5⃣مراحل فوق را چندین مرتبه با خاطرات مثبت دیگر تکرار کنید چنان که برای به خاطر آوردن آن لحظات خوب، تنها فشردن انگشتان به یکدیگر کافی باشد.
6⃣چنان که انگشت شست و میانی خود را به یکدیگر فشار می دهید، به موقعیتی فکر کنید که باید در آن اعتماد به نفس داشته باشید. تصور کنید که در آن موقعیت همه چیز خوب پیش خواهد رفت؛ درست همان گونه که شما می خواهید. آنچه خواهید دید ببینید، آنچه خواهید شنید بشنوید و لذت آن لحظات را با تمام وجود حس کنید.


ادامه دارد...

  • narjes srt

✅7⃣احتمالا برای همه حداقل یکبار پیش آمده که مورد توجه و علاقه فردی قرار بگیرد مثلا یک دوست...

🔴امشب می خواهیم با تکنیک چشمان عشق سفری را برای تغییر تجربه کنیم👇
✅چشمان خود را ببندید و به فردی فکر کنید که عاشق شماست یا از صمیم قلب شما را دوست دارد. چهره ی آن فرد یا افراد را در ذهن خود تجسم کنید و فکر کنید که روبروی شما ایستاده اند.
✅ به آرامی از بدن خود خارج شوید و وارد بدن فردی شوید که شما را دوست دارد. از دریچه ی چشمان او ببندید و با گوش های او بشنوید و سعی کنید احساس خوبی را که او هنگام نگاه کردن به شما دارد تجربه کنید. اکنون دقت کنبد و ببینید که کدام ویژگی یا ویژگی های شما باعث شده است که او شما را دوست داشته باشد. سعی کنید این ویژگی های جادویی را که شاید تاکنون ناشناخته باقی مانده اند بشناسید.
✅اکنون به بدن خود برگردید و چند دقیقه از این که می دانید شما مورد علاقه ی کسی هستید لذت ببرید و خود را همان گونه که هستید دوست داشته باشید.


ادامه دارد...

  • narjes srt

💎6⃣ویژگی های مثبتتان را ببینید🔰
✅در مقابل آینه بایستید،چشمان خود را ببندید و لحظه ای را به خاطر بیاورید که فردی که به او اطمینان دارید از شما تعریف می کرده است. سعی کنید آن لحظات را با جزئیات بیشتری در ذهن خود تداعی کنید.
✅همچنان که تعریف و تحسین او را به خاطر می آورید و محبت قلبی او هنگام تحسین خود حس می کنید، توجه خود را به حس اطمینان و احترام خود نسبت به او معطوف کنید.
✅وقتی این حس در شما به اندازه ی کافی قدرت گرفت، چشمان خود را باز کنید و در آینه نگاه کنید. سعی کنید آنچه را که واقعا آن فرد می دید ببینید و به احساسی که در این لحظه دارید توجه کنید.
✅وقتی در وجود خود احساس فوق العاده ای را تجربه کردید انگشت شست و میانی خود را به هم فشار دهید‌ بگذارید احساس عشق و احترام به خود با احساس اعتماد به نفسی که پیش از این داشتید ترکیب شود.


ادامه دارد...

  • narjes srt

✅5⃣هیچ چیز به اندازه ی چند جمله ی انتقادی در زمانی نادرست نمی تواند انسان را دلسرد کند.
🔴و اما بدترین منتقدی که در طول زندگی تان با او مواجه می شوید در ذهن شما زندگی می کند.یادتان باشد شیوه ی حرف زدن شما با خودتان، تاثیر بسیاری بر احساسات شما دارد.

❌وقتی اشتباهی از شما سر میزند با خودتان چگونه و با چه لحنی حرف می زنید؟صدایتان چگونه است؟ انتقادی؟ خشن و عصبانی؟ طعن آمیز یا حاکی از رضایت؟ آیا به خودتان می گویید " به به! یک تجربه ی آموزنده ی دیگر!" یا " ای احمق، واقعا ضایع کردی!" یا کی می خواهی این چیزها را یاد بگیری؟"

💎تمرین زیر را انجام دهید👇

✅به مدت یک دقیقه با لحن انتقادی با خودتان صحبت کنید و تمامی کارهای احمقانه ای را که اتفاق افتاده است را با همان لحن ناخوشایند برای خود تکرار کنید!
✅اکنون دقت کنید و ببینید که منشا صدایتان کجاست. آیا این صدا از درون سرتان است یا از بیرون آن؟ آیا صدا از سمت مقابل است یا اطراف یا پشت سر؟
✅اکنون دست خود را دراز کنید و انگشتات خود را کشیده نگه دارید.
✅صدای منتقد از هر کجا که شنیده می شود ، آن را به سوی دستتان هدایت کنید و سپس آن را از دستتان به سمت انگشتتان بکشید. اکنون این صدا از نوک انگشتتان با شما صحبت می کند.
✅اکنون صدا را ضعیفتر کرده یا لحن آن را عوض کنید. کاری کنید که صدا حالت خوشایندی داشته باشد. می توانید سرعت کلمات را زیاد کنید تا صدا شبیه صدای میکی موس شود.
اکنون دیگر جملات انتقاد آمیز مثل گذشته تهدید آمیز نیستند، این طور نیست؟
✅اکنون به خودتان برگردید و فرض کنید همان لحظه ای است که شما مرتکب آن اشتباه شدید. اما این بار به جای سرزنش از خود به گونه ای سازنده انتقاد کنید!

وقت آن رسیده حس خود را بررسی کنید!؟


ادامه دارد...

  • narjes srt

✅4⃣مهمترین نکته امشب در مورد کمک به خود برای پذیرفتن و عبور از منفی هاست!
🔴به خاطر داشته باشید تصاویر بزرگتر، روشن تر و شفاف تر، نسبت به تصاویر کوچکتر، مبهم تر و دورتر ، از نظر احساسی تاثیر بیشتری دارند.

💎امشب در مورد دو تا تکنیک گسستگی و پیوستگی برای رهایی از افکار و خاطرات منفی صحبت می کنیم.

☑️به یکی از خاطراتی که تا حدی ناراحت کننده و استرس زاست فکر کنید
وقتی مشاهده کردید که چه تصویر یا تصاویر ی به ذهن شما خطور می کند، از جسم خود خارج شوید، چنان که بتوانید پشت سر خود را ببینید، از آن تصویر یا تصاویر دور شوید و در فضای ذهن خود آن قدر عقب بروید که دورترین فاصله را با آن ها پیدا کنید. این همان فرایند گسستگی است که فشردگی احساساتی را که تصاویر ایجاد می کنند، کم می کند.

🔴حال بیایید این فرایند را به طور معکوس انجام دهیم و به جای این که از تصاویر منفی دور شویم، قدم به تصاویر مثبت بگذاریم. این فرایند پیوستگی نام دارد.

✅به لحظه ای از زندگی تان فکر کنید که احساس فوق العاده ای داشتید. اکنون اجازه دهید که تصاویر آن لحظه در ذهنتان شکل بگیرد.
✅این بار قدم به فضای تصاویر بگذارید ، چنان که بتوانید با چشمان خودتان ببینید، با گوش های خودتان بشنوید و در وجودتان احساس خوبی را تجربه کنید.
✅عکسها را بزرگتر، صداها را بلندتر و احساسات را قدرتمندتر کنید.
⚠️خیلی ساده بود؛ فشردگی را کم کنید ، از عکس خارج شوید و دورتر بروید، یا فشردگی را زیاد کنید، وارد عکس شوید و آن را بزرگتر کنید!

تا بتوانید با خاطرات بد و افکار منفی کنارآمده، بپذیریدشان و دست آخر از آنها عبور کنید!


ادامه دارد...

  • narjes srt


✅3⃣وقتی یاد بگیریم که چطور تصاویر و صداهای ذهنی خود را تغییر دهیم، می توانیم به گونه ای آگاهانه کنترل زندگی خود را نیز در دست بگیریم.

🔴به کسی فکر کنید که شما را آزار می دهد، یا کسی که وقتی به او فکر می کنید یا با او هستید دچار اضطراب می شوید. اکنون صورا او را تجسم کنید و همین طور که در ذهن خود به او نگاه می کنید از خودتان سوال کنید:

☑️آیا تصویر او رنگی است یا سیاه و سفید؟
☑️آیا تصویر او به راست یا چپ گرایش دارد یا دقیق و مستقیم مقابل شما قرار گرفته است؟
☑️تصویر او کوچک است یا بزرگ؟
☑️روشن است یا تاریک؟
☑️متحرک است یا ثابت؟

🔴اکنون بیایید با شیوه ی تجسم این فرد در ذهنتان بازی کنیم. تغییرات زیر را به نوبت انجام دهید و ببینید چه اتفاقی می افتد:

1⃣اگر تصویری که از آن فرد دارید متحرک است، آن را قاب بگیرید تا ثابت شود.
2⃣اگر تصویر او رنگی است، آن را آن قدر بشویید تا به عکسی سیاه و سفید و قدیمی تبدیل شود.
3⃣آن قدر عکس را بچلانید تا نازک شود.
4⃣موقعیت عکس را طوری قرار دهید که تا جایی که ممکن است از شما دور شود.
5⃣بینی آن فرد را شبیه دلقک، موهایش را صورتی و گوش هایش را شبیه میکی موس نقاشی کنید.
6⃣حال صدای او را تجسم کنید و آن را طوری تغییر دهید که حالتی رمانتیک پیدا کند. حالا دوباره آن را آن قدر تغییر دهید که شبیه صدای یک موش کوچک شود.

🔴با تغییراتی که در تجسمات درونی خود ایجاد می کنید در واقع شیوه ی احساس کردن خود را دوباره برنامه ریزی می کنید. دوباره با روش جدیدی که یاد گرفته اید به ان فرد فکر کنید...اکنون چه احساسی دارید؟ احتمابل فکر کردن به او دیگر باعث اضطراب شما نمی شود.نه تنها احساسی که هم اکنون نسبت به او دارید تقریبا تغییر یافته است، بلکه اگر دوباره او را ملاقات کنید احساس متفاوتی خواهید داشت....

 ادامه دارد...

  • narjes srt

✅3⃣همه ی ما وضعیت های مختلف و ناخوشایندی مانند ناراحتی، خشم و ترس را تجربه کرده ایم.به همین گونه گاهی نیز احساسات خوب و ترس را تجربه کرده ایم. به همین گونه گاهی نیز احساسات خوب و مثبتی مانند اعتماد به نفس، خوش بینی، خوشحالی و مصمم بودن را داشته ایم‌.

وضعیت احساسی بسیار مهم است زیرا؛
تمامی رفتارهای انسان نتیجه ی وضعیت احساسی اوست.

🔴امشب با یکی از روشهایی که ما با استفاده از آن مدام وضعیت احساسی خود را تغییر می دهیم،آشنا می شویم و آن چگونگی وضعیت بدنمان است!

🔴برای مثال، لحظه ای را به یاد بیاورید که بسیار اضطراب داشتید و عصبانی و نگران بودید. مثلا زمانی که قرار بود در جلسه ای در محل کارتان سخنرانی کنید یا می خواستید از فردی که خیلی به او علاقه دارید، سوال مشکلی را بپرسید.

🔴هرجا که هستید، پاهایتان را محکم روی زمین قرار دهید، شانه هایتان را عقب بکشید،‌لبخندی احمقانه بزنید، به گونه ای که تمام صورتتان را پرکند و سپس نفس عمیقی بکشید. حالا سعی کنید درباره ی شرایط بدی که در بالا گفتیم فکر کنید، بدون این که ژست خود را تغییر دهید. شانه هایتان را عقب نگه دارید، پاهایتان را روی زمین محکم کنید و دندان هایتان را نشان دهید.

🔴اگر کاری را که از شما خواستم به طور دقیق انجام داده باشید، متوجه می شوید که یا دیگر احساسی مشابه احساسی که در آن زمان داشته اید ندارید یا اصلا نمی توانید درباره ی آن اتفاق مانند گذشته فکر کنید.

🔴فشردگی یا کشیدگی عضلات تنفس و وضعیت قرارگیری بدن ما همگی بر وضعیت احساسی ما تاثیر می گذارند. وقتی بدن شما منقبض می شود، نسبت به مواقعی که عضلات شما رها هستند، مواد شیمیایی متفاوتی تولید می کند و در نتیجه شما احساس متفاوتی خواهید داشت و به گونه ای دیگر فکر خواهید کرد.


ادامه دارد...

  • narjes srt

💠ابتدا جواب سوالات دیشب👇

✔️دوست دارید مردم درباره ی شما چه نظری داشته باشند؟
✔️دوست دادید مردم در ابتدا منوجه کدامیک از ابعاد شخصیتی شما شوند؟
✔️مهمترین چیزی که همه درباره ی شما می دانند چیست؟
✔️اگر قرار باشد نوع زندگی شما نشان دهنده ی یکی از ابعاد شخصیتی شما با شد، آن بعد چیست؟

🔴جواب سوالات بالا☝️ اشاره دارد به خود طاهری شما همانی که تظاهر می کنید در مقابل دیگران هستید.

✔️کدام ویژگی شما رازی است که تنها بعد از مرگتان مشخص میشود؟
✔️از چه کسی متنفر هستید و چرا؟

🔴جواب این سوالات☝️ اشاره دارد به خودی که از ان در وجودتان احساس تاسف می کنید!

✔️وقتی هیچکس شما را نمی بیند چه شخصیتی دارید؟
✔️اگر احساس امنیت کامل داسته باشید، چه کاری رابا روش منفاوتی انجام می دهید؟
✔️اگر ترسی در وجود شما نبود، چگونه بودید؟

جواب سوالات بالا☝️ اشاره دارد به خود واقعیتان همان فردی که واقعا هستید!


✅  حالا گام دوم

☑️چند دقیقه به هر حالتی که راحت هستید بنشینید یا دراز بکشید و نفس عمیقی بکشید. وقتی ماهیچه های شما راحت باشند، آسان تر می توانید تصورات خود را رها کنید.

☑️اکنون تصور کنید که یک‌ شمای دیگر رو به رویتان ایستاده است. این فرد، ایده آل ترین تصویری است که شما از خودتان تصور می کنید؛ یعنی همان خود واقعی است.
☑️بکوشید برای چند دقیقه با خود واقعی تان ، احساس خوشحالی محض داشته باشید. به شیوه ی ایستادن، نفس کشیدن، لبخند زدن، صحبت کردن و راه رفتن خود واقعی تان دقت کنید. به لحن صحبت کردن خود واقعی تان با دیگران توجه کنید، ببینید که چگونه خود واقعی شما با مشکلات کنار می آید و با برطرف کردن آن ها به سوی اهدافش حرکت می کند.
☑️اکنون وارد خود واقعی تان شده و با آن ترکیب شوید. از دریچه ی چشمان او نگاه کنید، با گوش های او بشنوید و این حس را تجربه کنید که چقدر خوب است مانند خود واقعی تان زندگی کنید!


ادامه دارد...


  • narjes srt

دلیل این که هنوز به آن زندگی که آرزویش را داشتید نرسیده اید این است که شما بیشتر وقت و انرژی خود را صرف این می کنید که "تظاهر کنید !"

 

🔴با دقت به سوالات زیر فکر کرده و پاسخ دهید🔰

 

دوست دارید مردم درباره ی شما چه نظری داشته باشند؟

دوست دارید مردم در ابتدا متوجه کدامیک از ابعاد شخصیتی شما شوند؟

مهمترین چیزی که همه درباره ی شما می دانند چیست؟

اگر قرار باشد نوع زندگی شما نشان دهنده ی یکی از ابعاد شخصیتی شما با شد، آن بعد چیست؟

کدام ویژگی شما رازی است که تنها بعد از مرگتان مشخص میشود؟

از چه کسی متنفر هستید و چرا؟

وقتی هیچکس شما را نمی بیند چه شخصیتی دارید؟

اگر احساس امنیت کامل داشته باشید، چه کاری را با روش متفاوتی انجام می دهید؟

اگر ترسی در وجود شما نبود، چگونه بودید؟

 

🔴سوالات بالا را با دقت خوانده و پاسخ دهید...

🔴سوالات بالا را با دقت خوانده و برای بار دوم پاسخ دهید...

🔴سوالات بالا را با دقت خوانده و برای سوم پاسخ دهید...

 

ادامه دارد...

  • narjes srt

سلام


هر امر معنوی، اصل و پایه ی مادی و طبیعی دارد و هر امر مادی یک گسترش و بسط معنوی؛ عشق از اینکه مبدا طبیعی دارد نباید سرافکنده شود و اگر میل و رغبتی طبیعی به مرحله فداکاری و اخلاص نرسد بگذار تا نابود گردد.


لذات فلسفه - ویل دورانت

برگرفته از وبلاگ: فیشنگار

  • narjes srt

سلام




پی نوشت:

تقریبا همه ی کتابها ی مصطفی مستور رو خونده ام. اصولا یکی از نویسنده های مورد علاقه م هست. از اون نویسنده ها که هرچی بنویسه میگیرم و میخونم... و گاهی هر چند خط یکبار، چند صفحه یکبار، کتاب رو میبندم و دیگه نمیتونم ادامه بدم از بس فکر و حرف و تحلیل و حس و حال توی اون بخشها بوده...

توی این کتاب آخری، فصل 16 که یه بخشهاییش گزارش نگار  و آخراش مربوط به نوید هست، رو دلم میخواست روی خط به خط و صفحه به صفحه ش هفته ها توقف کنم...

دوست داشتم این کتاب رو. ممنون آقای مستور

  • narjes srt

سلام



نوشته: مصطفی مستور

نشر: مرکز

  • narjes srt

سلام

اینو خوندم...

آخ....

آخ.......

یعنی فقط عااااخ....

چقدر حرف دارم برای این نوشته. برای این چالش. برای این ماجرا.. برای دلیل زندگی و مردگی بودن... برای دلیل زندگی و مردگی شدن...

بهش مدتها فکر خواهم کرد و حتما خواهم نوشت...

اما شاید نه اینجا!!!

و یا شاید خصوصی...


دلیل های زندگی کردن خودت رو لیست کن

  • narjes srt

سلام

این عبارت که زیر یکی از کامنت  نوشتی بودید، عجیب ذهنم رو درگیر کرده.....


"اینترنت ما پاکه؛  این چیزا رو نمیاره!"


پی نوشت:

از فیش

  • narjes srt

سلام

 

ما دو مسافر بودیم، یکی از شرق و دیگری از غرب.

ما دو مسافر بودیم، من از مشرق مقدس می آمدم و او از مغرب سرد.

او بار شراب داشت، و من، به جستجوی شراب آمده بودم.

او شراب فروش بود و من مشتری مسلم متاع او بودم.

و هر دو به یک شهر می رفتیم

و هر دو به یک مهمانسرای.

به راستی که ما برای هم بودیم

و برای هم آمده بودیم.

 

شبانگاه، چون خستگی راه دراز، با خفتن نیمروز تمام شد

هر دو به چایخانه رفتیم

و در مقابل هم نشستیم.

به هم نگریستیم

و دانستیم هر دو بیگانه ای در آن شهریم

و ناآشنای با همه کس.

او را خواندم که با من چای بنوشد

و از شهر و دیار خویش با من سخن بگوید.

نشستیم و چای نوشیدیم

و او قصه ها گفت و از من قصه ها شنید.

و چون بازار سخن گرم شد، پرسیدم: به چه کار آمده یی و چرا به دیاری غریب سفر کرده یی؟

و او، شاید شرمگیم از شراب فروش بودن خویش گفت که هفت بار پوست روباه با خود آورده است.

ومن، شاید شرمگین از مشتری شراب بودن در برابر او، که متاعی گرانبها با خود آورده بود، گفتم: فیروزه ی مشرقی به بازار آورده ام.

و باز گفتیم و باز شنیدیم.

تا پاسی از آن تیره شب گذشت.

و من، دلتنگ از نیرنگ، به بستر خویش رفتم و خواب به دیدگانم نیامد تا به گاهٍ سحر.

 

روز دیگر من سراسر شهر را گشتم

و از هزار کس شراب خواستم

و دانستم که در آن دیار هیچکس شراب نمی فروشد و هیچ کس مشتری شراب نیست.

به هنگام شب، خسته بازگشتم و در چایخانه نشستم.

سر در میان دو دست گرفتم

و گریستم.

بیگانه ی مغربی باز آمد، دلگیر و سر به زیر

و در دیدگان هم حدیث باز رفته را باز خواندیم

چای خوردیم و هیچ نگفتیم

و خویشتن خویش را

در حجاب تیره ی تزویر پنهان کردیم.

 

*

ما دو مسافر بودیم، یکی از شرق و دیگری از غرب

ما دو مسافر بودیم که گفتنی های خویش نگفتیم.

و اندوهی گران به بار آوردیم.

من به مشرق مقدس بازگشتم

و او، شاید با بار شراب خود سرگردان شهرهای غریب شد.

به راستی که ما برای هم آمده بودیم.

و ندانستیم.


 

برگرفته از:

کتاب: آرش در قلمرو تردید

فصل: دوگانه ی اول

نوشته: نادر ابراهیمی (عزیزم)

 

  • narjes srt

سلام

چندین بار از ابیات مختلف این شعر استفاده کرده ام.

فکر میکنم لازم باشه  همینجا کُلِش رو بیارم:

مثل من کاش جوابت به معما نرسد
بارها گفته ام ای کاش... به اینجا نرسد

رود اگر دل به درختی بسپارد کافیست
تا بخشکد وسط راه، به دریا نرسد

هم دعا میکنم این عشق فراموش شود
هم دعا میکنم آن روز خدایا نرسد

زندگی تاب سواریست، وَ مقصد بازی
دوست داری که به جایی برسد یا نرسد؟

شب به شب بر غمش افزود خدا در پاییز
آرزو میکنم امروز به فردا نرسد

فال حافظ که بگیرند، همه میفهمند
کار عاشق فقط ای کاش به یلدا نرسد..


سید علی رضایی

  • narjes srt

سلام


میدانی هوس گوجه سبز چاره اش صبر کردن تا رسیدن تابستان امسال بود ،

هوس برف بازی در یک روز سرد زمستانی درمانش صبر کردن برای زمستان سال پیش بود ،

هوس قدم زدن در زیر یک باران بهاری با همان هدفون معروف ، راه چاره اش صبر کردن تا فروردین امسال بود ،

هوس یک دل سیر عکاسی کردن در روز بارانی کنار دریا ...

‎خوب که فکر کردم همه ی هوس های روی زمین چاره داشتند ، همه ی هوس ها به جز هوس تو...

‎و آخرین حیرت زمانی بود که نمیدانستم برای هوس تو را داشتن تا کدام فصل ، تا کدام سال ، تا کدام ماه ، تا کدام روز باید صبر کنم !
‎هوس تو را داشتن برایم همان ماموریت غیر ممکن بود ‎همین.


پویان احدی

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

زن ها دو دسته اند؛
دسته اول آنهایی هستند که توی پوسته زنانگیشان مانده اند، عشوه و ناز و ادا بلدند، دغدغه ذهنی آنها این است که مهمانی شهناز کدام لباس را بپوشند، دورهمی مریم موهایشان را هایلایت کنند یا نه، تولد پریسا حواسشان باشد که رنگ کفش و پیراهن و لاک ست باشد ...
آخر وقت هم یک مردی هست که برای این همه خستگی روزانه شان در آغوشش بگیرند، او را ببوسد، باز هم به او این اطمینان را دهد که من هستم، به من تکیه کن ...

دسته دوم زن هایی هستند که خیلی وقت است یادشان رفته زن هستند
یادشان رفته توی راه رفتنشان، حرف زدنشان، تمام حرکات و رفتارشان، یکم ناز و کرشمه زنانه قاطی کنند
صبح ها ساعت کوکی بیدارشان میکند، کسی آنها را جایی نمیرساند، یا ایستاده اند منتظر تاکسی یا ماشین را روشن میکنند و راه می افتند، حواسشان هست که مردها فقط یا همکارند یا یک دوست مثل تمام زن های دیگر ؛
یاد گرفتند که به کسی تکیه نکنند، آخر شب هم خود را در آغوش خودشان میگیرند
به خودش عادت داده اند که منتظر شب بخیر گفتن کسی نباشند، یاد گرفته اند که تنها و یک تنه با همه مشکلاتشان بجنگند ...


این ها از روز اول اینگونه قوی نبودند، این ها یک روزی در قبل ترها حتما مردی حمایتشان نکرد، مردی عاشقشان نکرد، دلشان را پیش مردی که شاید بی معرفت بود، مردی که شاید نتوانست بماند، مردی که نصفه و نیمه او را رها کرد، جا گذاشته اند
گذر زمان و جبر روزگار این همه قدرت را به آنها داد ...

فریبا وفی

  • narjes srt


کسانی که دوستمان دارند از کسانی که از ما متنفرند ترسناک ترند

مقاومت در برابر آن ها دشوارتر است

و من کسی را نمی شناسم

که بهتر از دوستان بتوانند شما را به انجام کاری هدایت کنند

که درست بر خلاف میل شماست .

کریستین بوبن

  • narjes srt

سلام

...

امام شما از دنیای خود به دو جامه ی فرسوده و دو قرص نان رضایت داده است،

بدانید که شما توانایی چنین کاری را ندارید، اما با :


پرهیزگاری،

تلاش فراوان،

پاکدامنی،

راستی

مرا یاری دهید.


امیرالمونین علی علیه السلام

  • narjes srt

یک کرگدن جوان، تنهایی توی جنگل می رفت. دم جنبانکی که همان اطراف پرواز می کرد، او را دید از او پرسید که چرا تنهاست.

کرگدن گفت: همه کرگدن ها تنها هستند.

دم جنبانک گفت: یعنی تو یک دوست هم نداری؟
کرگدن پرسید: دوست یعنی چی؟

جواب اومد که: دوست، یعنی کسی که با تو بیاید، دوستت داشته باشد و به تو کمک بکند.
کرگدن گفت: ولی من که کمک نمی خواهم.

دم جنبانک گفت: اما باید یک چیزی باشد، مثلاً لابد پشت تو می خارد، لای چین های پوستت پر از حشره های ریز است. یکی باید پشت تو را بخاراند، یکی باید حشره های پوستت را بردارد.
کرگدن گفت: اما من نمی توانم با کسی دوست بشم. پوست من خیلی کلفت و صورتم زشت است. همه به من می گویند پوست کلفت. دم جنبانک گفت: اما دوست عزیز، دوست داشتن به قلب مربوط می شود نه به پوست.
کرگدن گفت: قلب؟ قلب دیگر چیست؟ من فقط پوست دارم و شاخ. دم جنبانک جواب داد: این که امکان ندارد، همه قلب دارند.
کرگدن گفت: کو؟ کجاست؟ من که قلب خودم را نمی بینم!

 باز هم جواب شنید که: خب، چون از قلبت استفاده نمی کنی، آن را نمی بینی؛ ولی من مطمئنم که زیر این پوست کلفت یک قلب نازک داری.
کرگدن گفت: نه، من قلب نازک ندارم، من حتماً یک قلب کلفت دارم.
دم جنبانک گفت: نه، تو یک قلب نازک داری. چون به جای این که دم جنبانک رابترسانی،  به جای این که لگدش کنی، به جای این که دهن گنده ات را باز کنی و آن را بخوری، داری با او حرف می زنی.
کرگدن گفت: خب، این یعنی چی؟
دم جنبانک جواب داد: وقتی که یک کرگدن پوست کلفت، یک قلب نازک دارد یعنی چی؟! یعنی این که می تواند دوست داشته باشد، می تواند عاشق بشود.
کرگدن گفت: اینها که می گویی یعنی چی؟

 دم جنبانک گفت: یعنی ... بگذار روی پوست کلفت قشنگت بنشینم، بگذار...
کرگدن چیزی نگفت. یعنی داشت دنبال یک جمله ی مناسب می گشت. فکر کرد بهتر است همان اولین جمله اش را بگوید. اما دم جنبانک پشت کرگدن نشسته بود و داشت پشتش را می خاراند.
داشت حشره های ریز لای چین های پوستش را با نوک ظریفش برمی داشت. کرگدن احساس کرد چقدر خوشش می آید. اما نمی دانست دقیقاً از چی خوشش می آید. پس گفت: اسم این دوست داشتن است؟ اسم این که من دلم می خواهد تو روی پشت من بمانی و مزاحم های کوچولوی پشتم را بخوری؟
دم جنبانک گفت: نه اسم این نیاز است، من دارم به تو کمک می کنم و تو از اینکه نیازت برطرف می شود احساس خوبی داری، یعنی احساس رضایت می کنی. اما دوست داشتن از این مهمتر است.
کرگدن نفهمید که دم جنبانک چه می گوید اما فکر کرد لابد درست می گوید.. روزها گذشت، روزها، هفته ها و ماه ها، و دم جنبانک هر روز می آمد و پشت کرگدن می نشست، هر روز پشتش را می‌خاراند و هر روز حشره های کوچک را از لای پوست کلفتش بر میداشت و می خورد، و کرگدن هر روز احساس خوبی داشت.
یک روز کرگدن به دم جنبانک گفت: به نظر تو این موضوع که کرگدنی از این که دم جنبانکی پشتش را می خاراند و حشره های پوستش را می خورد احساس خوبی دارد، برای یک کرگدن کافی است؟
دم جنبانک گفت: نه، کافی نیست.
کرگدن گفت: بله، کافی نیست. چون من حس می کنم چیزهای دیگری هم هست که من احساس خوبی نسبت به آنها داشته باشم. راستش من می خواهم تو را تماشا کنم.
دم جنبانک چرخی زد و پرواز کرد، چرخی زد و آواز خواند، جلوی چشم های کرگدن.

کرگدن تماشا کرد و تماشا کرد و تماشا کرد. اما سیر نشد.کرگدن می خواست همین طور  تماشا کند. کرگدن با خودش فکر کرد این صحنه قشنگ ترین صحنه ی دنیاست و این دم جنبانک قشنگ ترین دم جنبانک دنیا و او خوشبخت ترین کرگدن روی زمین. وقتی که کرگدن به اینجا رسید، احساس کرد که یک چیز نازک از چشمش افتاد.
کرگدن ترسید و گفت: دم جنبانک، دم جنبانک عزیزم، من قلبم را دیدم، همان قلب نازکم را که می گفتی. اما قلبم از چشمم افتاد، حالا چکار کنم؟
دم جنبانک برگشت و اشک های کرگدن را دید. آمد و روی سر او نشست و گفت: غصه نخور دوست عزیز، تو یک عالم از این قلبهای نازک داری.
کرگدن گفت: اینکه کرگدنی دوست دارد دم جنبانکی را تماشا کند و وقتی تماشایش می کند، قلبش از چشمش می افتد یعنی چی؟ دم جنبانک چرخی زد و گفت: یعنی این که کرگدن ها هم عاشق می شوند.
کرگدن گفت: عاشق یعنی چی؟

دم جنبانک پاسخ داد: یعنی کسی که قلبش از چشمهایش می چکد.
کرگدن باز هم منظور دم جنبانک را نفهمید، اما دوست داشت دم جنبانک باز حرف بزند، باز پرواز کند و او باز هم تماشایش کند و باز قلبش از چشمهایش بیفتد. کرگدن فکر کرد اگر قلبش همین طور از چشم هایش بریزد، یک روز حتماً قلبش تمام می شود.

آن وقت لبخندی زد و با خودش گفت: من که اصلاً قلب نداشتم! حالا که دم جنبانک به من قلب داد، چه عیبی دارد، بگذار تمام قلبم برای او بریزد!


عرفان نظرآهاری


  • narjes srt

سلام


یادگیری در حالات مختلف

10% وقتى میخوانیم👁
20% وقتى میشنویم👂
30% وقتى میبینینم👀
50% وقتى میبینیم و میشنویم👀👂
70% وقتى بحث میکنیم🗣
80% وقتى تجربه میکنیم👨🏼‍🔬
95% وقتى به دیگران یاد میدهیم👨🏻‍🏫

  • narjes srt

سلام

عینا کپی شده از پست "کوالا"


تنهایی گاهی بدجور می آید و خفتت می کند. دستش را می اندازد دور گلویت. پاهایش را چفت می‌کند دورت و خنده ی کثیفش را از روی صورتش پاک نمی کند.

تنهایی می آید،‌می نشیند در آغوشت. دست می کشد بر روی موهایت، با تو چای می نوشد. با تو دوش می گیرد. با تو می ایستد پشت پنجره ی اداره. خودش را می چپاند در دل سیگارت . تنهایی میکروبی می شود که می چسبد به پیراهن دکلته ات. با تو می آید مهمانی؛با تو می رقصد. می شود تکه ی شیرینی، می چسبد به رژ لبت.می رود می نشیند ته کیف دستی ات. می شود شعر منتشر شده ی فلان کانال تلگرامی. تنهایی می شود کوآلا، آویزان، همیشگی. می شود حیوان قشنگ و دلبر. با دستهایی که دورت چفت کرده است دلبری می کند برایت. که چه؟ که من هستم، تنها کسی هستم که تنهایت نمی گذارم.دست هایش را می کنی از خودت. آرام و آهسته، با متانت او را می نشانی گوشه ای از شهر. شروع می کنی به دویدن. دور می شوی و تنهایی را می گذاری سر راه. می دوی. می دوی. می دوی....

اما یک ماه بعد، سی و هشت روز بعد،‌ در قاعدگی، در سرماخوردگی،‌در وسط رقص یک مهمانی شاد، وسط ساعت اداری....درست در زمانی که فکرش را هم نمی کنی، کسی به پایت می زند .کوآلای کوچک پاهایت را می چسبد و آرام آرام بالا می آید. دست می اندازت دور گردنت و یک لبخند کثیف تحویلت می دهد.

وای به این روزها...

وای...


برگرفته از وبلاگ " خرمالوی سیاه"


پی نوشت:

چقدر خوب توصیف میکنی گاهی منو دختر...

  • narjes srt

سلام

چطوری میشه که منظور من از پست قبلی که رمزدار بود، دقیقا چیزهایی باشه که تو نوشتی، خرمالوی سیاه...

ممنونم تهمینه که گاه به گاه دقیقا حرفهای من رو مینویسی...

این پست عینا کپی میشود:


می دانید تنهایی کجا معنا پیدا می کند.آنجا که در فهرست گوشی ات هیجکسی نیست که به او زنگ بزنی که: هی فلانی میای بریم یه کافه بشینیم، یه قهوه بزنیم و با هم آه بکشیم بابت مردن یه آدم.
تنها نبودن زمانی معنا پیدا می کند که کسی باشد برای چنین ملاقات به شدت احمقانه و بی دلیلی.
حالا شما فکر کنید مرگ یک آدم. می تواند این ملاقات ها بابت نگرفتن حقوق باشد:‌آقای همکار؟ میای بابت اینکه حقوقمون رو ندادن بریم بشینیم یه کافه به روبرومون زل بزنیم؟
یا شاید این تنها نبودن زمانی اتفاق بیفتد که اخبار اعلام می کند : تا سه ماه آینده خبری از باران نیست.
یکی باید باشد با دغدغه ای این چنین مشترک که بخواهد غم اش را در سکوت اما در کنار کسی تبدیل به یک قهوه در یک کافه کند. و در میانه اش زل بزند به عبور مردم و بعد بغل دستی اش را نگاه کند، لبخند تلخ بزند و بگوید: خب!‌زندگی ادامه دارد!
اما وقتی کسی نیست، کسی نیست که بشود غم های مسخره را با او شریک شد تنهایی معنی عجیبی پیدا می کند.

نوشته : خرمالوی سیاه


  • narjes srt

سلام

قانون اول:
اگر فکر می‌کنی کاری اشتباهه، انجامش نده

قانون دوم:
در صحبت‌ها همیشه دقیقا همون چیزی رو بگو که منظورته

قانون سوم:
هیچ‌وقت طوری زندگی نکن که سعی کنی همه رو از خودت راضی نگه‌ داری؛ هیج وقت

قانون چهارم:
سعی کن هر روز یاد بگیری و دست از یادگرفتن بر نداری

قانون پنجم:
در صحبت با دیگران هیچ‌وقت راجع به خودت بد حرف نزن

قانون ششم:
هیچ‌وقت دست از تلاش برای رسیدن به رویاهات بر ندار

قانون هفتم:
سعی کن راحت نه بگی، از نه گفتن نترس

قانون هشتم:
از بله گفتن هم نترس

قانون نهم:
با خودت مهربون باش

قانون دهم:
اگه نمی‌تونی چیزی رو کنترل کنی، بزار به حال خودش

قانون یازدهم:
سعی کن از اتفاقات و حالات منفی دوری کنی

قانون دوازدهم:
برای رضایت دیگران، کاری رو انجام نده که دوست نداری

قانون سیزدهم:
سعی کن ببخشی، اما فراموش نکن

قانون چهاردهم:
در هیچ حالتی، سطح خودت رو به اندازه طرف مقابلت پایین نیار

قانون پانزدهم:
حرفی رو که نمی‌پسندی تائید نکن

قانون شانزدهم:
به کسانی لطف کن که استحقاقش رو داشته باشن، لطف تورو وظیفت ندونن و سپاس‌‌گزار باشن

قانون هفدهم:
با کسی که ازش خوشت نمیاد، همنشینی نکن

قانون هجدهم:
در یاد دادن، بخشنده باش

قانون نوزدهم:
از کسی ناراحت هستی بهش بگو، ناراحتیتو بگو، دلیلش رو بگو ..

قانون بیستم:
عاشقى کن، عشق باعث امید به زندگى می شود.

  • narjes srt
سلام
 
پندهایی از حاج محمّد اسماعیل دولابی (رحمة الله علیه)


1. هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.

2. زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذ کر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.

3. اگر غلام خانه‌زادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.

4. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست.
غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.

5. موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.


6.اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.

7. تربت، دفع بلا می‌کند و همه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.

8. هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین ها باز می شود.

9. تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی وخدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحما نی و . کار محبت همین است.

10. با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.

11. خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم.

12. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.

13. ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دهه ی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله

14. "دل های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است...شخصِ تنها ، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود ، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند." 

15. هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند.

صلوات
  • narjes srt

سلام

بخش زیادی از سرو صداهای فکرم این روزها درگیر موضوع این پست هست. میخوام که اینجا ثبت بشه. دونستنش ضرر نداره.





برگرفته از: سایت مدرسه مهارت های رهبری، مدیریت و رشد شغلی

نوشته: مهدی فتاحی

اخیرا برای خرید لباس به یکی از مراکز خرید معروف تهران رفته بودم. بعد از مدتی گشتن، از پشت ویترین یکی از مغازه ها لباسی دیدم و خوشم آمد. وقتی داخل مغازه رفتم فروشنده با خوشرویی به سمت من آمد و خوشامد گفت. در ادامه نیر با خوشرویی لباسی که خواسته بودم را برایم آورد. نکته ای که به نظرم عجیب بود این بود که فروشنده در تمام مدتی که از این لباس تعریف می کرد، به چشم های من نگاه نمی کرد. حدس زدم شاید لباس آنطور که فروشنده تعریف می کرد، نباشد و برعکس جنس نامرغوبی داشته باشد و این نوع نگاه های فروشنده نشان می داد که چیزی درست نیست. برای بررسی درست بودن حدسی که زده بودم، لباس را خریدم و متاسفانه همانطور که فکر می کردم لباس اصلا جنس خوبی نداشت و بعد از یک بار شستن دیگر قابل استفاده نبود. اینجا بود که مطمئن شدم دلیل رفتار فروشنده چه بوده است. در حقیقت فروشنده برای اینکه من از چشمانش متوجه نشوم که حقیقت را نمی گفته است، نگاهش را از من می دزدید. متوجه شدم که کلام فروشنده و زبان بدن وی با هم سازگاری نداشتند. به بیان دیگر ارتباط کلامی و غیرکلامی وی ناهماهنگ بود.

این یک مثال کوچک از اهمیت درک زبان بدن افراد بود. شناخت زبان بدن که خود زیرمجموعه ای از ارتباط غیرکلامی می باشد، می تواند در درک افراد و ارائه عملکرد مناسب درموقعیت های ارتباطی، بسیار مهم و کاربردی باشد. ایما و اشارات در ارتباط غیرکلامی به اندازه کلام می تواند مهم باشد و حتی در بعضی موقعیت ها می تواند مهم تر نیز باشد. دلیل این امر آن است که افراد کنترل کمتری روی علائم غیرکلامی خود دارند. به بیان دیگر بسیاری از حالت های غیرکلامی به صورت ناخودآگاه رخ می دهند و حالت درونی فرد را آشکار می سازند. در این مقاله قصد داریم ارتباط غیرکلامی و انوع آن را بررسی کنیم.

ارتباط غیرکلامی چهره

تعریف ارتباط غیرکلامی

منظور از ارتباط غیرکلامی، انتقال معنا و مفهوم بدون استفاده از کلام می باشد. بنابراین هر گونه علائم چهره، حرکات بدن، لحن صدا و غیره که سبب شود مخاطب منظور خاصی را برداشت کند، جز ارتباطات غیرکلامی محسوب می شوند. در این رابطه توجه به چند نکته کمک کننده است:

  • متاسفانه اغلب افراد تصور می کنند زبان بدن همان ارتباط غیرکلامی است. در حالیکه ارتباطات غیرکلامی خیلی گسترده تر و فراتر از زبان بدن است. و زبان بدن تنها یکی از دسته های ارتباط غیرکلامی است.
  • تعبیر و تفسیر علائم ارتباط غیرکلامی در زمینه مشخص خود باید انجام شود. یعنی ممکن است یک علامت در زمینه های محیطی مختلف، معانی متفاوتی داشته باشد. مثلا بزرگ شدن مردمک چشم ها در یک شرایط ممکن است نشانه علاقه مندی فرد و در یک شرایط دیگر نشانه دروغ گفتن و استرس فرد می باشد. بخصوص در فرهنگ های مختلف نیز علائم غیرکلامی معنای متفاوتی دارند. برای مثال حلقه کردن انگشت شصت و اشاره در فرهنگ غربی معنای عالی بودن دارد، در فرهنگ ژاپن معنای پول دارد و در کشورهای عربی نشانه تهدید است. بنابراین در تفسیر نشانه های ارتباط غیرکلامی زیاده روی نکنید و همه جانبه به موضوع نگاه کنید. مثال دیگری بررسی کنیم: فردی که دست به سینه نشسته است، می تواند گارد بسته ای نسبت به مخاطب خود داشته باشد. گاهی هم به سادگی وی سردش است و این کار را کرده است و هیچ معنای دیگری هم ندارد.
  • علائم ارتباط غیرکلامی معمولا جداگانه رخ نمی دهند بلکه بصورت یک مجموعه به هم مرتبط رخ می دهند. برای مثال فردی که استرس دارد ضربان قلبش بالا می رود، دست هایش عرق می کند، حالت بی تابی دارد، رنگ چهره اش عوض می شود، صدایش می لرزد و غیره.
  • با توجه به اینکه علائم غیرکلامی اکثرا به صورت ناخودآگاه رخ می دهند، قابل اعتماد هستند. بنابراین اگر بین ارتباط غیرکلامی و کلامی ناهماهنگی وجود داشته باشد، احتمالا پیام های غیرکلامی بیشتر قابل اعتماد هستند. برای مثال اگر کسی می گوید حالم خوب است ولی چشمانش نشان دهنده غمگینی است، احتمالا حقیقت را نمی گوید و غمگین است.
  • فقدان یا نشان ندادن علائم غیرکلامی می تواند نشانه این باشد که فرد کنترل خوبی روی زبان بدن خود دارد و می تواند احساسات و حالات واقعی خود را پنهان کند. سیاستمداران، هنرپیشه ها و قماربازها سه گروهی هستند که به تسلط روی علائم غیرکلامی و زبان بدن معروف هستند.

کارکرد ارتباط غیرکلامی

بعضی از کارکردهای مهم ارتباط غیرکلامی به شرح زیر می باشد:

  • تاکید بیشتر: ارتباط غیرکلامی می تواند برای تاکید بیشتر روی بخشی از پیام کلامی استفاده شود. برای مثال بالابردن ابروها می تواند نشانه تعجب باشد.
  • مکمل ارتباط کلامی: این علائم می تواند مکمل پیام و لحن پیام کلامی باشد. برای مثال نشان دادن علائم بی میلی و دلسردی موقع استدلال برای بیان بی علاقگی به انجام یک کار می تواند مکمل ارتباط کلامی باشد.
  • مغایرت داشتن: گاهی اوقات علائم غیرکلامی می تواند آگاهانه یا ناآگاهانه در جهت مغایر با پیام کلامی باشد. برای مثال می گویم که حالم خوب است ولی چشمانم پر از اشک است و دست هایم می لرزد. این علائم با پیام کلامی من همخوانی ندارد.
  • تنظیم کردن: ما می توانیم از علائم غیرکلامی برای تنظیم نوبت صحبت در جمع و جریان صحبت استفاده کنیم. برای مثال وقتی در حال صحبت هستیم و فرد دیگری هم شروع به صحبت می کند برای اینکه نوبت خود را از دست ندهیم، صدای خود را بالاتر برده و با سرعت بیشتری صحبت می کنیم.
  • جایگزین کردن: گاهی اوقات به جای ارتباط کلامی از علائم غیرکلامی استفاده می کنیم. مثلا پلیس راهنمایی که با نشان دادن کف دست یا تابلو ایست از شما می خواهد که بایستید.
  • تکرار پیام: علائم غیرکلامی می تواند به نوعی پیام کلامی شما را تکرار کند. برای مثال شما می گویید که «من دیگه دارم می روم» و همزمان دسته کلید خود را برای مخاطب تکان می دهید.

در ادامه انواع ارتباط غیرکلامی مورد بررسی قرار می گیرد.

۱- زبان بدن (حالت های بدن و چهره)

زبان بدن شاید مهم ترین نوع ارتباط غیرکلامی باشد که خود شامل سه گروه زیرمجموعه است. ۱)حالت های کلی بدن مثل ایستادن، راه رفتن، نشستن یا کج و راست بودن بودن، ۲) علائمی که با بدن مثل دست و پا نشان می دهیم. مثلا علامت پیروزی که با انگشتان نشان می دهیم یا علامت ایست که با دست نشان می دهیم. و ۳)حالت های صورت از قبیل لبخند، اخم کردن، جمع کردن پیشانی، حالت های لب و دهان و ابرو و غیره می باشد.

ارتباط غیرکلامی - ارتباط چشمی

۲- ارتباط چشمی

چشم ها می تواند برای بیان همدردی، لذت، عصبانیت، ابراز علاقه و توجه، صمیمیت، تایید، سلطه و غیره استفاده شود. حتی بزرگی و کوچک شدن مردمک چشم ها می تواند پیام هایی از قبیل خشم، علاقه مندی یا دروغ را منتقل کند. نوع نگاه مثل خیره شدن، دزدیدن نگاه، ریز کردن چشم ها، نگاه زیرچشمی و حتی پلک زدن نیز در زمینه ارتباطی خود معنادار می باشد. بنابراین ارتباط چشمی نوعی از ارتباط غیرکلامی می باشد.

۳- علائم مرتبط با صدا

این علائم شامل لحن صدا، تن صدا، سرعت صحبت کردن، میزان بلندی صدا و غیره می باشد که نوعی از ارتباط غیرکلامی هستند. با درک علائم صدا ما می توانیم اشتیاق، هیجان، عصبانیت، غم، بی تفاوتی، پنهان کاری، استرس و بسیاری از حالات دیگر را در فرد تشخیص دهیم. درک و تفسیر درست علائم مرتبط با صدا، یکی از مهارت های مهم گوش دادن موثر نیز می باشد.

۴- سکوت

توجه به سکوت در صحبت کردن نیز بخشی از ارتباط غیرکلامی می باشد. در فرهنگ غربی تحمل سکوت بیشتری نسبت به فرهنگ خاورمیانه وجود دارد. شرقی های مثل ژاپن برای سکوت ارزش قائل هستند و آن را نوعی خردمندی می دانند. سکوت ابزار قدرتمندی برای سخنران های حرفه ای است که از طریق آن روی پیام خود تاکید بیشتری بکنند. بنابراین ما باید بتوانیم با توجه به زمینه ارتباطی، سکوت افراد را به درستی تفسیر کنیم. گاهی ممکن است سکوت کسی به دلیل عدم اعتماد به نفس باشد و گاهی ممکن است آگاهانه به عنوان ابزار فشار آوردن روی مخاطب استفاده شود.

۵- فاصله (نزدیکی و دوری)

میزان فاصله ما از افراد به هنگام گفتگو یا حضور در یک محیط اجتماعی بیانگر پیام های زیادی راجع ما می باشد. افراد بسته به موضوع و اهمیت صحبت، اهداف شخصی، فرهنگ خانوادگی و حسی که نسبت به دیگران دارند، فاصله خود را تنظیم می کنند. برای مثال زمانی که شما وارد کلاس درس می شوید و تنها دو یا سه نفر در کلاس هستند، اینکه شما کجا بنشینید نوعی ارتباط غیرکلامی است. افراد برون گرا معمولا دقیقا کنار افرادی که در کلاس حاضر شده اند می نشینند و سرصحبت را هم سریع باز می کنند ولی افراد درون گرا شاید در دورترین نقطه نسبت به افراد حاضر در کلاس می نشینند.

۶- علائم فیزیولوژیک بدن

بدن ما بر اساس تفسیری که از شرایط می کنیم، علائم خاصی از خود نشان می دهد که نوعی ارتباط غیرکلامی محسوب می شود. برای مثال هنگام شرم وخجالت سرخ می شویم، هنگام ترس از سخنرانی رنگ مان می پرد، هنگام اضطراب شدیدا عرق می کنیم یا دستمان می لرزد، موقع عصبانیت رگ های گردن متورم می شود و غیره. بنابراین شناخت و تفسیر درست علائم فیزیولوژیک بدن، گام مهمی در جهت توسعه مهارت ارتباط غیرکلامی می باشد.

ارتباط غیرکلامی - خجالت

۷- ظاهر و شکل بدن

شامل نوع بدن، قد، وزن، مو، رنگ پوست و جذابیت فیزیکی می باشد. مطالعات زیادی نشان می دهند وقتی شما کسی را جذاب تر می بینید، نسبت او خوش برخوردتر خواهید بود و او را باهوش تر و دوستانه تر از چیزی که واقعا هست می بینید. همچنین اصول جذاب به نظر رسیدن در هر فرهنگ نیز متفاوت است.

۸- لباس ، آرایش و جواهرات

چیزی که ما می پوشیم، درمورد شخصیت ما به افراد دیگر اطلاعات می دهد و نوعی از ارتباط غیرکلامی است. لباس، نوع آرایش مو و جواهرات، تاثیر زیادی روی دیگران می گذارد. اینکه هر لباس یا زیور الات را کجا استفاده کنیم نیز معنی دار است. برای مثال لباسی که برای محیط کار مناسب و پسندیده قلمداد می شود، در مهمانی ممکن است بسیار نامناسب باشد. ممکن است برداشت دیگران از شما با توجه به لباسی که می پوشید درست نباشد، اما این یک واقعیت است که به هر حال دیگران  راجع پوشش و آرایش ما قضاوت می کنند. بنابراین نیاز است که هم در لباس پوشیدن خود دقت کنید و هم در تفسیر نوع پوشش دیگران از سطح بالاتری از کلیشه های رایج جامعه عمل کنید.

۹- حساسیت به لمس

تحقیقات نشان می دهد که همه ما نیاز به لمس شدن داریم. این امر در بزرگسالان به تعادل روانی و روابط اجتماعی کمک می کند و در کودکان برای حس امنیت و حمایت ضروری است. با اینحال در فرهنگ های مختلف، میزان لمس در محیط های اجتماعی بسیار متفاوت است و بیانگر نوعی ارتباط غیرکلامی است. برای مثال در فرهنگ های شرقی و خاورمیانه معمولا خانم ها در محیط عمومی اجازه نمی دهند که کسی آنها را لمس کند. حساسیت به لمس در افراد و فرهنگ های مختلف، در حوزه های روابط فامیلی، روابط حرفه ای، روابط جنسی، روابط اجتماعی و غیره متفاوت است.

۱۰- حساسیت به زمان

نوع نگاه ما به زمان و نقش آن در زندگی شخصی و حرفه ای ما نوعی از ارتباط غیرکلامی محسوب می شود. در کشورهای لاتین ارزش زیادی برای زمان قائل نیستند ولی در فرهنگ اروپای غربی و آمریکای شمالی، زمان به عنوان یک عامل بسیار مهم و باارزش قلمداد می شود. به همین ترتیب افراد مختلف نیز نگاه متفاوتی به زمان دارند. بعضی از افراد بسیار خوش قول هستند و همیشه به موقع در قرار ها حاضر می شوند و بعضی دیگر همواره تاخیر دارند.

ارتباط غیرکلامی - بو

۱۱- بویایی

افراد مختلف و فرهنگ های مختلف نسبت به بو واکنش های مختلفی نشان می دهند که بیانگر ارتباط غیرکلامی می باشد. برای مثال در کشور آمریکا نسبت به بوی بدن، واکنش ها بسیار منفی می باشد و به همین دلیل از عطر و اودکلن خیلی بیشتر استفاده می شود. سلیقه افراد نیز بسیار متفاوت است. بعضی افراد خیلی دقت دارند که به هیچ وجه بوی عرق یا دود خیابان را نداشته باشند در حالیکه بعضی دیگر بسیار نسبت به این مساله بی تفاوت هستند. میزان و نوع استفاده از ادکلن نیز بیانگر پیام های غیرکلامی زیادی می باشد. برای مثال آقایان معمولا از اودکلن های با بوی تند و تلخ استفاده می کنند و خانم ها از اودکلن های با بوی شیرین.

۱۲- رنگ

رنگ در فرهنگ های مختلف معنای مختلفی دارد و بیانگر ارتباط غیرکلامی می باشد. رنگ سیاه در کشورهای خاورمیانه و ایران و آمریکان معنای سوگواری می دهد. ولی در ژاپن رنگ مراسم عذاداری سفید می باشد. فرهنگ های هندی یا آفریقایی علاقه زیادی به استفاده از رنگ های تند و گرم دارند. رنگ قرمز نیز در بسیاری از فرهنگ های نشانه مسائل عاشقانه است. افراد مختلف نیز هرکدام ممکن است بیشتر به رنگ های سرد یا گرم علاقه داشتنه باشند که با تفسیر آنها می توانیم اطلاعاتی راجع این افراد کسب کنیم.

آیا می توانیم ارتباط غیرکلامی را یاد بگیریم؟

همانطور که قبلا هم ذکر شد همه ما هم به طور ناخودآگاه از ارتباط غیرکلامی استفاده می کنیم و هم به طور ناخودآگاه تا حدی علائم غیرکلامی دیگران را متوجه می شویم. اما یادگیری کامل ارتباط غیرکلامی می تواند نسبتا سخت ولی بسیار موثر، کاربردی و باارزش باشد. بنابراین با اینکه یادگیری ارتباط غیرکلامی سخت است ولی به دلیل مزایای زیادی که دارد می ارزد. علت سخت بودن آن این است که این علائم زیاد هستند و در زمینه ها و فرهنگ های مختلف تفاسیر متفاوتی دارند. اما اگر بتوانیم علائم غیرکلامی مثل ژست و حالت افراد را درک و به درستی تفسیر کنیم، می توانیم حس و منظور واقعی دیگران را متوجه شویم و این امر می تواند در بهبود ارتباطات ما بخصوص ارتباطات کاری بسیار مفید باشد و در نتیجه به موفقیت ما کمک فوق العاده ای کند.

در حقیقت یادگیری ارتباط غیرکلامی مثل یادگیری یک زبان خارجی است. باید زمان زیادی بگذاریم و تلاش کنیم. اوایل چون قصد داریم آگاهانه این کار را بکنیم، حتی ممکن است با توجه به منحنی یادگیری، نسبت به حالت فعلی مان کمی بدتر هم عمل بکنیم. ولی اگر به اندازه کافی انگیزه و پشتکار داشته باشیم قطعا می توانیم در این حوزه رشد کنیم.

نکته آخر اینکه ما در حقیقت دو حوزه را می آموزیم:

  • اول یاد می گیریم که به درستی متوجه علائم غیرکلامی و زبان بدن دیگران شده و آنها را با توجه به زمینه و شرایط به درستی تفسیر کنیم.
  • دوم یاد می گیریم که چطور خودمان در شرایط مختلف از ارتباط غیرکلامی و زبان بدن به خوبی استفاده کنیم و پیام هایمان را با قدرت و اثرگذاری بیشتری منتقل کنیم.
  • narjes srt

سلام

پنج مرحله اساسی برای التیام بخشیدن به ضربه های روحی :


1- بررسی کردن: بررسی دقیق ماهیت زخم روحی.
2- ابراز کردن: تخلیه مقداری از احساساتی که به وسیله ضربه روحی ایجاد شده است.
3- پذیرش تسلی: پذیرش حمایت ها و تشویق های دیگران.
4- جبران کردن: یافتن راهی برای جبران خسارت.
5- تحلیل کردن: بررسی زخم در چارچوبی بزرگتر.


دو مرحله تقویتی :


6- کانالیزه کردن: استفاده سازنده از این تجربه برای کمک به خود یا دیگران.
7- عفو و بخشش:بخشیدن فردیاموقعیتی که باعث ضربه روحی شده و بستن پرونده آن به طورجدی
ترتیب این مراحل بسیار با اهمیت است.بعضی از این مراحل هم پوشی دارند.تجربه نشان داده است که  عدم تکمیل هریک از این مراحل باعث التیام ناقص زخم خواهد شد.


پنج نکته وجود دارد که اگر در برخورد با ضربه های زندگی مورد توجه قرار گیرد نتیجه ای مطلوب به دنبال خواهد داشت.


1- در برابر ضربه ها واقع بین باشیم.
2- هنر روبرو شدن و پیکار با ضربه های سخت را فرا گیریم.
3- ضربه های زندگی را تجربه آموزی تلقی کنیم.
4- شوخ طبعی و داشتن نگرشی طنز آمیز، را در لحظات دشوار زندگی از یاد نبریم.
5- یک روحیه ی نیرومند را در خود پدید آوریم.


کمک به فردی با ضربه روحی و روانی

دانستن اینکه چگونه برای کمک به یک دوست که دچار یک تجربه آسیب زا و یا ناراحت شده عمل کنیم کار مشکلی است ، اما حمایت شما می تواند یک عامل بسیار مهم در بازیابی او باشد.


شفا از ضربه عاطفی یا روانی طول می کشد . به یاد داشته باشید که پاسخ همه به ضربه متفاوت است. آیا واکنش دوست خود را در برابر پاسخ خود و یا هر کس دیگری می توان قضاوت کرد.

برای صحبت کردن با آنها در فشار نیستید، اما در دسترس باشد که آنها می خواهند صحبت کنید بتواند روی شما حساب کنند. بگذارید احساس کنند شما هر زمانی که آنها بخواهند گوش شنوایی برای آنها هستید. آنها را به شرکت در ورزش ، دیدار از دوستان و دنبال سرگرمی و فعالیت های دیگر که برای آنها لذت بخش است تشویق نمایید. نگاهی به کلاس های آمادگی جسمانی با هم و یا تعیین تاریخ ناهار به طور منظم با دوستان داشته باشید.

ویژگی های تسلی دهنده ایده آل


• واقعاً به فرد و سلامت او اهمیت می دهد.
• می تواند محبت خود را به طور لفظی یا بوسیله رفتارهایش نشان دهد.
• می تواند احساس هم دردی کند و حتی اگر تجربه ای مشابه نداشته است باید
احساسی مشابه در گذشته تجربه کرده باشد، مانند: " می دانم احساس تحقیر شدن چگونه
است."
• احساسات را همانگونه که هست می پذیرد و نمی گوید که چه احساسی باید
داشته باشی، مانند" نباید غمگین باشی تازه باید خوشحال هم باشی که از دستش خلاص شدی" ، یا
" اصلا نمی فهمم تو چرا عصبانی شدی،این مسئله که به تو ارتباط نداشت".
• به قضاوت نمی نشیند و اگر فکر کند اشتباه از خود فرد بوده در این مورد سکوت می کند.
• شنونده خوبی است و در طی انجام این مرحله فرد را با خاطرات یا داستان های زندگی خود
مشغول نمی کند و دائماً به نصیحت کردن نمی پردازند.
• انتظار جبران ندارد.
• آن قدر قاطعیت دارد که اگر نمی تواند یا نمی خواهد کمک کند صراحتاً می گوید.
• مسئولیت پیامدهای ناشی از کمک را می پذیرد، مثلاً می گوید: " نگران نباش با اضافه
کاری زمان از دست رفته را جبران می کنم ".
• وقت،عاطفه و توان جسمی لازم برای تسلی دادن دارد.
برای تقویت عزم خود به منظور درخواست کمک از دیگران، مزایای تسلی دادن به دیگران را با خود مرور کنید.


به یاد داشته باشید واکنش به تروما در افراد مختلف متفاوت است و نیاز به صبر و حوصله بالا دارد.


برگرفته از: سایت روان

  • narjes srt

سلام

در همین باره...  و یا غربب به این مضمون...

خرمالوی سیاه نوشته:


به نظرم اسمش بلوغ نیست. اینکه یک عشق را از سر گذرانده باشی ، غمباد گرفته باشی، ضجه زده باشی، چیزی قلمبه شده باشد در دلت و قفسه ی سینه ات درد گرفته باشد و به هر بهانه ای سعی کرده باشی زنگ بزنی، دنبال کتاب جامانده ات بروی یا خدا خدا کرده باشی که برگردد و دو – سه سال از زندگی ات را هدر داده باشی تا یاد بگیری او رفته است - یا خودت رفته ای به خاطر عدم حضور معنوی ا‍ش در زندگی ات!

نه! اسمش بلوغ نیست وقتی دفعه ی بعد و نفر بعد هم قلبت را درد می آورد و توی دلت می گویی درد طبیعی  است،‌خوب می شوی،‌ی

یاد گرفته ای که: نمی میری که دخترجان .

اسم این بلوغ نیست‌،‌اسم این عادت کردن بدن به درد است.درست شبیه به بار اولی که انگشتت را  با کاغذ مبی بری و هوار می زنی و دفعه ی بعد دردش کمتر است - چون می دانی زنده می مانی.اسم این بلوغ نیست؛ اسمش عادت کردن جان به غده ی  دلتنگی است .
  • narjes srt

سلام

عینا کپی شده از وبلاگ: خرمالوی سیاه


«زمان زیادی طول نمی‌کشد تا یاد بگیری وقتی دری را پشت سرت بستی، دیگر پله ها را بالا نیایی و زنگ در را به بهانه ی حرفی جامانده در دل نزنی.»

تمام مدتی که داشتم کتاب «تصرف عدوانی» را می‌خواندم جمله ی بالا را با خودم تکرار می کنم. جمله از خودم بود؛از تجربه ای تلخ. از روزهایی که راهم کج می شد به گوشه ای از شهر که مسیرم نبود. صبح ها به خودم دروغ می گفتم. یکی از آنها این بود: اگر دوستم ندارد پس چرا فلان طور و بهمان طور!؟

بعد پاسخ خوبی به خودم می دادم: او عاشقم است. او من را دوست دارد. او ....من برای او جذابم.

بعدتر یاد گرفتم تمایل برای تصاحب یا خوش آمدن از سبک و شیوه ی کسی معنی اش عشق نیست.

شب ها به خودم دروغ می گفتم: پس اگر عشقی بین ما نبود چرا....مگر می شود؟ مگر همه چیز انقدر کشک است؟

خودم را توجیه می کردم که زنی بی صبر و بی طاقتم....مگر می شود آدم ها وقتی هم را نخواهند توی چشم هم نگویند؟

همین می شد که خسته می شدم، در را می کوبیدم و هنگام خروج از کافه با خودم زمزمه می کردم : باید به او بگویم دوستش دارم! باید یک روز منطقی و بزرگسالانه بنشینیم روبروی هم و حرفه ای با هم حرف بزنیم درباره ی رابطه ای که هست،‌رابطه ای که بود...حداقل این حق من است که بدانم اسم این رابطه چه بود؟(‌چه هست؟)

اگر از این حجم شیدایی خوشش نمی آید پس چرا آن را پذیرفته؟ ( این سوال مهم همیشگی ام بود!)

بعدتر یاد گرفتم - می آیی شام بخوریم. -چقدر موی کوتاه به تو می آید ( دیدن تغییرات تو) ، -نگرانت شده بودم، -چند وقت است از تو بی خبرم معنای عشق نمی دهد؛ معنای دل تنگی هم نمی دهد....

گذشت تا یاد ب گیرم وقتی دری را بستی تمام حرف هایت را باید بگذاری پشت آن؛ سوال ها را با خودت نبری که به خاطرشان بازگردی که مطرحشان کنی و وقت نشود برای گفتن و شیدایی دوباره بیاید سروقتت....

گفتم: حالا که دارم این کتاب را می خوانم یاد فلان روزها افتاده ام. چقدر درد دارد این کتاب.

گفت: هرکسی در زندگی اش چنین ماجرایی را تجربه کرده.

من با خودم گفتم: دروغ گفتن به خود و پادرهوایی...

بعد به خواندن کتاب ادامه دادم و هربندی را که خواندم در خودم پیچیدم. این من بودم در دل یک کتاب....من که بیست و دوساله بود و شیدا .

دوست داشتید بخوانیدش:

 

تصرف عدوانی

رمانی از لنا آندرشون

نشر مرکز

  • narjes srt

سلام

 یه پیام عالی. یه حرف خوب. یه حس خوب. یه امید. حتی.. یه شادی عمیق و معنوی...


یعنی این پیام:


این شهدای آتشنشانی همه ما را داغدار کردند، افسوس می‌خوریم و گریه هم می‌کنیم، اما این طور نیست که اینها چیزی را از دست داده باشند و چیزی نگرفته باشند! ما نمی‌دانیم آنها چقدر لذت بردند از فرشتگانی که در آنجا به استقبال آنها رفته‌اند، این بخشی که در سوره مبارکه یس هست که شهیدِ می‌گوید: ای کاش شما اینجا بودید و می‌دیدید اینجا چه خبر است و فرشتگان با ما چه کردند؛ «یا لَیْتَ قَوْمی‏ یَعْلَمُونَ ٭ بِما غَفَرَ لی‏ رَبِّی وَ جَعَلَنی‏ مِنَ الْمُکْرَمینَ».

الآن اگر کسی صدای این شهدای آتشنشان را بشنود می‌بیند که می گویند ای کاش بودید و می‌دیدید اینجا ملائکه با ما چه کردند! ما خیال می‌کنیم انسان که می‌میرد تمام می‌شود در حالی اینگونه نیست بلکه انسان، مرگ را می‌میراند نه اینکه بمیرد. این بیان نورانی سیدالشهداء(سلام الله علیه) در روز عاشورا همین بود فرمود مرگ پلی است که زیر پای شماست «صَبْراً بَنِی الْکِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ» مرگ یک پلی است که شما روی آن پا می‌گذارید و از آن عبور می‌کنید.

این بیان نورانی را ائمه(ع) فرمودند که «مَنْ‏ رَدَّ عَنْ‏ قَوْمٍ‏ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَادِیَةَ مَاءٍ أَوْ نَارٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ»؛ اگر کسی قیام کند نگذارد جایی آتش بگیرد یا نگذارد جایی را سیل ببرد، بهشت برای او واجب می شود! این را همین خاندان اهل بیت(ع) گفتند که عِدل قرآن کریم هستند، دینِ ما به همین بیان اهل بیت(ع) وابسته است. در نتیجه از این طرف دلسوزی و گریه و اشک در فقدان آنها هست اما بدانیم که در آن طرف فرشتگان به استقبال آنها می‌آیند.



***


سخنرانی آیت الله جوادی آملی هست در جلسه تفسیر دیروزشون.(11-11-95)

  • narjes srt

به نام خدا

مامانش برگه قبض ها رو جلوی روش می گذاره، یه نگاه بهشون می کنه و می گه" ایشالا شیفت بعد". کمی بعد مادر در مورد خواستگاری ای که رفتن صحبت می کنه و میگه "برای شیفت بعد قرار و مدار رو گذاشتم در جریان باش" / نامزدش دستهاش رو می فشاره و اشک که تو چشمهای زل زده بهش حلقه زده رو سروسامون می ده و می گه" نرو". می گه" بابا 24 ساعت دیگه که صبر کنی اومدم دوباره پیشت جیگرم" و لپش رو می کشه و از در خونه می ره بیرون / همسرش با کل فامیل برای مهمونی روز جمعه هماهنگ می کنه و کلی با همه دعوا که روز مهمونی رو از پنج شنبه به جمعه تغییر بدن تا همسرش از شیفت برگرده و تو مهمونی حضور داشته باشه / همسرش وقت سونوگرافی رو تنظیم می کنه برای شیفت بعد تا بتونن با هم برن / نگاهی بهش می اندازه و می گه "این مبله خیلی سر راهه بیا دکور رو عوض کنیم"، و قیافه خسته همسر رو می بینه می گه" ولش کن فردا شیفتی، باشه برای شیفت بعد" / به خانمش می گه "برای شیفت بعد صبح زود وسایل حاضر باشه که زنگ درو زدم بریم سفر" / دخترش رو قبل از اینکه از در خونه بره بیرون می بوسه و دختر بیدار می شه و می گه "بابا نرو سر کار "و گریه می کنه. دخترش رو می بوسه و می گه" اگه دختر خوبی باشی شیفت بعد با هم می ریم پارکی که قولشو بهت داده بودم" / تلفن که زنگ می زنه، خانمش تلفن رو بر می داره و توی صحبتها متوجه می شه که خواستگار دخترش هستند، خانمش می گه، "خیر پدرشون پنج شنبه شیفت هستن، انشاءالله برای شیفت بعدشون، جمعه عصر زمان مناسبیه تشریف بیارید"/ برخلاف همیشه که صبحها وقت رفتنش خوابه، با صدای حاضر شدن همسرش  از خواب می پره و خوابش نمی بره، بلند می شه و عشقولانه بدرقه اش می کنه و وقتی از پله ها پایین می ره، دلش براش مچاله می شه، از عشقه یا نگرانی؟ چهارقل و آیة الکرسی همیشگی رو براش می خونه و فووووت می کنه به سمتش و..........................


پی نوشت:

این متن نوشته ی خواهرم بود... همسر یک آتش نشان...

فردا همه با هم میریم..

:((

  • narjes srt


از: https://www.instagram.com/p/BPFkK7ajGE4/?taken-by=hamidahmady


  • narjes srt

آنیما و آنیموس (به انگلیسی: (Anima and Animus  در مکتب روانشناسی تحلیلی کارل گوستاو یونگ به بخش ناهشیار یا خودِ درونیِ راستینِ هر فرد گفته می‌شود که در مقابل نقاب یا نمود برونی شخصیت قرار می‌گیرد. آنیما در ضمیر ناهشیار مرد به صورت یکی شخصیت درونی زنانه جلوه‌گر می‌شود و آنیموس در ضمیر ناهشیار زن به صورت یکی شخصیت درونی مردانه پدیدار می‌شود.

یونگ برای نگرش بیرونی شخصیت حالتی را قائل بود که آن را نقاب می‌نامید. و در کنار این نیز معتقد بود همهٔ انسان‌ها نگرش و شخصیتی درونی هم دارند که در جهت دنیای ناهشیار می باشد. یونگ برای توصیف و مشخص گردیدن جنبهٔ ناخودآگاه زنانهٔ شخصیت یک مرد از کلمهٔ آنیما استفاده می‌نمود. در مقابل کلمهٔ آنیموس هم جنبهٔ مردانهٔ شخصیت یک زن را ابراز می‌کند. این گونه جنبه‌های ناخودآگاه شخصیت در نوع رفتارهای زن و مرد اهمیت بسزایی دارد. که این قسمت‌ها مکمل‌هایی برای نقاب هستند. برای نمونه یونگ مثال‌هایی می‌آورد، مانند: ستمکاری که با توجه به روا داشتن ظلم ترس های درونی و کابوس های وحشتناک او را به ستوه آورده‌است، و یا روشنفکری که نشان می‌دهد از لحاظ روانی بسیار احساساتی است.

آنیما

عنصر زنانه یا عنصر مادینه در مَرد که آنرا آنیما (Anima) می‌نامند معمولا بوسیله مادر شکل می‌گیرد.

رایج‌ترین نمود عنصر مادینه، تخیلات شهوانی‌ست و مردان ممکن است تا جایی کشیده شوند که با دیدن فیلم‌های پورنو خود را ارضا کنند. این جنبه ناهنجار و بدوی عنصر مادینه تنها زمانی شکل می‌گیرد که مرد به قدر کافی مناسبات عاطفی خود را پرورش نداده باشد و وضعیت عاطفی او نسبت به زندگی، کودکانه باقی مانده‌باشد.

از جنبه‌های مثبت عنصر مادینه می‌تواند به این اشاره کرد که مرد را یاری می‌دهد تا همسر مناسب خود را بیابد. همچنین در زمانی که ذهن منطقی مرد از تشخیص کنش‌های پنهان ناخودآگاه عاجز می‌شود به یاری او می‌آید تا آن‌ها را آشکار کند. نقش حیاتی‌تر دیگر عنصر مادینه (آنیما) این است که به ذهن اجازه می‌دهد تا خود را با ارزش‌های واقعی درونی همساز کرده و راه به ژرف‌ترین بخش‌های وجود برد. عنصر مادینه، نقش میانجی را میان «من» و دنیای درونی فرد (یعنی «خود») برعهده دارد.

عنصر مادینه هنگامی نقش مثبت می‌گیرد که مرد به‌گونه‌ایی جدی به احساسات، خلق‌وخو، خواهش‌ها و نمایه‌هایی که از آن تراوش می‌کند توجه کند و به آن شکل بدهد. مثلا بصورت نوشته‌های ادبی، نقاشی، هنرهای تجسمی، موسیقی و یا رقص. بر مبنای نظر یونگ، انکشاف و پیشرفت عنصر مادینه در وجود مرد، چهار مرحله دارد:

  • حوا: در این مرحله روابطی کاملا غریزی و زیستی دارد.
  • هلن: هلن در داستان تروا که گرچه شخصیتی افسانه‌ای و زیبا دارد اما عناصر جنسی همچنان مشخصه اصلی آن است.
  • مریم مقدس: مرحله‌ای که در آن عنصر مادینه، عشق (Eros) را تا به مقام پارسایی روح بالا می‌برد.
  • سوفیا: مرحله خرد یا سوفیا که حتی از پارسایی و خلوص نیز فراتر می‌رود. انکشاف روانی مرد امروزی به‌ندرت به این مرحله می‌رسد.

احترام بیش‌ازحد به عنصر مادینه به منزله تمثیل مذهبی، خطر از دست دادن جنبه‌های فردی را داشته، خطر فرافکنی را بوجود آورده و یا مرد را قربانی تمایلات جنسی خود می‌کند و یا ناگزیر به بند یک زن واقعی می‌کشاند.

آنیموس

عنصر مردانه یا عنصر نَرینه در زن که آنرا آنیموس (Anim‌‌‌us) می‌نامند از پدر فرد تاثیر می‌گیرد. عنصر مردانه به‌ندرت به شکل تخیلات جنسی نمود پیدا می‌کند و اغلب بصورت اعتقاد نهفته «مقدس» پدیدار می‌شود.

افکار ناخودآگاه عنصر مردانه گاهی چنان حالت انفعالی به خود می‌گیرد که ممکن است به فلج شدن احساسات یا احساس ناامنی شدید و احساس پوچی منجر شود.

عنصر نرینه در وجود زن، همچون عنصر زنانه چهار مرحله اکتشاف و پیشرفت دارد:

  • قدرت فیزیکی: عنصر مردانه در وجود زن، نخست بصورت نیروی جسمانی ظاهر می‌شود. مثلا در قالب یک ورزشکار.
  • روابط عاشقانه یا عمل: در مرحله دوم دارای روحی مبتکر و با قابلیت برنامه‌ریزی می‌شود. و یا مرد رمانتیک.
  • استاد یا کشیش: در این مرحله در قالب «گفتار» پدیدار می‌شود؛ همچون استاد یا کشیش.
  • اندیشه: در والاترین مرحله با تجسم اندیشه نمودار می‌شود و نقش میانجی تجربه مذهبی را ایفا کرده و به زندگی مفهومی تازه می‌بخشد. عنصر مردانه به زن صلابت روحی می‌دهد، نوعی دلگرمی نادیدنی درونی برای جبران ظرافت ظاهرش. عنصر مردانه در پیشرفته‌ترین شکل خود زن را به تحولات روحی دوران خود پیوند داده حتی سبب می‌شود که بیشتر از مردان، انگاره‌های خلاق را پذیرا باشد و همین یکی از دلایلی بوده که در دوران‌های پیشی در بسیاری از کشورها وظیفه پیشگویی آینده و اراده خداوند به عهده زنان بوده‌است.

 


خلاصه ای از کتاب: یونگ، کارل گوستاو، ژوزف ال. هندرسون، ماری لوییز فون فرانتس، آنی یلا یافه و یولانده یاکوبی. انسان و سمبل‌هایش. ترجمهٔ محمود سلطانیه. تهران: انتشارات جامی، چاپ ششم ۱۳۸۷. شابک ۹۶۴-۵۶۲۰-۱۹-۸.

 

  • narjes srt

چهار انرژی درونی زن:

1. معشوقه

2. مادر

3. آمازون

4. مادونا(بانو)

 

معشوقه

بخش جذاب و زیباگرای درون یک زن.

میل به زیبایی و زیبا بودن، توجه به جنبه های جنسی، عاشقانه ها و....همه از تجلیات این جنبه درونی هستند.

کم بودن معشوقه در زن، باعث کاهش جذابیت او در نظر مرد شده وحتی در بسیاری موارد باعث طلاق می شود.

افراط در معشوقه باعث می شود دختر دستاویزی برای تفریح پسر شود!

معشوقه برای زن، شادی و شادابی به همراه می آورد.

مهمترین شاخص درمان افسردگی زنان ، این نیروی درونی شان است.

معشوقه جنبه ای از زن است که مردان همواره آنرا ستایش و تحسین کرده اند.


مثال( معشوقه های افراطی!): شخصیت اسکارلت در "بر باد رفته " ، نولا(اسکارلت جانسون) در "مچ پوینت "

 

 

مادر

حامی و سرپرست است. زنی است که با وابستگی‌اش به دیگران کامیاب می‌شود، او نه تنها فرزندانش را بزرگ می‌کند، بلکه سایرین و خویشاوندان، دوستان مؤنث و همسر را هم می‌پرورد.

جزئی از نقش زنانه زن این است که مرد را می‌پرورد، او را حمایت و تشوق می‌کند تا رشد یابد و خود را به واقعیت در آورد، به توانایی‌های عظیم خود پی ببرد. زمانی‌که جنبه مادری به حد افراط برسد مرد را خفیف و خوار کرده و مادام العمر او را پسر بچه وحشت‌‌زده و فاقد اعتماد به نفس نگه می‌دارد.

نگران بودن ، بخشیدنِ افراطی و مادری کردن بیش از حد، مرد را کلافه می کند.


 

آمازون

ویژگی های مردانه ی درون یک زن.

زن آمازون دارای تمرکز حواس بالا و فزون خواه است، ابراز وجود می‌کند، هدف‌دار و متکی به نفس و خود کفا است، ارتباط او با مردان زندگی‌اش در قالب همکار، رفیق و رقیب است.

زن امروزی شدیداً به سوی جنبه آمازون شخصیتش متمایل شده است، او به سوی قدرت و در ضدیت با عشق جهت‌گیری کرده است. مادری را به تعویق می‌اندازد، با مادونا که از مد افتاده، در تماس نیست و از معشوقه فقط به قصد کامجویی جنسی استفاده می‌کند.

زن مردانه، مردها را می ترساند. استقلال و برخورد ستیزه‌جویانه زنان، در مردان احساس عجز و ناتوانی به وجود می‌آورد. اشتیاق مرد به ادامه رابطه، وقتی صادقانه و خالصانه احساس نکند که زن به او نیازمند است، رو به زوال می‌گذارد.

زنی که فقط مردانگی خود را زندگی کند، کم کم از هویت اصلی خود فاصله می گیرد.

رفتارهای زنانه از یکسو سبب تقویت حس آسیب‌پذیرى، پذیرندگی و جذابیت زنان می‌گردد و از سوی دیگر میل به سطوح بالایی از سرسپردگی و حمایت را در مردان بر می‌انگیزد.

در مقابل، زنی که آمازون نداشته باشد به شخصیتی وابسته (به مرد) و بی اراده تبدیل می شود.


مثال مافوق آمازون!!: روشنک در" دلنوازان "! ریاست می کند. تحقیر می کند.سلطه جو است.


 


مادونا

متانت، دید عمیق، خلاقیت، معنویت، قدرت تحلیل.

سرشتی الهام بخش است و معیارها و ارزش‌ها و ایده‌ها را منتقل می‌کند. بازتابنده و تجسم محسنات کامل زنانه از لحاظ بردبارى، وقار و وفای به عهد است. این نوع زن در پی کسب عظمت برای خود نیست، او ترجیحاً مرد را در زندگی به سوی عظمت می‌کشاند و بی هیچ قید و شرطی از تلاش وی در جستجوی کسب خرسندی و موفقیت حمایت می‌کند.

مهم‌ترین بخش غالب مادونای زن، وفای به عهد اوست. او مرد را در ثروت یا تنگدستى، در خوشی یا ناخوشی می‌پذیرد.

* کم بودن مدونا باعث رفتارهای بچگانه می شود. تصمیمات عجولانه و بچگانه که در امتداد تفکرات بچگانه قرار دارد. زود احساساتی شدن، بی صبری، کوته فکری و...

افراط در مادونا، از معشوقه می کاهد و رابطه زناشویی را دچار مشکل می کند.

*مدونای افراطی در اصطلاح خودمونی یعنی خیلی بچه مثبت! به شدت خانوم و متین و متعهد.

* به نظرم مادر و مدونا خیلی جاها همپوشانی دارن و نمیشه تفکیکشون کرد.

 

مثال مدونا: مهتاب در دلنوازان، ملانی همیلتون (زن اشلی) در "بر باد رفته "، کلوئی در "مچ پوینت "


*        *        * 

زن باید نهایتاً در طول دوره حیاتش تمام چهار جنبه روان خود را تجربه کند و در هم بیامیزد. باید به درون خویشتن خود بنگرد و آن جوانبی از شخصیتش را که هنوز نیازمند رشد است، کشف کند. و بین اینها تعادل برقرار سازد. زیرا افراط در یکی، تفریط در دیگری را به دنبال دارد.


پی نوشت:
 این مطلب رو از یه وبلاگ برداشتم مربوط به سال 88 هست.اونجا نوشته که: "
این بحث رو دکتر شیری توی جلسه ای که پارسال اردیبهشت توی دانشگاهمون برگزار شد، مطرح کرد. که منبعش کتاب "زن بودن" اثر دکتر تونی گرنت ه."


دارم فکر میکنم به عکس العملهای خودم نسبت به موضوعات و مردهای مختلف توی این چند ماه اخیر... جالبه که برای هر کدوم از یه بخشی از اینها استفاده کرده ام. و این چقدر خنده داره.. و البته : باحااال :)))

  • narjes srt

مربی رقصمان دیوانه ی خوبی است.هفته ی قبل مجبورمان کرد با دمبل برقصیم. بماند که چه مکافاتی بود و چقدر دست درد گرفتیم. امروز هم زده بود توی فاز آهنگ ها را نصفه گذاشتن.انریکه آهنگ خوبی دارد که بعضی وقت ها با آن می رقصیم؛ رقصی ملوست که به تمرکز زیادی نیاز دارد. آخر همه این اهنگ را گذاشت و گفت: حالا تانگو برقصید.

هاج و واج به هم نگاه کردیم  و دست های هم را گرفتیم.یکی نقش زن را ایفا می کرد و دیگری مرد. من مرد بودم. چندبار فلانی در بغلم چرخ خورد و در آغوشم افتاد. فلانی بزرگتر ماست؛ نوه دارد...

می رقصید و من چیزهایی در گوشش زمزمه می کردم. خب قبل تر هم نوشته ام. یکی رقص هندی سخت است ، یکی هم رقص دونفره، کی توی زندگی مان دونفره رقصیده ایم که یاد گرفته باشیم؟

چیزهایی از تانگو می دانستم و در گوشش زمزمه می کردم. این که چطور در جهت مخالف هم حرکت کنیم یا چطور با یک دست طرف را بچرخانیم .بالاخره کمی یادش دادم. میانه ی رقص که داشتیم قهقهه می زدیم از این دیوانه بازی بزرگ؛ گفت: کاش با شوهرم هم می رقصیدم.

بغض چسبید گوشه ی گلویم و کنده نشد.بعدتر برداشت و به چندتایمان شاباش داد.تانگو برقصی و شاباش بگیری؟

گفتم مربی بعدا یک کلاسی بگذار بهمان رقص دونفره یاد بده . فلانی گفت : اره مثلا به شوهرهامان هم بگوییم بیایند و رقصیدن یاد بگیرند.

بغض گنده تر شد....

فلانی  چادر سیاهش را سرش کرد، رو گرفت و رفت....

من ماندم میان جهان سوم که زنانش حسرت رقصیدن با مرد را یدک می کشند و زل می زنند به صفحه ی موبایل های گرانشان....

اما بعد تا خود اداره نیشم تا بناگوش باز ماند از دیوانه بازی های مربی...

کسی چه می داند در یک گوشه ی ناآشنای دنیا یک روز در میان چند زن از ته دل می خندند و شاد می شوند و هی با خودشان می گویند مبادا این خوشی های کوچک تمام شود؟


از وبلاگ: خرمالوی سیاه

  • narjes srt


و خداوند

عشق و انتظار را با هم آفرید...

این را من خوب می دانم!

منی که از انتظار تو

به عشق رسیدم...



علیرضا اسفندیاری

  • narjes srt

پیش از آنکه لبخندت را دیده باشم

هزاران بار درمن

خندیده بودی

پیش از آنکه عطرت را بوییده باشم

باغی گل درمن

روییده بودی

پیش از آنکه نگاهت را گرم وگیرا

دست هایت را مهربان

و آغوشت را پناهی ببارانی

بودنت را هزار ابر درمن

گسترده بودی

شاید ندانی زندگی همین

دل سپردن های بی نشان ست

همین دوست داشتن های بی دلیل

همین در فاصله ماندن و باور داشتن

همین شکفتن در انتهایی ترین مرز انتظار

تو اما درگوشه ای از این جهان

بی آنکه بخواهی

تمامت را درمن جا گذاشته ای

ومن هرروز تکه ای از خودم را

پیوست ِتو میکنم

عشق حکایت عجیبی ست

چه بخواهم چه نخواهی

مسیرم به تو ختم میشود

ومن به اتفاق ِتو

دوباره آغاز میشوم



نیلوفرثانی خرداد94
  • narjes srt

مگذار که عشق، به عادت دوست داشتن تبدیل شود!

مگذار که حتی آب دادن گل‌های باغچه، به عادت آب دادن گل‌های باغچه بدل شود!

عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست،

پیوسته نو کردن خواستنی‌ست که خود پیوسته، خواهان نو شدن است و دگرگون شدن

تازگی، ذات عشق است و طراوت، بافت عشق

چگونه می‌شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟

عشق، تن به فراموشی نمی‌سپارد، مگر یک بار برای همیشه.

جام بلور، تنها یک بار می‌شکند

می‌توان شکسته‌اش را، تکه‌هایش را، نگه داشت

اما شکسته‌های جام ،آن تکه‌های تیز برنده، دیگر جام نیست

احتیاط باید کرد

همه چیز کهنه می‌شود و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز

بهانه‌ها، جای حس عاشقانه را خوب می‌گیرند


نادر ابراهیمی

 

  • narjes srt

سال ها بعد
قهرمان فیلم کسی نیست
که شهر را از دست هیولای غول پیکر نجات دهد
به تنهایی
از عجیب ترین زندان ها فرار کند
و یا یک تنه
ارتشی را حریف باشد...
سال ها بعد
قهرمان قصه کسی است
که جرات می کند
و میان "آدم ها"
عاشق می شود...!

نادر ابراهیمی


  • narjes srt

فروغ پرسید: کی ازدواج میکنیم؟؟
گفتم: اگر ازدواج کردیم دیگر به جای تو باید به قبض های آب و برق و تلفن و قسط های عقب افتاده ی بانک و تعمیر کولر آبی و بخاری و آبگرمکن و اجاره نامه و اجاره نامه و اجاره نامه و شغل دوم و سوم و دویدن دنبال یک لقمه ی نان از کله ی سحر تا بوق سگ و گرسنگی و جیب های خالی و خستگی و کسالت و تکرار و تکرار و تکرار و مرگ فکر کنم.
و تو به جای عشق باید به دنبال آشپزی و خیاطی و جارو و شستن و خرید و مهمانی و نق و نوق بچه و ماشین لباسشویی و جاروبرقی و اتو و فریزر و فریزر و فریز باشی.
هردومان یخ میزنیم.بیش تر از حالا پیش همیم اما کمتر از حالا همدیگر را می بینیم؛
نمی توانیم ببینیم؛فرصت حرف زدن با هم را نداریم؛در سیاله زندگی دست و پا میزنیم غرق می شویم و جز دلسوزی برای یکدیگر کاری از دستمان ساخته نیست.
"عشق" از یادمان می رود وگرسنگی جایش را میگیرد.

"عشق روی پیاده رو/مصطفی مستور"

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

و علامات و بالنجم هم یهتدون

خداوند بارها عموم مردم را در قرآن مورد خطاب قرار داده است و ویژگی‌های کتابی که بر پیامبرش وحی کرده، بیان نموده است.

یا أیُّهَا النّاسُ قَد جاءَتکُم مَوعِظَةٌ مِن رَبِّکُم وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدیً وَ رَحمَةٌ لِلمؤمِنینَ.۱ در این قرآن برای شما بیانی تذکرآمیز است که دل‌های‌تان را برای انجام کارهای خیر نرم می‌کند و از کارهای ناشایست منع می‌کند و بازمی‌دارد (مَوعِظَةٌ). هم‌چنین از بین‌برندۀ حالات روحی ناشایستی است که ممکن است در دل‌های‌تان باشد و شما را به سوی بدی‌ها بکشاند (شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ). قرآن پس از آن‌که دل‌ها را نرم و متمایل به خوبی‌ها می‌کند و خباثت‌ها را از آن می‌شوید، راهنمای شماست به سوی مطلوب (هُدَیً).۲ آن هم نه هر راهنمایی و هدایتی؛ بلکه هدایتی که خدای رحیم آن را ارزانی می‌دارد. رحمت به معنای حالت تأثری است که از مشاهدۀ نقصی در دیگران در قلب پدید می‌آید و آدمی را وامی‌دارد تا درصدد جبران آن نقصان برای او برآید. اما مقام خداوند بالاتر از آن است که قلبی داشته باشد و تأثری در او رخ دهد. پس، رحمت در خداوند، رفع نقص بنده و برآوردن نیازمندی‌ اوست. در واقع، رحمت او همان مقام اعطاء و افاضه خداوند است. اما رحمت رحمانیۀ خداوند، همان اعطاء و بخشش عمومی او به تمامی مخلوقات را در برمی‌گیرد. و رحمت رحیمیۀ خداوند هدایت و افاضۀ خاص او به مؤمنان است؛ همان چیزی که در این آیه تعبیر به رَحمَةٌ لِلمؤمِنین شده است. این مطلب، نشان می‌دهد که «تنها مؤمنین را غرق در انواع خیرات و برکاتی که در قرآن نهفته است می‌کند، تا هر کس که متحقق به حقایق آن شود، و معانی آن را در خود پیاده کند، از آن خیرات بهرمند شود.»۳ چنان‌که می‌فرماید: وَ نُنَزِّلُ مِن القُرآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمؤمِنینَ وَ لایَزیدُ الظالِمینَ إِلّا خَساراً.۴

با دقت در چهار صفتی که خداوند برای قرآن برشمرده است، می‌توان پی به ظرافتی برد که در آیه برای بیان آثار قرآن در نفوس مردم رعایت شده است. گویی ترتیب در مراحل برخورد انسان با قرآن و تأثیر آیات آن بر جان او در نظر گرفته شده است. ابتدای آیه همۀ مردم را با لفظ النّاس مورد خطاب قرار می‌دهد. قرآن در اولین مرحلۀ برخورد با مردم، آن‌ها را در غفلت می‌یابد و با موعظه از ایشان غفلت‌زدایی می‌کند. سپس «شروع می‌کند به پاک‌سازی باطن آنان از هر صفت خبیث و زشت و به‌طور دائم آفاتی را از عقل آنان و بیماری‌هایی را از دل آنان یکی پس از دیگری زائل می‌سازد» تا تمامی رذایل آن‌ها از بین برود. (شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ). حالا و در مرحلۀ بعد، آنان را به سوی معارف و اخلاق و اعمال صالح و در یک کلمه به صراط مستقیم، راهنمایی می‌کند. در واقع این‌چنین «دست او را گرفته و پا‌به‌پا می‌برد». و در آخرین مرحله، آنان را مشمول رحمت خویش، و با بندگان مقرب خود هم‌نشین می‌سازد.۵

به‌این‌ترتیب پاک‌سازی و هدایتی که به وسیلۀ قرآن انجام می‌گیرد، برای همۀ وجود دارد. تفاوتی که هست در این است که هرکس به قدر ظرفیت و فهم خود از آن بهره می‌برد و در این مسیر قدم برمی‌دارد. أَنزَلَ مِن السَّماءِ ماءً فَسالَت أَودِیةٌ بِقَدَرِها...۶ مثال آبی است که از آسمان نازل می‌شود و هر زمینی بنا به استعداد خود آب را به خود می‌گیرد. بعضی زمین‌ها بیشتر و بعضی کمتر آب را در خود نگاه می‌دارند و جاری می‌سازند. امام حسین علیه‌السلام می‌فرمایند قرآن چهار لایه دارد: عبارات، اشارات، لطائف و حقایق. عبارات که مخصوص عموم مردم است و اشارات که متعلق به خواص است و لطائف که اولیاء به آن دست پیدا می‌کنند و حقایق که در اختیار انبیاء الهی است.۷


چگونه خود را در پرتو هدایت قرآن کریم قرار دهیم؟

اللهُ نَزَّلَ أحسَنَ الحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقشَعِرُّ مِنهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخشَونَ رَبَّهُم ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُم وَ قُلُوبُهُم إلی ذِکرِ اللهِ ذلکَ هُدَی اللهِ یَهدِی بِهِ مَن یَشاءُ مِن عِبادِه وَ مَن یُضلِل اللهُ فَما لَهُ مِن هادٍ.۸ خداوند نیکوترین سخن (أحسَنَ الحَدیثِ) یعنی قرآن کریم را به سوی مردم فرستاد. «سراسر این قرآن از آن جهت که آیاتش اختلافی با هم ندارند و هیچ آیه‌ای با آیۀ دیگر ضدیت ندارد، مشابه یک‌دیگرند.» ازاین‌رو، آن را کتابی متشابه نامید. کتابی که همۀ بخش‌های آن در وصف هدایت‌گری و تذکر مشترک و مشابه است. به‌علاوه هر قسمتی، قسمت‌های دیگر را روشن می‌کند (مَثانی). به‌همین‌دلیل است که کسانی که آن را می‌شنوند، «خود را در برابر عظمت پروردگارشان مشاهده می‌کنند، خشیت بر دل‌های ایشان احاطه می‌یابد» و از این ادراک و مشاهده، پوست بدن‌های‌شان شروع به جمع شدن می‌کند (تَقشَعِرُّ مِنهُ جُلُودُ اَّلذِینَ یَخشَونَ رَبَّهُم). سپس با همان یاد خدا دل‌های‌شان آرام می‌گیرد و پوست‌هایشان نرم می‌شود (ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُم وَ قُلُوبُهُم إلی ذِکرِ اللهِ). در آخر آیه می‌فرماید این همان هدایت خداوند است که هر که را بخواهد به وسیلۀ آن راهنمایی می‌کند (ذلِکَ هُدَی اللهِ یَهدِی بِهِ مَن یَشاءُ مِن عِبادِه).۹ خشیت و خوف از ادارک عظمت پروردگار و سپس سکون و آرامش قلب در برابر یاد خدا، هدایت خداوند است که به‌وسیلۀ قرآن انجام می‌شود. به همین‌دلیل است که در ابتدای سورۀ انفال در اوصاف مؤمنان می‌خوانیم: إِنَّمَّا المُؤمِنُونَ الَّذینَ إذا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَت قُلُوبُهُم وَ إذا تُلِیَت عَلَیهِم آیاتُهُ زادَتهُم ایماناً وَ عَلَی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُونَ.۱۰ از صفات مؤمنان، یعنی هدایت‌یافتگان است که در هنگام ذکر خداوند دل‌های‌شان می‌تپد و تکان می‌خورد و در اثر شنیدن آیات خدا ایمان‌شان افزوده شده و بیشتر در دل‌های‌شان ریشه می‌دهد. «به‌طوری که هرقدر مؤمن بیشتر در آیات سیر و تأمل کند، ایمانش قوی‌تر و زیادتر می‌شود، تا آن‌جا که به مرحلۀ یقین برسد و خود را تابع ارادۀ او سازد»۱۱ یعنی بر او توکل کند (عَلَی رَبِّهِم یَتَوَکَّلونَ).

بنابراین شأن یاد خدا چنین شأنی است که هرگاه نزد مؤمن آید، بی‌درنگ به دنبال آن خاشع شود. هم‌چنین شأن حقی که ازسوی خداوند نازل شده است (قرآن) نیز چنین شأنی است.۱۲ أَلَم یَأنِ لِلَّذِینَ آمَنوا أَن تَخشَعَ قُلُوبُهُم لِذِکرِ اللهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الحَقِّ...۱۳ کسی که از سخن الهی و امر و نهی او تأثیر نمی‌گیرد و درواقع آن را درک و مشاهده نمی‌کند، دچار قساوت قلب شده است که در ادامۀ آیه می‌فرماید: فَقَسَت قُلُوبُهُم و به‌همین دلیل از مسیر هدایت خارج شده و راه فسق و گناه را می‌رود، بنابراین می‌فرماید وَ کَثیرٌ مِنهُم فاسِقُون.

ازهمین‌رو قدم اولی که می‌باید برداریم تا در پرتو هدایتی قرآن کریم قرار بگیریم، گوش دادن سخن خداوند است. وَ إذا قُرِیءَ القُرآنُ فَأستَمِعُوا لَهُ وَ أَنصِتُوا لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ.۱۴ قدم بعدی تعبیری است که قرآن از آن به «تلاوت» یاد می‌کند. از میان کسانی که به آنان کتاب داده بودیم، تنها آن‌هایی به این کتاب، یعنی قرآن ایمان می‌آورند که کتاب‌شان را حقیقتاً تلاوت می‌کردند. الَّذِینَ آتَیناهُمُ الکِتابَ یَتلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أولئِکَ یُؤمِنُونَ بِهِ.۱۵ به‌همین منوال شاید بتوان گفت، تنها کسانی شامل هدایت قرآن می‌شوند و در پرتو هدایتی آن قرار گرفته و به ادراک عظمت پروردگارشان می‌رسند و در برابر آیات آن خاشع می‌شوند، که آن را حقیقتاً تلاوت می‌کنند. آن‌گونه که شایسته قرآن است به تلاوت آن می‌پردازند. چنان‌که خداوند به پیامبرش فرمود: وَ رَتِّل القُرآنَ تَرتِیلاً.۱۶ ترتیل قرآن در لفظ معنای رعایت مخارج حروف و آهنگ کلمات و تقطیع آیات و آرامش در قرائت و تداوم و پیوستگی آن است و ترتیل قرآن در معنا، قرائت قرآن همراه با تدبر و توجه در آیات آن است.۱۷ احساس سرور در برخورد با آیات بشارت و خشیت در برابر آیات انذار. آن‌گونه که مطابق سخن امیر مؤمنان علیه‌السلام، «آیاتش دل‌های مبتلا به قساوت را از قساوت تهی کند.»۱۸ با‌ این‌ بیان، روشن می‌شود که چرا کافران و کسانی که گوشی برای شنیدن قرآن نداشتند، آن را أساطِیرُ الأوَّلین نامیدند و حال آنان چنین توصیف شده است که گویی بر قلب‌های‌شان پرده افکنده شده و گوش‌های‌شان سنگین است. وَ مِنهُم مَن یَستَمِعُ إلَیکَ وَ جَعَلنا عَلَی قُلُوبِهِم أکِنَّةً أَن یَفقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِم وَقراً وَ إِن یَرَوا کَلَّ آیَةٍ لایُؤمِنُوا بِها.۱۹ درحالی‌که اگر گوش فرامی‌دادند و دل‌های‌شان را برای شنیدن آیات قرآن گشاده می‌کردند، حال همان کسانی را پیدا می‌کردند که با وجود منع ایشان توسط مشرکان و کافران برای شنیدن آیاتی از قرآن که رسول الله صلی‌الله تلاوت می‌نمودند، با شنیدن آیاتی چند از تلاوت ایشان، پوست بر بدن‌شان جمع شد و منقلب گشته، ایمان ‌آوردند و این‌گونه هدایت یافتند. فَمَن بُرِد اللهُ أَن یَهدِیَهُ یَشرَح صَدرَهُ لِلإِسلامِ وَ مَن یُرِد أَن یُضِلَّهُ یَجعَل صَدرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً...۲۰



______________________________________________
۱.ای مردم! از سوی پروردگارتان موعظه و شفای قلب و هدایتی برای عموم بشر و رحمتی برای خصوص مؤمنین آمد. / آبۀ ۵۷ سورۀ یونس
۲. مفردات برگرفته از ترجمۀ تفسیر المیزان، آیۀ ۵۷ سورۀ یونس.
۳. ترجمۀ تفسیر المیزان. آیۀ ۵۷ سورۀ یونس.
۴. و ما آن‌چه از قرآن فروفرستادیم، شفای دل و رحمت الهی بر اهل ایمان است، لیکن کافران را به جز زیان چیزی نخواهد افزود. / آیۀ ۸۲ سورۀ اسراء
۵. برگرفته از ترجمۀ تفسیر المیزان. آیۀ ۵۷ سورۀ یونس.
۶. خداوند از آسمان آبی فروفرستاد، و از هر دره و رودخانه به اندازۀ هریک سیلابی جریان یافت...
۷. روایت به نقل از http://deabel.org/vdcj.aeafuqevtsfzu.txt
۸. خداوند بهترین سخن را نازل کرده، کتابی که آیاتش (در لطف و زیبایی و عمق و محتوا) همانند یک‌دیگر هستند، آیاتی مکرر دارد که از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانی که از پروردگارشان می‌ترسند می‌افتد. سپس برون و درون‌شان نرم و متوجه ذکر خدا می‌شود. این هدایت الهی است مه هر کس را بخواهد با آن راهنمایی می‌کند و هرکس را خداوند در گمراهی‌اش رها کند، دیگر هدایت‌گردی برای او نخواهد بود. / آیۀ ۲۳ سورۀ زمر
۹. برگرفته از ترجمۀ تفسیر المیزان. آیۀ ۲۳ سورۀ زمر.
۱۰. مؤمنان کسانی هستند که وقتی یاد خداوند به میان می‌آید، دل‌های‌شان از ترس می‌تپد و وقتی آیات او برایشان تلاوت می‌شود، ایمان‌شان زیادتر می‌شود و بر پروردگار خود توکل می‌کنند. / آیۀ ۲ سورۀ انفال
۱۱. ترجمۀ تفسیر المیزان. آیۀ ۲ سورۀ انفال.
۱۲. برگرفته از ترجمۀ تفسیر المیزان. / آیۀ ۱۶ سورۀ حدید
۱۳. آیا وقت آن نرسیده است که دل‌های مؤمنان در برابر ذکر خدا و آن‌چه از حق نازل کرده است، خاشع شود؟ و مانند کسانی نباشند که در گذشته کتاب آسمانی به آن‌ها داده شد، سپس زمانی طولانی بر آن‌ها گذشت و قلب‌های‌شان قساوت پیدا کرد و بسیاری از آن‌ها گنه‌کارند. / آیۀ ۱۶ سورۀ حدید
۱۴. و هنگامی که قرآن خوانده می‌شود به آن گوش فرادهید و سکوت کنید تا شاید مورد رحمت قرار گیرید. / آیۀ ۲۰۴ سورۀ اعراف
۱۵. کسانی که ما به ایشان کتاب دادیم و آن را آن‌گونه که باید تلاوت کردند، آنان به این کتاب نیز ایمان می‌آورند... / آیۀ ۱۲۱ سورۀ بقره
۱۶. ... و قرآن را شمرده شمرده بخوان. / آیۀ ۴ سورۀ مزمل
۱۷. سایت معارف قرآن به نقل از «پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن».
۱۸. روایت به نقل از تفسیر المیزان. بحث روایتی پیرامون آیۀ ۴ سورۀ مزمل.
۱۹. از آنان کسانی هستند که به کلام تو گوش می‌دهند، لیکن ما بر دل‌های آنان پرده‌‌ای که از فهم‌شان جلوگیری کند افکنده و گوش‌های‌شان را سنگین کردیم، و اگر هر آیه‌ای ببینند باز ایمان نمی‌آورند. حتی وقتی هم نزد تو می‌آیند غرض‌شان جدال است. و لذا همان‌ها که کافر شدند بعد از شنیدن آیات قرآن می‌گویند این جز همان افسانه‌ها و حرف‌های قدیمی نیست. / آیۀ ۲۵ سورۀ انعام
۲۰. هرکه را خدا بخواهد هدایت کند، سینه‌اش را برای پذیرفتن اسلام می‌گشاید و آن‌کس را که به‌خاطر اعمال خلافش در گمراهی‌اش رها ساخته، سینه‌اش را تنگ و سخت می‌نماید ... / آیۀ ۱۲۵ سورۀ انعام


نوشته شده توسط : حنانه پروین 

برگرفته از : خبر آنلاین

  • narjes srt

سلام

آبلوموف نوشته:

این روزها پی در پی  می شنوم : « عزاداری هاتون مورد قبول درگاه حق ! »

از خودم می پرسم : « آیا شادی هامون هم مورد قبول درگاه حق قرار می گیره ؟! اصلن شادی در آن سوی کائنات جایگاهی داره ؟ از این به بعد تو عروسی و جشن تولد کسی می تونیم بگیم شادی هاتون مورد قبول حق ؟! می شه امیدوار بود که روزی ما هم در میان ملل شاد جایگاهی داشته باشیم ؟! آیا رقص و سماع و دست افشانی و چرخ زدن های مکرر هم می تونه در سبد خانوار ما قرار بگیره ؟!! زهی خیال ....

خدایا شادی های ناب به ما ارزانی دار و لبخندت را از ما مگیر!


اما من میگم:

اصولا ما برای چه چیزهایی آرزوی قبولی میکنیم؟ اونم از جانب حق؟؟

آیا چیزی غیر از خودِ حق؟ یا چیزی که برای حق باشه؟

خب، با این باور پس نه تنها شادی و متعلقاتش...

که هرچییییییییی که مالِ حق باشه و به نیت او، میشه براش آرزوی قبولی کرد. و امید به اجابت هم داشت...

چرا که نهههههه؟؟؟

:))


(به همون اندازه هم اگه عبادات و واجبات و عزاداری ها مالِ حق نباشه. نیت حق نداشته باشه؛ فقط ظاهره. هیچی هیچی توش نیست... پوک و پوچه.)

 

  • narjes srt

وقتی به یک نفر می گویید "دلتنگش شده اید" دقیقا چه اتفاقی باعث شده که دلتنگش بشوید؟ چرا این جمله را به او می گویید؟! آیا به این قسمت از ماجرا فکر کرده اید؟ آیا فقط دلتان تنگ شده یا برای او به شخصه دلتان تنگ است؟ از این سر ماجرا تا آن سر ِماجرا خیلی تفاوت است. فرق دارد که مثلا در طول روز اتفاقی افتاده که شما را دلخور و غمگین و سرخورده کرده و حالا دنبال کسی هستید که به شکلی حال شما را خوب کند؟ یا ترسیده اید از اینکه در طول روز کسی حالی از شما نپرسیده و یک باره حس کرده اید دنیا برای شما جای تنگی شده و تنهایی قرار است به ساعت های پایان عمرتان نزدیک بشوید؟!... یا نه، واقعا طرف مقابل برایتان به هر دلیلی ارزشمند و دوست داشتنی است. می خواستید به شکلی به او ابراز محبت کنید و ارادتان را به اون نشان بدهید ولی او شاخک هایش کندتر از آن بوده که با لمس اتمسفر اطراف سرش، متوجه این ارادت بشود؟ یا آنقدر برایتان خاص بوده که در ادامه ی این جمله ی " دلم برایت تنگ شده " می خواستید به هر شکلی شادمانش کنید؟ حالش را خوب کنید اگر نه چندان خوب بوده باشد؟ نشانش بدهید که مراقب و نگرانش هستید؟ اینکه به یادش هستید؟ منتظر و مشتاق دیدارش هستید؟... چی؟! دقیقا چی؟!... مگر می شود یک جمله این همه ابهام و علامت سوال پشت خودش داشته باشد؟!... روزگاری انسان ها برای اینکه تعاملات بهتری با هم داشته باشند دست به اختراع کلمات زدند. شروع کردند با هم حرف زدن و هر بار دایره ی کلماتشان را گسترش دادند. حالا چه شده که بعد از اینهمه سال تلاش ِبشری، حرف زدن می تواند چنین اثری در گوینده و شنونده اش بگذارد!؟ بطوریکه نه گوینده مطمئن باشد دارد از چه سخن می گوید و نه شنونده ! و تازه این ها که گفتم همه در وصف جمله ی اول است، جمله ای که گوینده گفته، بماند که پاسخ شنونده ی این جمله چیست و چه معناها در پشت خود پنهان دارد!... اصلا شاید به همین دلیل است که هیچ کدام شان از گفتن و شنیدن چنین جملاتی به آرامش نمی رسند... .


از وبلاگ دختر بندباز

  • narjes srt

سلام

امروز شهادت امام صادق بود. میخواستم به این بهانه یه نصیحت درباره ی نماز بذارم که خیییلی ذهن خودم رو مشغول کرده. کاش بتونیم بهش عمل کنیم...



مدت زمان: 1 دقیقه 29 ثانیه

با تشکر از: حسین
  • narjes srt

سلام

متن زیر عیناً از وبلاگ یک دوست کپی شده. به نظرم خیلی آموزنده آمد. میشه ساعتها دربارش فکر کرد و تحلیلش کرد. پیشنهاد میکنم بخونیدش:


توی مخزن کتابخونه... لابه لای قفسه ها دراز کشیده بودم که به قول معروف خستگی چشم هام برطرف بشه... چشمم به کتاب زمینه روانشناسی هیلگارد افتاد....کتاب هفتصد و اندی صفحه ای که میدانم جزو کتاب های مرجع در رشته روانشناسی است....

همین که داشتم ورق می زدم و عناوین و سرفصل های کتاب رو میدیدم...نظریاتی در رابطه با عشق و جاذبه و انواع آن واسم جالب اومد....

نویسنده سه زمینه برای مقیاس عشق مطرح می کند و فرق دوست داشتن و عشق را در وجود یا عدم این سه شاخص می داند:

1- احساس دلبستگی (سر کردن بدون... برایم دشوار است)

2-احساس اهمیت (حاضرم تقریبا هر کاری را برای .... انجام دهم)

3- احساس اعتماد (احساس می کنم که می توانم به....عملا درباره هر چیزی اعتماد کنم)

به جای نقطه چین های داخل پرانتز باید اسم معشوقتان را بگذارید.... نویسنده میگوید که عشق و رابطه عاشقانه یعنی آنکه این 3مولفه در عاشق و معشوق باید باشد تا بتوان گفت که دو نفر وارد یک رابطه عاشقانه شده اند....


دیگر آنکه دو نوع عشق را از هم تمییز می دهد:

1- عشق شهوانی: رقت، احساسات جنسی، وجد و رنج، اضطراب و آرامش، نوع دوستی و حسادت در مجموعه ای از احساسات سردرگم. چنین فرض شده است که تجربه عشق شهوانی آمیزه ای است از انگیختگی فیزیولوژیایی یا این تصور که انگیختگی را معشوق بر می انگیزد.

2-عشق مشفقانه: احساس محبت به کسانی که زندگی ما عمیقا با آنها آمیخته شده است. اعتماد، مراقبت، تحمل عیب ها و یکدندگی های طرف مقابل، مایه هیجانی که بیشتر محبت و عطوفت است تا شور سرکش شهوانی... غالب زوج های موفق بر عنصر مشفقانه رابطه خود تاکید بیشتری دارند...

در انتها به طبقه بندی عشق و نظریه موسوم به "نظریه مثلثی عشق" می پردازد: صمیمیت، شهوت، تعهد


 تعهد

شهوت

صمیمیت

************

ضعیف

ضعیف

ضعیف

عاشق نبودن

ضعیف

ضعیف

قوی

دوست داشتن

ضعیف

قوی

ضعیف

عشق شیدایی

ضعیف

قوی

قوی

عشق رمانتیک

قوی

ضعیف

ضعیف

عشق پوچ

قوی

ضعیف

قوی

عشق مشفقانه

قوی

قوی

ضعیف

عشق ابلهانه

   قوی

قوی

قوی

عشق تمام عیار

 

امام محمد غزالی میگه:" شوق را متوجه به موجود معشوقی که حاضر است تصور کردن امری است غیرمعقول...چون که شوق به معنای طلب چیزی است و انسان چیزی را که حضور دارد جستجو نمی کند."
جیرالدی نویسنده قرن شانزدهم میگه:"تاریخچه هر ماجرای عشقی به یک معنا نمایشی است از مبارزه آن در برابر زمان"

از وبلاگ: "باب استفعال"


عاشق باش و عاشق بمان...
  • narjes srt

سلام

امروز بلاخره نوبت کتاب"پرنده آبی" نوشته ی موریس مترلینگ شد. تاریخ انتشارش 2535 بود!! مدتها بود که توی کتابخانه منتظرم بود و عجیبه که الان و توی این موقعیت خوندمش. یه نفس خوندمش...


یه نمایشنامه که وقتی اسم شخصیتهاش رو خوندم بلافاصله فیلم سینمایی ش یادم آمد. اما اولش فکر کردم فقط یک تشابه اسمیه تا وقتی که به "تابلوی هشتم" رسیدم و واااای... چقدر اون فضای رویایی رو دوست داشتم. و الان دوباره جلوی چشمم ظاهر شد.

حرفهای زیادی درباره ی این کتاب دارم. درباره ی شخصیتهاش و اتفاقهایی که میفته. از رابطه ی انسان با طبیعت و با محیط اطرافش.

توی تابلوی اول و ماجراهای شب نوئل و خانه ی هیزم شکن، حس تفاوتی که بچه ها با همسایه ی پولدارشان میکنند، چیزیه که همیشه بهش فکر میکنم. و آرزویی که دلم میخواد همه ی بچه ها شب سال نو خوشحال باشند. ولی اینکه این بچه ها حس بدی نسبت به همسایه ی پولدارشون ندارند و شیرینی خوردن اونها رو تماشا میکنند و خودشون "بازیِ شیرینی خوردن" میکنند برام جالب بود خیلی زیاد!

در همون تابلو وقتی قرار میشه به روشی جادویی روح همه چیز ظاهر بشه و دخترک کوچولو درباره ی روح قند میپرسه, پری عصبانی میشه که:" روح قند با فایده تر از روح فلفل نیست...!" و یاد شعر سهراب میفتم که " گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد..."

ویژگی های طاهری روح انواع عناصر و موادی که همراه بچه ها توی سفر میشوند شامل:" سگ و گربه ی شان/ نان/ آتش/ آب/ شیر/ قند/ روشنایی و البته سایر چیزهایی که روحشان برای بچه ها ظاهر میشه اعم از انواع حیوانات و درختان و چیزهایی که صرفا یک مفهوم هستند و لزوما ماده نیستند, برام فوق العاده جذاب بود. و به شدت سعی میکردم اونجوری که نویسنده توصیفشون کرده تصورشون کنم.

وقتی پری میگه که بعد از این سفر همه ی اینها از بین خواهند رفت بیشترشون سرپیچی میکنند و این حرف پری برام خیلی جالب بود... به پیله ی پروانه فکر کردم: “ آخ چقدر اینها احمق هستند ! چقدر نفهم و ترسو هستند . . . پس شما ترجیح می دید که توی جلدهای زشت و تاریکتون زندگی کنید ، توی تنور و دیگ و کوزه و کاغذ قند  و پیاله برگردید و همراه این بچه ها ، که به جستجوی پرنده آبی می رند ، نرید؟ ”

رابطه سگ و روشنایی با انسان برام بی نهایت جالب بود.

این باور من هست که بشر به معنای اخص کلمه به دنیا گند زده و همه ی موجودات حال بسیار بهتری خواهند داشت اگه بشر بلکل از روی زمین محو بشه. بنابر این به شدت با این حرف گربه موافق بودم که میگفت: “ همه ما دارای روحی هستیم که بشر هنوز آن را نشناخته و به آن دست نیافته و همین یک خرده استقلالی هم که برای ما باقی مونده به همین جهته. اما اگر بشر در این سفر پرنده آبی را پیدا کنه کلیه اسرار بر او کشف میشه و هر چیز که تا به حال بر او نامعلوم بوده معلوم خواهد شد . آنوقت دیگه ما کاملا در چنگال بی رحم بشر خواهیم افتاد . . .آنچه را که شنیدید . . . رفیق قدیمی من “ تاریکی ” که پاسبان اسرار ازلی است به من خبر داده. . . . به هر قیمتی هست نگذاریم بشر این پرنده را پیدا کنه . . . ”

تابلوی سوم و "دیار یادگارها" فوق العاده بود. ایستایی زمان در اون/ اینکه: "هر وقت که شما به یاد ما می افتید ، ما بیدار می شویم و شما را می بینیم ”/ دیدار مادربزرگ و پدربزرگ و همه کسانی که از دنیای ما رفته اند یا حتی چیزهایی که خراب شده اند و دورشان انداخته ایم... وااای چقدر دلم میخواد اونجا رو ببینم. و چقدر فکر کردم باید به همه ی چیزهایی که دوستشون داشتم و گاها فراموششون کرده ام فکر کنم که اونجا بیدار بشن و شادی کنند...

ناکار شدن نیروها و عوامل و همکاران "تاریکی" توسط بشر در تابلوی چهارم حس خوب و غرور بهم میداد.

طبیعتا در تابلوی پنجم و انتقام گرفتن طبیعت و جنگل و حیوانات از انسان بدجوری روحیه ی طرفدار محیط زیستی م غلبه پیدا کرده بود. اما اونها واقعا توانایی نابود کردن بشر رو دارند؟!

روشنایی در مقابل گلایه های پسرک میگه:“ تو میدونی که درین دنیا بشر ، یکه و تنها ، باید باید با همه بجنگه ” اما فکر کردم چرا؟؟؟ اصلا "همه" یعنی چی؟ یعنی طبیعت؟ یعنی گیاهان و جانوران و زمین؟؟ یا بلایای طبیعی مثل زلزله ، سیل و آتش فشان؟ شایدم منظورش آدم های بد هست؟ مثلا زورگوها به زبان امروزی استعمارگرها؟ یا چی؟؟؟؟ فکرم مشغولشه...

توی تابلوی ششم فقط این جمله ی روشنایی اشکم رو جاری کرد و آیه ی نور رو زمزمه کردم و توی دلم قربان صدقه شان رفتم... :  “ کسانی که مرا دوست دارند و من آنها را دوست دارم همیشه مرا پیدا می کنند ”

اما تابلوی هشتم... "دیار آینده" فیلم مریم و می تیل... بچه هایی که منتظرند که به این دنیا بیان و هیچی از این دنیا نمیدونن و نمیشناسنش. و زمان... “ پیرمرد بلند قدی که و ریش بلند پیچ در پیچ سفیدی داره ، با داس  و ساعت شنی که همیشه همراهشه”

او روی موجودات مادی احاطه و تسلط داره و به بچه هایی که دلشون نمیخواد به دنیا بیان میگه:“ گفتم به میل تو نیست .وقت هر کس که سر رسید باید جل وپلاس را جمع کنه و راه  بیفته ”یا جایی که عاشق نمی خواد به دنیا بیاد و از معشوقش جدا بشه چون نمی تونه اون رو توی زمین ببینه, میگه:“ پاک کردن این حساب خرده ها با من نیست … شکایت هاتان را به زندگی بکنید…من اگه شما را از هم جدا میکنم یا بستگی میدم ، بنا به دستوری است که دارم.سرمویی هم ازآن سرپیچی نمی کنم ”. و من ایات قرآن مربوطه ش رو زمزمه میکردم...

یا اینکه غیر از اهمیت نوبت تولد برای بچه ها و میزان نیازی که زمین به هر کدوم از اونها داره, اینکه هیچ کسی حق نداره دست خالی بیاد به دنیا هم جالب بود و البته گاها غم انگیز. چون زمان گفت: "تو چرا دست خالی هستی؟ هیچی نداری؟ پس برگرد. هیچ کس نباید دست خالی از اینجا بیرون بره. زود برو یک چیزی درست کن. یک جنایت بزرگ یا یک ناخوشی قشنگ برای من یکسانه... فقط باید دست خالی از اینجا نری... " توی گوش فاطمه جوجو گفتم:" عمه تو چی اوردی؟" و بوسیدمش...

کلا تابلوی هشتم رو خیلی دوست داشتم...

موقع برگشتن و خداحافظی موجودات با بچه ها، سفارش تک تکشون که: از این به بعد ما نمیتونیم حرف بزنیم ولی شما صدای ما رو بشنوید و بدونید که برای خدمتگذاری آماده ایم... رو خیلی دوست داشتم و یه لبخند عمیق روی لبهام آورد...

این جمله ی روشنایی هم منو کُشت که: “من همیشه ساکتم و نمی تونم مثل آب زمزمه و سخنوری کنم . فقط روشنایی دارم که سرو صدایی نداره … من همیشه پاسبان بشرم … به یاد بیارید که من در هر شعاع ماه که می درخشد ، هر ستاره که به شما می خندد ، هر شفق صبح ، هر چراغ روشن ، هر فکرخوب و روشن روح شما ، حاضرم و با شما حرف می زنم”

وقتی قصه تموم میشه و بچه ها بیدار میشن، دیدشان به همه چیز کلا عوض شده. من این عوض شدنِ دید را میپرستم... این خودِ خودِ خوشبختیه...

نمایشنامه با این حرف پسرک ,بعد از پر کشیدن پرنده ی اهدایی به دختر همسایه, تموم میشه که: “ اگر یکی از شما   آن پرنده را پیدا کرد خواهش می کنم به ما پس بده . ما آن را برای خوشبختی آینده مان لازم داریم ”...

حالا باید فکر کنم که خوشبختی یعنی چی؟ پرنده ی خوشبختی چیه؟ چطور میشه بدستش اورد و چطور میشه نگهش داشت؟ چه هزینه ای برای پیدا کردنش باید پرداخت؟ چقدر حواسمون به روح موجودات و آفرینش هست؟ چقدر حواسمون به درگذشتگان هست؟ خوشبختی ما در گرو خوشبختی دیگرانه؟ و و و ...

دوست داشتم این کتاب رو. پیشنهاد میکنم بخونیدش...


با تشکر از: آبی عشق





  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سنگ صبور محترم

من دختری هستم ۲۶ ساله شاغل و متولد تورونتو کانادا. در مرکز شهر نزدیک محل کارم زندگی می کنم. به محیط های ایرانی زیاد نمی روم ولی از مرد ایرانی خوشم می آید ولی مشکلی در این باره دارم که امیدوارم کمکم کنی.

من یا به طور مستقیم و یا از طریق اینترنت تاکنون با ۳ مرد حدود همسن و سال خودم اشنا شدم. دو بار از آن موارد شاید می رفت که کمی جدی شود و حتی رابطه ما به سکس هم کشید ولی در هر ۳ مورد شاهد بودم که مردهای که آشنا شدم به راحتی و خیلی سریع اظهار علاقه  می کنند و خیلی آشکار و واضح نشان می دهند که خیلی از من خوش شان آمده است ولی وقتی رابطه می تواند جدی تر شود یکدفعه یا غیب شان می زند یا بهانه ای می آورند و دوستی به پایان می رسد. دلم نمی خواهد باور کنم که مردهای ایرانی بد هستند؟

 

آوای عزیز

این مورد که اشاره کردی فقط مختص مردان ایرانی نیست و راه حلش هم بدبینی و بی اعتمادی به مردان نیست. این مشکل یا این رفتار مدام در رسانه های دیگر نیز منعکس می شوند.

ما مردان برای تشویق و جذب زنان برای شروع آشنایی، بیش از حد سنگ تمام می گذاریم و حتی خیلی جنتلمن، مهربان و ولخرج  می شویم تا دوستی با یک زن را به دست آوریم. نکته های اساسی از این به بعد به نسبت تربیت و خصلت مردها بسیار متغیر است ولی چند دلیل اصلی برای این کار مردان وجود دارد که دانستنش می تواند مفید باشد.

برای ما مردان، کشمکش های آشنایی و احساس شکار و دستیابی به یک زن، خیلی خیلی جذاب است. احساس برتری و قدرت شخصیت و حس اعتماد و غرورمان را خیلی زیاد می کند. این نوع موفقیت ها در دوره های مختلف سنی فواید مختلف حتی هورمونی و ضد افسردگی برای ما ایجاد می کند. در شغل و حرفه مان، ریسک پذیرتر می شویم. اجتماعی تر می شویم.

برای همین در بسیاری از موارد خیلی راحت از هر وسیله ای برای پیروز شدن و گرفتن بله اولیه زنان استفاده می کنیم. متاسفانه چنان در این بازی تقریباسالم و معمولی غرق می شویم که وقتی به پایان این آرزوی ساده می رسیم متوجه نمی شویم که طرف مقابل، ما را عمیقا باور کرده است. باور و اعتمادی که می تواند ضربه سنگین روحی برایش باشد.

موردی که خیلی از ما مردهای معاصر برایش حساسیت به خرج نمی دهیم این است که برای دستیابی به توجه و علاقه اولیه زنان از رفتار و ابراز علاقه مربوط به دوره عشق و تعهد طولانی و واقعی استفاده می کنیم. البته بخشی از ما مردان دقیقا می دانیم که چه می کنیم و قرار و نیت مان رسیدن به یک صمیمت مصنوعی است که منجر به رابطه جنسی شود. به هر حال این نیت نیز چون به بخشی از توقع زندگی جدید تبدیل شده است نباید باعث ایجاد بدبینی و عدم اعتماد شود.

راه حل هیچ مسئله ای نفی کل پدیده نیست چون بدبینی و تنفر اگر همگانی و مسلط می شد نسل بشر هم منقرض می شد. راه حل در شناخت بیشتر ما مردان است تا دچار کمترین ضربه عاطفی بشوید. تجربیاتی که داشتی را به کار بگیر و سعی کن با دقت بیشتری رقتار کنی تا مردانی با نیت های بسیار بازیگوشانه و گذرا، حساب کار دست شان بیاید و به رفتار فوق  ادامه ندهند.

برای همین توصیه می کنم  زمان بیشتری به هر دوستی بدهی. در ایجاد رابطه صمیمی و سریع در ملاقات های اولیه پرهیز کنی بویژه از بودن در محیط های که امکان توسعه رابطه عاطفی و حتی جنسی بیشتر است. مردانی که علاقه شان جدی نباشد در قدم های اول دلسرد می شوند و به نوعی چهره و نیت اولیه شان را نشان خواهند داد.

نکته مهم این است که اگر دقت لازم را نداشته باشی و تحت تاثیر ابراز علاقه های دوست داشتنی شان در قدم های اول قرار بگیری حتی مردانی که به طور صادقانه از شخصیت و حالت زنانه ات خوش شان آمده است نیز اگر سریع به آنچه که طبیعتا همیشه می خواهند دست یابند بهای چندانی به عمق بخشیدن به رابطه جدی نمی دهند.

ما مردان موجودات غیرعادی نیستیم و بسیاری از واکنش ها و رفتار ما قابل پیشبینی، تصحیح و تاثیر خواهد بود. من نمی گویم به حربه قدیمی ناز و پنهان کردن هر نوع احساس و حتی سرکوب میل جنسی خودت پناه ببری. فقط می گویم بدانی هر قدمی که بر می داری آگاهانه باشد و بپذیری که انواع مرد با انواع انگیزه ها در اولین ملاقات ها به طور کاملا طبیعی، به تعریف و تمجید تو خواهند پرداخت.


مجله مرد روز

  • narjes srt

در فرمان ششم از ده فرمان کیشلفسکی، آن‌جا که زن قصه از پسرک عاشق می‌پرسد: حالا که ادعای عاشقی می‌کنی، از من چه می‌خواهی؟

پاسخ پسرک، یک کلمه است:«هیچ‌چیز»

و عشق، یعنی همین.

   بسیاری از ادعاهای عاشقانه‌ی کنونی، به خودخواهی آلوده است. نباید با گفتن «دوستت دارم»، به دنبال گرفتن امتیازی از معشوق باشیم. نباید منتظر شنیدن «من هم دوستت دارم» باشیم. آن فرد دوست‌داشتنی‌ست و تو آن فرد را دوست داری؟ یا آن فرد را اگر برای تو باشد، دوست خواهی داشت؟ یا به او ابراز علاقه می‌کنی تا برای تو شود؟ و با شنیدن پاسخ منفی، ناگهان علاقه‌ات محو می‌شود؟

   این‌که تو کسی را دوست داری، به این معنی نیست که او هم باید تو را دوست داشته باشد. بدون توقع، دوست داشته باشیم. ابتدا خوب از علاقه‌مان مطمئن شویم و بعد ابرازش کنیم. اگر طرف مقابلمان، علاقه‌اش به اندازه‌ی ما نیست، آزارش ندهیم؛ با فاصله‌ی مناسب دوستش داشته باشیم و از همان دوست‌داشتن، انرژی بگیریم و به زندگی‌مان رنگ‌های تازه اضافه کنیم.


برگرفته از: مثل باد

یه روزی نه چندان دور خیلی این حرف رو قبول داشتم، اما الان، دارم بهش فکر میکنم...

  • narjes srt

سلام

نوشته ی یک دوست باعث شد یه چیزهایی بنویسم که اینها اون بخش قابل انتشارش هست... :


" کارل یوستاو یونگ" انواع خصوصیات زنها را در مفاهیم به نام  "کهن‌الگو در روان‌شناسی تحلیلی"  بررسی و معرفی میکند. اینها زنهایی هستند که نویسنده ی این متن اونها رو خوشحال میدونه و ترکیبی از اینها زنی است که او را خوشبخت میکنه::

از زنهایی که دارای شور زندگی هستند ، زنانی خلاق و عاشق . . .  عاشق رنگ ، عاشق زیبایی ، عاشق زندگی. به طور مداوم عاشق می شوند و به زندگی در مفهوم کلی آن عشق می ورزند . به راحتی می توانند سایرین را به خود جذب کنند ، جذابیت در ذات آنهاست ، برای آن کاری انجام نمی دهند. آدم های بسیار خلاقی هستند، خلاقیت در وجود آنهاست . لباس پوشیدن و آرایش کردنشان خاص خودشان است، به هیچ وجه از مد و دیگران تقلید نمی کنند بلکه خودشان مد را خلق می کنند. خانه شان پر رنگ و زیباست ، پر از چیزهای حتی غیر مفید ، ولی خیلی قشنگ . یونگ به اینها میگه :" آفرودیت"

زنهایی که تمایل زیادی به ازدواج و همسرداری و زندگی مشترک دارند به طوری که همه هدف زندگیشان و تعالی خودشان را در کامل شدن  به واسطه ازدواج می دانند . وفاداری ، سیاستمداری ، ماندگاری و همینطور حسادت از صفات اصلی این تیپ شخصیتی می باشد. از نظر آنها ، پارتنرشان ، بهترین ، زیباترین و کامل ترین و مناسبترین فرد روی زمین است و به حرف هیچ کس در مورد او گوش نمی دهند.  در برابر تحریک حسادت ، بسیار شدید واکنش نشان می دهند . می خواهند که از همه مسائل و کارهای همسرشان مطلع باشند . اگر همسرشان به جنس مخالف توجه کند ، سریع رقیب را از میدان به در می کنند . همیشه حفظ ظاهر می کنند که رابطه من و همسرم بسیار خوب است.  اولین شغل خودشان را همسرداری می دانند. یونگ به اینها میگه:" هرا"

زنهایی که همیشه در حال سرویس دادن و انجام کاری برای دیگران هستند ، به همین علت اطرافیان آنها آدم های بی مسئولیتی هستند. به هیچ عنوان نمی توانند ” نه ” بگویند. اغلب در رابطه با جنس مخالف در نقش مامان ظاهر می شوند. دست پختهای خیلی خوشمزه دارند. عاشق بچه ها هستند. عاشق مهمان و مهمانی دادن  هستند. محال است دست خالی به جایی بروند ، گل ، شیرینی ، غذا و . ، همیشه با دست پُر. آغوش مهربانی دارند. ماساژورهای پر عشق و تاثیرگذار و خوبی هستند. همیشه در کیف یا کمدشان خوراکی دارند . آنقدر خوراکی و دهندگی به طرفشان می خورانند تا بترکد. این شخصیت به طور کلی حامی خوبی برای دیگران است و همیشه آنها را در حال دادن سرویس دادن و خدمت به دیگران میبینید. بسیار پرتوان و قلدر در حوزه خودشان. یک مدیر عاطفی و پر توان و فوق العاده. مادرانی خستگی ناپذیر و تسلیم ناپذیر و ضدِ افسردگی . یونگ به این زنها میگه:" دیمیتر"

اما، زنهای دیگه ای هم هستند که اونها هم میتونند خوشحال باشند ولی خصوصیات بالا رو نداشته باشند. مثلا:

"آتنا" ها به طور کلی افرادی هستند عاقل ، منطقی ، هدفگرا  ، هماهنگ کننده ، همسو کننده ، مدیر و مدبر ، رزم آرا. یکی از خصوصیات بارز آنها،داشتن برنامه برای انجام هر کاری است. آنها افرادی بسیار بسیار رک هستند. خیلی احساساتی نیستند. این افراد بسیار رازدار هستند ، نگاه مدوسایی از دیگر مشخصه های این افراد می باشد، ورزش کردن برای این افراد فقط برای حفظ سلامتی انجام می شود و به قهرمانی در رشته ورزشی خاصی اهمیت نمی دهند. زمانبندی برای این افراد بسیار مهم است.

یا:

"پرسیفون" ها  زیبا ، ناز ، دوست داشتنی ، ملایم هستند . به رنگ صورتی کم رنگ بسیار علاقه دارند. بسیار آرام و انعطاف پذیر هستند و در هر جمعی که قرار می گیرند از خودشان نظری ندارند و همانطوری می شوند که بقیه دوست دارند. عاشق فالگیری ، داستانهای عاشقانه ، رمان و صفحه حوادث هستند. توانایی گریه کردن به صورت مستمر و بی پایان را دارند، به راحتی می توانند ساعتهای متمادی (حتی هفته ها )یکسره گریه کنند و بیشتر وقتها حتی دلیل گریه کردنشون را هم نمی دانند،‌ فقط دلشون می خواد گریه کنند. اهل تعهد دادن نیستند. عاشق خوابیدن طولانی. خرید کردن بی هدف و  با تلفن ساااعتها حرف زدن هستند.

اما :

"هستیا" ها دارای خلق و خوی آرام ، ساکت و احساس امنیت زیادی همواره با خودشان دارند. این افراد بینش روحانی دارند ، همیشه در پذیرش آگاهانه مسائل و اتفاقاتی که برایشان پیش آمده هستند. با خودشان کاملِ کامل هستند. اهل غیبت کردن و چشم و هم چشمی نیستند. افراد ساده و بی پیرایه ای هستند و هیچ چیز و هیچ کسی باعث نمی شود که اینان آشفته و یا عصبانی شوند. لباس ساده می پوشند. احساس تمرکز بیشتر و نیز خرسندی از اوقات خوش بی دغدغه دو ویژگی مهم هستیا است.

و اما مردترین این جمع!!

تیپ شخصیتی  "آرتمیس"،‌ مستقل و هدف گذارند. آنها عاشق طبیعت بکر و دست نخورده هستند و تو طبیعت انگار تو خودشونند . اهل کل کل کردن به دیگران هستند و توی هیچ موردی کوتاه نمی آیند.خلق و خوی تند ، سریع و عکس العملی دارند و هیچگاه در مورد هیچ چیز و هیچ کس بالاخص مردان کم نمی آورند. دنبال خصوصیات غیرزنانه و متفاوتند. از ایفای نقش ضعیفه متنفر است. عاشق دویدن و ورزش دو هستند .این افراد دوست دارند آزاد و مستقل و یله و رها باشند و هیچ کس در هیچ موردی و هیچ جا جلوی آزادی عملشان را نگیرد ، برای همین اگر کسی در این زمینه برایشان محدودیت ایجاد  کند، با او می جنگند  و به راحتی می توانند او رانابود کنند ، حتی به قیمت نابودی خودشان. اکثراً لباسهای ورزشی و اسپرت و نخی می پوشند ، و توی این لباس ها احساس راحتی و آزادی می کنند و خیلی فرمال رسمی پوش نیستند .

 

خب وقتی اینها رو میدونی زنانگی کسی زیر سوال نمیره. همه زن هستند. با خصوصیات مختلف. همه احساس دارند با درجات مختلف. همه تعهد دارند با درجات مختلف. حالا میشه به یکی از اینها بیشتر نزدیک بود یا دورتر اما کلیت زنانگی شون زیر سوال نمیره. سعی کنیم بفهممیشون و بپذیریمشون. حتی ارتمیس با اینکه کمترین میزان خصوصیات زنانه رو داره. اما با زن بودنش در صلحه. خوشه. خوشحاله.

 


پی نوشت:

1- این یه سایت هست که میشه مرد ها و زن ها تست بدهند و بفهمند خصوصیاتشون به کهن الگوهای جنس خودشون چقدر نزدیک هست.

http://www.khodshenas.ir/ArcheTypes/Test

2- با تشکر از پوریا ماهان

3- نمیدونم چرا امشب(94.7.8) باید بعد از مدتها فیلم "my fair lady"  رو ببینم... و چقدر مربوط بود...

 

 

 

 

 

  • narjes srt

سلام

امشب میتونستم درباره ی هزار تا موضوع متنوع چیزی بنویسم. اما این نوشته دهانم را بست...

تو از این دوستها داری؟؟

اگه آره, چه خوشبختی...


بخاطر این رفتارها از دوستانمان ممنون باشیم

بهترین دوستان ما، در ارزشمند کردن زندگی ما نقش بزرگی دارند.نه تنها آن‌ها همیشه برای تفریح و سرگرمی با ما همراهی می‌کنند، بلکه در اوقاتی که ما بیش‌ترین نیاز به حضور آن‌ها داریم نیز در کنار ما حضور دارند.بنابراین، بار دیگر که بهترین دوستان‌تان را ملاقات کردید، از آنها بایت این 17 مورد ارزشمند تشکر کنید:

1-      از تو ممنونم که حتی در مواقعی که من نمی‌خواهم حقیقت را بدانم با من صادق هستی.

وقتی تمایل شنیدن حقیقت را ندارید، گوش دادن به آن اصلا ساده نیست.اما وقتی حقیقت را از زبان بهترین دوست‌تان بشنوید ماجرا فرق می کند و شنیدن آن  تحمل‌پذیرتر می‌شود.دوست شما می داند که اگر همیشه با شما صادق باشد، اعتماد شما را جلب خواهد کرد و اساس دوستی نیز همین جلب اعتماد است.

2-      تو مرا سر حال می‌آوری.از تو ممنونم.

هرگاه شما نزد بهترین دوستان‌تان هستید ناخودآگاه حال‌تان بهتر است.شما می‌دانید در کنار کسانی هستید که از زیر و بم شما خبر دارند و می‌توانید کنار آنها خود واقعی‌تان باشید.مگر می‌شود این مسئله باعث خشنودی شما نشود و حال شما را فورا خوب نکند؟

3-      از تو ممنونم که برای من همان قدر خارق العاده‌ هستی که من برای تو و هر دو از خارق العاده بودن دیگری لذت می بریم.

اگر شما دو نفر برای یکدیگر خارق العاده جلوه نکنید بهترین دوست‌های هم نخواهید بود.بهترین دوست شما کسی است که با شما به سفر و ماشین سواری می‌آید، تا آنجا که صدای‌تان بلند می‌شود آواز می‌خوانید و از اینکه توسط دیگران دیده می‌شوید ابایی ندارید.بگذارید با هم صادق باشیم، شما دو نفر احتمالا باید یک جنگ خنده‌دار را به نمایش بگذارید.

4-      از تو ممنونم که هیچ خودخواهی در وجودت نیست.تو بیش از خود، نگران دیگران هستی و با این کار جهان را به مکان بهتری برای زندگی تبدیل کرده ای.تو حقیقتاً الهام بخش دیگران هستی.

بهترین دوست انسان، شما را تشویق می‌کند که انسان بهتری باشید.او با فعالیت‌های روزانه‌اش به شما می‌آموزد که دیگران را مقدم بر خود بدانید و از این کار لذت ببرید. شما با این کار تبدیل به انسانی ویژه می‌شوید که هیچ خودخواهی ای در وی وجود ندارد و دیگران را بر خود مقدم می‌دارد.اگر شما ‌‌چنین دوستی دارید واقعا انسان خوش‌شانسی هستید.پس قدر او را بدانید.

5-      از تو ممنونم که می‌دانی چه زمان‌هایی از چه مسائلی آزرده می‌شوم و می‌دانی که برای کم کردن ناراحتی‌ام چه کاری باید انجام بدهی.

شما نمی‌توانید دوست صمیمی‌تان را فریب دهید.حتی اگر تلاش کنید که به او دروغ بگویید، او می فهمد که چه چیزی شما را آزرده کرده است.او به جای ناامید کردن شما، کمک‌تان خواهد کرد. اگر بخواهید استراحتی به خود بدهید، او بستنی مورد علاقه شما را برای‌تان خواهد آورد و کمک می‌کند تا تمام آن را بخورید.اساسا مهم نیست که چرا به هم ریخته‌اید، چرا که بهترین دوستان‌تان راه حل آن را در اختیار دارند.

6-      از تو ممنونم که به من فکر می‌کنی.

سوال ساده‌ای مانند حال تو خوب است؟  یا امروز برای تو روزی خوبی است؟ می تواند فورا همه چیز را در اطراف شما تغییر دهد.دوستان صمیمی شما تنها با گفتن یک سلام با شما ارتباط برقرار می‌کنند چرا که آنها به شما فکر می‌کنند.هنگامی که انسان بداند دیگران در این حد مراقب او هستند، احساس بسیار خوشایندی به وی دست می‌دهد.هر دوی شما هر روز زمانی را تنها برای برقراری ارتباط با یکدیگر صرف می‌کنید.

7-      از تو ممنونم که مرا قضاوت نمی‌کنی.

این مورد، یکی از مهم‌ترین جنبه‌های دوستان صمیمی ما است که فراموش می‌کنیم بابت آن از دوستان‌مان تشکر کنیم.ما همیشه تصمیمات درستی اتخاذ نمی‌کنیم اما آنها به خاطر این اشتباهات به قضاوت ما نمی‌نشینند.ما می‌توانیم در مورد هر مساله‌ای با آنها صحبت کنیم و آنها نیز بدون اینکه در مورد ما فکر منفی کنند به حرف‌های‌مان گوش می‌دهند.آنها به اندازه کافی ما را می‌شناسند و نیازی نمی‌بینند که در هر مسئله‌ای به قضاوت‌مان بنشینند.آنها ما را بدون هیچ قید و شرطی دوست دارند.

8-      از تو ممنونم که حتی در مواقعی که از هم دور هستیم دوست واقعی من هستی.

فاصله می‌تواند به  بسیاری از رابطه‌ها آسیب برساند، با این حال حرکت و دوری از هم بخشی از زندگی است.بهترین دوست کسی است که حتی در غیاب شما پشتیبان‌ شما باشد.هر چه‌قدر هم از شما فاصله داشته باشد، همچنان دوست حقیقی‌تان است.شما در طول زندگی مراقب آ‌نچه بر دیگری می‌گذرد هستید چرا که دوستی شما اجباری نیست و واقعا به یکدیگر علاقه دارید.

9-      از تو ممنونم که در زمان‌های ناخوشی و خوشی با من هستی.

مهم نیست که شما می‌خواهید در چه مسئله‌ای روی دوستان صمیمی خود حساب باز کنید.

خواه اینکه به خاطر موفقیتی بزرگ با هم جشنی برگزار کنید و خواه به خاطر اندوهی که دارید، می‌توانید روی دوست خود حساب باز کنید.

10-  از تو به خاطر همه خاطرات خوشی که داریم ممنونم.

بیایید با هم رو راست باشیم.زندگی بدون وجود بهترین دوستان شما آن‌قدرها هم خوشایند نیست.شما خاطرات زیادی با آنها دارید، حتی بیش‌تر از آنکه به‌ یاد می آورید.آنها دنیا را برای شما جذاب و سرگرم کننده می‌نمایند.بدون وجود آنها شما این‌قدر تجربه شگفت‌انگیز برای تجدید خاطره نداشتید.

11-  از تو ممنونم که حتی با وجود اینکه برای تو آسان نبود، مسیر خودت را به خاطر من عوض کردی.

بهترین دوست شما، مسیر خود را به خاطرتان عوض می‌کند.گاه در ساعات شلوغ شما را از فرودگاه به منزل می‌رساند و گاه برنامه‌های خود را به خاطرتان تغییر می‌دهد.دوستی واقعی همیشه راحت و آسوده نیست اما هیچ‌ یک از شما دو نفر به این موضوع توجه نمی‌کنید.

12-  از تو ممنونم که به من اعتقاد داری و وقتی متحیر و سرگردان هستم من را دلگرم می‌کنی.

برخی اوقات شما، تنها اندک فشاری برای حرکت نیاز دارید.بهترین دوست شما، برای انجام تغییرات به شما دلگرمی می‌دهد و مطمئن است که شما شکست نمی‌خورید.دوستان صمیمی بهترین‌ها را برای شما می‌خواهند و تنها هدف‌شان موفقیت شماست.هنگامی که شما احساس شکست می‌کنید آنها می‌دانند باید چه بگویند تا شما را به حالت عادی بازگردانند.

13-  از تو ممنونم که مرا به گونه‌ای خالصانه دوست می‌داری که گویی از خویشاوندان تو هستم.

بهترین دوست شما، شما را تنها به خاطر خودتان دوست دارد نه چیز دیگری. هنگامی که شما رفتاری ناهنجار داشته باشید او به شما تذکر می‌دهد که هوشیار باشید چرا که او مراقب شماست.او و خانواده‌اش تو را از خودشان می‌دانند.شما می‌توانید بدون آنکه زنگ بزنید به خانه‌شان بروید و هیچ کس نیز از این کار شگفت‌زده نمی‌شود.شام خانوادگی و تعطیلات دسته جمعی با آنها تنها بخشی از امور مشترکی است که می‌توانید به آنها افتخار کنید.

14-  از تو ممنونم که من را بخشیدی و اجازه دادی دلیل کارهایم را برای تو بگویم.

در هر رابطه‌ای تنش و مشاجره وجود دارد.بهترین دوست شما، شما را پس از مشاجره می‌بخشد.ممکن است که هردوی شما برای کم شدن عصبانیت‌تان نیاز به زمان داشته باشید اما پس از آن همه چیز عادی می‌شود، گویی که هیچ مشاجره‌ای رخ نداده است.درنهایت باید گفت که شما با کسانی مشاجره می‌کنید که بیش‌ترین علاقه را به آنها دارید.آنها شما را می‌بخشد و شما نیز آ‌نها را خواهید بخشید.

15-  از تو به خاطر همه مهمانی‌های پر از شادی و خاطره، با هم بودن ها و صحبت‌های خصوصی و صمیمی‌مان ممنونم.

دوست صمیمی شما در میهمانی در کنار شما است، آن‌قدر صحبت می کنید که راننده تاکسی از دست شما خسته می‌شود و آن‌گاه با هم درباره زندگی سخن می‌گویید.شما نمی‌خواهید که این لحظات خوش را با هیچ کس دیگری سهیم باشید.

16-  از تو ممنونم که مرا از حصار خود بیرون آوردی.

بهترین دوست شما محدودیت‌ها و مرزهای‌تان را جابه‌جا می‌کند.او شما را به دیدن مکان‌ها و افراد مختلفی می‌برد که پیش از آن نمی‌شناختید.تا زمانی که شما آنها را در کنار خود دارید نباید از هیچ چیز جدیدی بترسید.

17-  از تو به خاطر خودت ممنونم.

صاف و ساده!


نوشته شده توسط: مهدی حاج محمود عطار. خبرانلاین

  • narjes srt

سلام

این متن را از وبلاگ http://sorkhpoost.blogfa.com/ برداشته ام.

نوشته شده توسط یک سرخپوست


محبوب‌ها، آدم‌های سو استفاده‌گری‌ هستند. نه اینکه ذات‌شان خراب باشد یا شخصیت ناجوری داشته باشند. نه! چون اگر اینطور بود، هیچوقت محبوب نمی‌شدند. بحث اینجاست که بد عادت شده‌اند. ما نامحبوب‌ها، بد عادت‌شان کرده‌ایم. نازشان را کشیده‌ایم. همیشه در دسترس‌شان بوده‌ایم و هر کار کوفتی‌ای که بگویی برای لبخند لعنتی‌شان انجام داده‌ایم. طوری که حس می‌کنند همه‌ی این مزیت‌ها کاملا حق‌شان است و حتی بگویی نگویی همیشه ناراضی هم هستند. محبوب‌ها یک روز بدجوری زمین می‌خورند و این باز هم تقصیر ماست. آن‌ها مثل بچه‌هایی هستند که دارند کم‌کم قوانین زندگی را یاد می‌گیرند. و این ماییم که در تربیت‌شان نقش داشته‌ایم.

قرار نیست به این مطلب کلیشه‌ای ختم شود که اگر ما هم محبوب کسی شدیم، ظرافت‌های رفتار طرف مقابل را وظیفه‌اش ندانیم و از اینجور حرف‌های بیخود. چون ما هم به محض ورود به رابطه‌ای که محبوب باشیم، شروع به تربیت شدن می‌کنیم. من می‌خواهم بگویم دیگر دور محبوب‌های رفته را خط بکشید.

به محبوب‌ها اجازه ندهید، هرچند وقت که دلشان پوکید و یاد گذشته کردند، بهتان پیامی بدهند و دلشان که باز شد باز بروند. اگر رابطه‌تان عمیق بوده، محبوب‌ها هر از چندگاهی به شما سر می‌زنند. شما جزوی از زندگی و خاطرات او هستید و آدم فقط تا یک محدوده‌ای می‌تواند رابطه‌های جدید و عمیق برقرار کند. از یک سنی به بعد آدم‌ها فقط متعلق به آدم‌های گذشته‌‌اند. آدم‌های جدید نمی‌توانند به عمق قدیمی‌ها باشند. محبوب‌ها به شما سر می‌زنند تا به خودشان و شما ثابت کنند، هر وقت که بیایند مجبوب‌اند و هر وقت بروند هم محبوب‌اند. قبول دارم، محبوب‌ها هر کاری هم بکنی به هر حال محبوب‌اند. اما بهشان بفهمانید حق ندارند گاه و بی گاه به شما سر بزنند. حق ندارند روایت‌های شما را به هم بریزند و بروند و شما را دچار رنج مدام کنند.

فقط در یک صورت محبوب‌ها را بپذیرید. در صورتی که به شما بفهمانند قرار است برای همیشه برگردند. آن‌وقت است که باید روایت جدیدی برای‌شان دست و پا کنید. فقط آن‌وقت حق دارند برگردند. محبوب‌ها یا باید برای همیشه بروند و یا برای همیشه برگردند. اگر رفتند، همان بهتر که رفتند. زندگی زیبا و جدیدتان را بسازید. ولی اگر برگشتند برای همیشه با او بمانید. محبوب‌ها را بیندازید توی یکی از فولدرهای همیشه یا هیچوقت. محبوب‌های موقتی شما را از بین می‌برند. خودشان را هم...

  • narjes srt

سلام

لعنت به من،

آنقدر بزرگ شده ام،

که هرچه خودم را گم میکنم،

هیچ کس تحویلم نمیگیرد.


برگرفته از کتاب: با کناری ات کنار نمی آیم. / منیژه حسینی


  • narjes srt

سلام

بیا محض رضای خدا یه کمی شکرگزار باش... اصلا بیا یک هفته فقط شکر کن بی غر!!

شکر گزاری پلی است به سوی رهائی از غصه ها. چون وقتی که تو شکرگزار باشی، غیر ممکن است که احساس غم و غصه بکنی یا هر نوع احساس منفی دیگه ای داشته باشی. اگر در بحبوحه ی وضعیتی دشوار هستی ، دنبال چیزی بگرد که بابت آن خدا را شکر کنی. وقتی چیزی را پیدا کردی ، دنبال بعدی بگرد! چون تک تک چیزهایی که پیدا می کنی و خدا رو به خاطرش شکر می کنی،وضعیت تو رو تغییر می ده.
شکر گزاری پلی است از احساسات منفی به سوی مهار نیروی عشق

+ مصرف هر شب یک دوز از ادامه ی مطلب تجویز می شود: 

  • narjes srt