تعریف...
دوشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۰۸ ق.ظ
سلام
وقتی بهم میگه: بهشون گفتم به هر کار سختی که فکر کنید، نرجس یا توی اون کار حرفه ایه. یا حداقل یه بار انجامش داده...
وقتی بهم میگه: آدمهای خاص خب، وسایلشون هم خاصه...
وقتی بهم میگه: اعتماد به نفس و انرژی ت باعث غبطه ی منه همیشه...
وقتی بهم میگه: بمون و انرژی بده...
وقتی......
اولش یه حس خوشِ: ذوق از تعریف شدن و دیده شدن دارم. بعد اما یه چیزی درونم میگه:" واقعا؟؟؟ راست میگه؟؟ جدی؟؟ ولی آخه چرا؟؟ مگه چه کار خاصی کردی؟؟ و ..."
انگار کودک درونم از تعریف ذوق میکنه و والد درونم میگه: که چی؟ کار مهمی نکردی. برو بابااا.
میزنه توی پَرِش... ذوقشو کور میکنه... .هیچ وقت از هیچی راضی نیست... :((
دلم میخواد والد درونم رو خفه کنم... فکر کنم بعدش چنان حس آرامشی رو تجربه کنم که برابر مرگ باشه... آخِییییییییییییش...
- ۹۴/۰۶/۰۲