فضای مجازی و تنهایی
سلام
از سال 89 که ADSL وارد خانه ی مان شد تا همین ده روز قبل، غیرممکن بود که ارتباطم با فضای مجازی بیش از 30 ساعت قطع بوده باشه. حتی در سفر. حتی در شلوغترین روزها. حالا خبر خاصی هم عمدتا نبودها. اما انگار یه بخشی از زندگی بود که حذف شدنش بی معنی بود و شاید محال و غیرممکن.
اما شد...
اولش به اجبار درونش هُل داده شدم اما بعد دیدم واقعا اونجا کاری ندارم ...
یه حس تنهایی عمیق همه ی قلبم رو پر کرد اما روش همیشگی م رو استفاده کردم و برای اینکه این "تنهایی" رو بیشتر به رخ خودم بکشم گوشی م رو هم خاموش کردم...
جالبه یا حتی برای خودم هم عجیبه اما این کارها یه حسی بهم میده مثل بازی کردن با زخم! درد داره. خون میاد اما یه لذتی درونش هست که نمیدونم ناشی از چیه.
خلاصه که کلی اتفاقات این مدت افتاد که دلم میخواست بنویسم اما انگار (حتی بعد از وصل شدن اینترنت) قراره مرتکب یه عمل حرام بشم!! با این بهانه که:" که چی؟"/ "برای کی؟"/ "چرا؟"/ " مگه کسی هم میخونه؟"/ حالا بخونه مگه مهمه؟" و اینجور نشخوارهای ذهنی ( که ماشالله این ایام به طرز وحشتناکی باهاشون دست به گریبانم! هضم هم نمیشن لامصبا که راحت بشم!)
حالا که آمده ام. چقدر حس غریبگی میکنم! دو تا آدرس ایمیل چک کردم که خالی بودند! فیس بوک باز نشد! سایت خبری همیشگی رو اصلا باز نکردم! سایت سینمایی رو باز کردم اما هیچ حوصله ی دیدن و خوندن گزارشهای جشنواره رو نداشتم! هیچ کدام از اینستاها باز نشد! از هفت وبلاگی که دنبالشون میکنم دو تاشون هیچی جدید نداشتند و بقیه کلی مطلب گذاشته بودند. تلگرام رو هم هنوز باز نکرده ام!!
اگه خبری باشه اونجاست... ایا اونجا سراغی ازم گرفته شده؟ اوووه چقدر پی ام حتما توی اون دو سه تا گروهی که عضو هستم رد و بدل شده. پی ام خصوصی هم اِاِی ممکنه چندتایی داشته باشم. هرچی هستند مطمئنا چیز مهمی نیستند!! نمیدونم چه مرگم شده؟!! مسخره ست که میخوام چک کنم و نمیخوام!! اسم این حس چیه؟؟؟؟
من یه آدم هستم. وسط دنیا. که حسهاش پشت پنجره ی مرکز کنترل ذهنش دارند نگاه میکنند که ایا جزیره ای باقی مونده؟؟!! (مربوط به کارتون insid-out). مطمئنا حداقل دیگه چیزی به اسم جزیره ی دوستی ندارم. اینو مطمئنم. چون حتی دوستی های بیرونی هم وارد محیط مجازی شده اند و اونجا هم همه چیز الکی و غیرواقعی هست! و من این الکی ها رو هم از خودم گرفته ام...
- ۹۴/۱۱/۳۰