سلام
Et si tu viens trop tard
On m'aura mise en terre
Seule, laide et livide
Sans toi, sans toi, sans toi
سلام
Et si tu viens trop tard
On m'aura mise en terre
Seule, laide et livide
Sans toi, sans toi, sans toi
سلام
از هر تعلقی که گذشتم، تواناتر شدم.
هر روز چیزی را تَرْک کردم و هر روز چیزی مرا تَرْک کرد.
با هر تَرْکی، خاکِ تنم تَرَکی برداشت و چیزی از آن رویید،
بالی شاید، کوچک و شفاف و نامرئی.
پریدن با پرهایی نا پیدا مرا بی پروایی آموخت.
آخرین تمنایم سنگی است سهمگین که بر شانه هایم چسبیده است، باری که قرن هاست به ناگزیر هر زنی آن را برده است.
فردا آن را از شانه هایم پایین خواهم گذاشت زیرا که در این کوله پشتی، توشه نیست؛ تقاضا و تمناست و آدمی زیر بار تقاضاها و تمناهایش تلف خواهد شد.
رهیدن، رنج بسیار دارد اما پاداشی نیز دارد که آن رنج را التیام میبخشد.
چه ناچاری دلپذیری است که راه رستگاری جز از گذشتن نمیگذرد .
👤عرفان نظرآهاری
سلام
یه 22 مرداد دیگه و یه سالگرد دیگه...
سالگرد امسال ولی خیلی جالب و متفاوت بود...
همون محل قرار اول... و دیدن آشنایی دوووور... از بیست سال قبل... به غایت آشنا و نزدیک... انگار که امروز...
و همه ی حضور در مکان رو به خودش متعلق کرد... و دقایقی خوشی سپری شد...
و در برگشت، مایحتاج جشن و مهمان ناخوانده و قصه های پیچیده ای که حکماً حکمتی دارند....
نهمین سالمون مبارک