چهارشنبه

مشخصات بلاگ

روز چهارشنبه به نام حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادى علیهم السلام است.در زیارت آن بزرگواران بگو:
السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا حُجَجَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکُمْ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللَّهَ مُخْلِصِینَ وَ جَاهَدْتُمْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاکُمُ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللَّهُ أَعْدَاءَکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِینَ وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا إِبْرَاهِیمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى یَا مَوْلایَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَنَا مَوْلًى لَکُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ جَهْرِکُمْ مُتَضَیِّفٌ بِکُمْ فِی یَوْمِکُمْ هَذَا وَ هُوَ یَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ فَأَضِیفُونِی وَ أَجِیرُونِی بِآلِ بَیْتِکُمُ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.

بایگانی
پیوندها

کتابخانه

شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۳۶ ب.ظ

"حال و هوای حرم. شماره ی 7"

بعد از مدتها... و حالا حالا ها هم این خاطرات ادامه داره ها ;)


سلام

یه روز که مدت زمان خیلی زیادی توی حرم بودیم، یکی از همراهان گم شد. یکی دیگه که خبر داشت کجاست گفت:" رفته کتابخانه ی آستان قدس. برو  تا من خوندن این سوره روتموم میکنم بیارش . قرار همینجا." گفتم :" باشه، خسته ام، زودی میام." ساعت 4 عصر بود که از پله های کتابخانه ی آستان قدس بالا رفتم. (جایی که تنها چیزی که ازش میدونستم این بود که در بست شیخ طبرسی قرار داره. یه در خیلی بزرگ همیشه بسته داره. و فکر کردی به این راحتی ها میشه وارد شد؟؟ کلی دنگ و فنگ داره که حداقلش داشتن کارت عضویت کتابخانه است. من هم که از مشهد فقط فقط حرم رو خوب بلدم و هیچ وقت وقتم رو جای دیگه ای نگذروندم. و... . همه ی اینها دلایلی بود که هیچ وقت سراغش نرفته بودم.) با کمال تعجب هیچ کسی مانعم نشد! از اطلاعات ورودی که گذشتم و از پله ها بالا رفتم به یه حیاط کوچک رسیدم. و بعد وارد یک ساختمان شدم. هیچی نپرسیدم به خیال اینکه حتما یا بخش پایان نامه هاست و یا امانت کتاب دیگه!. و پرسان پرسان اینجا ها رو پیدا کردم. اما هر کدوم از این دو تا یک دنیا بود. اولا که از همون پله های ورودی ِ کتابخانه، مسیر عبور و مرور خانمها از آقایون جدا میشد!! هر کدوم هم برای هر کاری از سالن مطالعه گرفته تا کتابخانه، سایت، بخشهای تخصصی و و و همه از هم جدا بودند. (من فقط سالن مطالعه رو پایه م چون خانمها راحت و بی حجاب مشغول مطالعه و نت برداری و کار بودند. خنک بود. حال میداد ماه رمضونی). سنین مختلف هم با توجه به جنسیت از هم جدا بودند و جالب بود که فاصله ی بین این قسمتها نیم دور قمری هر طبقه بود!!

نظم ، آرامش و سکوت عجیبی حاکم بر کتابخانه بود. کلی کادر اداری هم بودند اما همه چیز آرام بود. اینکه سیستم سفارش و تحویل کتابها بدون حضور متصدیِ خاصی انجام میشد هم خیلی باحال بود. همه چیز ماشینی و الکترونیکی بود. بعد بخشهای سمعی بصری و روزنامه و مجلات هم جدا و بسیار مفصل بود. بخش کتابخانه ی دیجیتال رو هم که دیگه نگووو...

یه نکته ی جالب برای من این بود که برخی رشته ها کتابخانه ی تخصصی داشتند. که شامل همه ی امکانات یک کتابخانه ی مستقل بودند. این فوق العااااده بود. یعنی کسانی که مثلا کار تخصصی در رشته ی ادبیات داشتند، میتونستند بروند کتابخانه ی خاص خودشون و به همه ی منابع هم دسترسی داشته باشند. اینترنت مجانی و بسیار پر سرعت داشته باشند. امکان تکثیر و اسکن و غیره داشته باشند. تازه, اساتید کله گنده ی رشته ی خودشون هم اونجا باشند و بتونن مجانی ازشون راهنمایی بگیرند. این فوق العااده بود. فوق العاده. اینکه لازم نبود اصلا تکون بخورند. مزاحمتی هم از بیرون نداشته باشند.

حالا فکر کن من هنوز دارم دنبال اون بنده خدا میگردم. و برای همین مجبور بودم همه جا رو زیر و رو کنم. با همه حرف بزنم. همه راهنمایی م کنند. و به همه اطلاعات بدم. یعنی الان همه ی کارمندان بخشهای مختلف کتابخانه ی رضوی من رو میشناسند. رزومه م رو میدونند و شرایط علمی خانوده ام رو هم میدونند!!!!!!!  :))

ساعت 4.45 بلاخره پیداش کردم. و تازه خودم رفتم کافی نت کتابخانه و شروع کردم یه کمی وب گردی. که قطع شد و بلاخره گردش علمی ما در کتابخانه ی رضوی به پایان رسید.

برای من که محل کارم یک مرکز علمی بزرگ و کتابخانه ای عظیم به وسعت حدود هفت هکتار هست, گردش در کتابخانه ی مرکزی آستان قدس رضوی یک تجربه ی فوق العاده جذاب بود.


  • ۹۴/۰۵/۳۱
  • narjes srt

نظرات  (۲)

  • رحیم فلاحتی
  • سلام
    بالاخره همه فهمیدن شما کی و چی کاره هستید ؟
     بر ما هم پوشده نمی مونه ؟ یه روزی غول چراغ میاد به کمکم :)


    یک غول که غرق ِ میان یک کتابخانه ی چند هکتاری ؟!!!
    خوش به حالتون به این می گن محل کار ! عجب بهشتی !
    پاسخ:
    سلام یه بهشت فوق العاده. یعنی واقعا هیچی کم نداره از بهشت...
    فقط ، پول نمیدن!! :(
    یعنی رسما از بهمن تا حالا حقوق نداده اند! مشکل؟؟ کمبود بودجه... :(((
  • رحیم فلاحتی

  • اصلن اگه تو این صنف پول باشه جای تعجبه :(
    به امید از راه رسیدن بودجه !
    واقعن اسفناکه .
    پاسخ:
    بله آقا. ما از اول اینو میدونستیم که:

    دانش و خواسته است نرگس و گل / که به یک جای نشکفند به هم
    هر که را دانش است خواسته نیست / وانکه را خواسته است دانش کم

    اما, ما که چیز زیادی نخواستیم. همون حق تألیف مون رو بدهند خدا را بسیاااااار سپاسگذاریم :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی