افطاری موزون
"حال و هوای حرم. شماره ی5 "
سلام
شتبده بودم :"همین که اذان بگن افطاری ت رو میذارن کنار دستت." دلم میخواست ببینم.
اولین غروبی که رفتیم حرم، مثل همه ی ایام دیگه مستقیم رفتم تا صحن انقلاب (سقاخونه اسماعیل طلا). توی مسیر عبور از صحن آزادی متوجه همهمه ی زیاد مردم شدم. شلوغ بود و من از اینهمه شلوغی متعجب بودم. متوجه بسته های روی هم چیده شده شدم. و متوجه تلاش مردم برای نشستن در صف نماز!! همه ی اینها واقعا عجیب بود. با سرعت از بین صف ها رد میشدم و این وسط یهو شنیدم:" لحظه ی شروع ناقاره خونه شروع میکنیم."
رسیدم به جای همیشگی م. یه جایی پیدا کردم و مشغول کارهای خودم شدم. که ناگهان صدای آشنا و دلنواز ناقاره خونه ی امام رضا جان همه ی فضا رو پر کرد. قلبم پر کشید روی گنبد و همونجا نشست... سرم پایین بود و مشغول خوندن دعاها بودم. فقط متوجه شدم بالای سرم خیلی خیلی همهمه ست. و بعد یک بسته به دستم داده شد. حاوی یک بسته شیرعسل+ یک کیک+ یک دانه خرما که بسته بندی شده بود و رویش نوشته شده بود صلوات... و روی کل بسته هم یک برچسب زده بودند که رویش نوشته بود صلوات...
صلوات... الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
- ۹۴/۰۵/۰۸