بوی عیدی بوی توت... بوی ایران. بوی ایرانی...
سلام
آیا نوستالژیک تر از این شعر داریم؟ و آیا فکر کردی که چقدر مهمه که عبارتهای این شعر رو زنده نگه داری؟
فکر کردی اینها فقط فقط فقط مال توئه؟ مال تو که ایرانی هستی و با فرهنگ اینجا بزرگ شدی؟ تو فقط میفهمی چی میگی. تویی که وقتی بزرگ شدی دلت میگیره وقتی این شعر رو میخونی. وقتی دلت برای نوروز تنگ میشه...
به کلمه هاش فکر کن. به اتفاقهای توی این شعر فکر کن. زنده نگهشون دار. اونها فرهنگ قشنگ و اصیل تو اند. نذار نابود بشن. نذار فراموش بشن. منتقل کن به نسل بعد. تا حالا خیلی هاش توی شهر نشینی گم شده. نذار گم شه. نذار....
بوی عیدی ، بوی توت ، بوی کاغذرنگی ،
بوی تند ماهی
دودی وسط سفرهی نو ،
بوی یاس
جانماز ترمه ی مادر بزرگ ،
با اینا
زمستونو سر میکنم ،
با اینا
خستگی مو در می کنم!
شادی شکستن قلک پول ،
وحشت کم شدن سکه ی عیدی از شمُردن
زیاد ،
بوی اسکناس تانخورده ی لای کتاب ،
با اینا زمستونو سر می کنم ،
با اینا خستگی مو در می
کنم!
فکر قاشق زدن یه دختر چادر سیاه ،
شوق یک خیز بلند از روی بوته های نور ،
برق کفش جفت شده تو گنجه ها ،
با اینا زمستونو سر می کنم ،
با اینا خستگی مو در می
کنم!
عشق یک ستاره ساختن با دولک ،
ترس ناتموم گذاشتن جریمه های عید مدرسه ،
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب ،
با اینا زمستونو سر می کنم ،
با اینا خستگی مو در می
کنم!
بوی باغچه ،
بوی حوض ، عطر خوب نذری ،
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن ،
توی جوی لاجوردی هوس یه آب تنی ،
با اینا زمستونو سر می کنم ،
با اینا خستگی مو در می
کنم!
- ۹۴/۰۶/۱۲