سلام
به فرموده، باز از اون کارهای اولین باری کردم...
پوستم کنده شد، ولی به موقع رسیدم باغ کتاب.
و...
آشغالهای دوست داشتنی... آره، درست فهمیدی. میفهمیدم قصه ش رو...
قصه ی 5 نسل آدمهای این جامعه...
که چطور مبارزه کردند...
و با چی...
و نتیجه ی مبارزه چی شد...
و تاریخش چطور قصه شون رو روایت کرد...
تا امروز..... (نع، تا اون روز ;)
حالا باتوم و مرتضی و مادربزرگ بماند...
قصه ی عشق و مبارزه بماند...
صداهای ترسناک... حملات پانیک... بماند...
اما، آشغالهای دوست داشتنی من...
...
پی نوشت:
کاش لب خونی بلد بودم ;)