چهارشنبه

مشخصات بلاگ

روز چهارشنبه به نام حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادى علیهم السلام است.در زیارت آن بزرگواران بگو:
السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا حُجَجَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکُمْ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللَّهَ مُخْلِصِینَ وَ جَاهَدْتُمْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاکُمُ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللَّهُ أَعْدَاءَکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِینَ وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا إِبْرَاهِیمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى یَا مَوْلایَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَنَا مَوْلًى لَکُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ جَهْرِکُمْ مُتَضَیِّفٌ بِکُمْ فِی یَوْمِکُمْ هَذَا وَ هُوَ یَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ فَأَضِیفُونِی وَ أَجِیرُونِی بِآلِ بَیْتِکُمُ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.

بایگانی
پیوندها

گاهی به آسمان نگاه کن

جمعه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۲۹ ق.ظ

سلام

چند روزی هست که گروهها پر شده از مطالب و خبرها و تصاویر موقعیت خاص بارش شهابی برساوشی امسال. و طبیعیه که دلم پرکشیده... و کلیییی خاطرات مختلف توی ذهنم عبور میکنند...

امشب کار مامان زودتر از چیزی که فکرش رو میکردم تمام شد. داشتم گزارش المپیک تماشا میکردم یهو یاد مهری افتادم... دلم سوخت... بلند گفتم: خوش بحال مهری اینا... الان یادمه. رفته بارش...

بابا گفت: اااا امشبه؟ میای؟...

سه سوته حاضر شدم. نشستم توی ماشین و راه افتادیم. تا کمر از پشت بیرون پنجره اویزان بودم... اتوبانهای اطراف رو به سرعت عبور کردیم و من فقط نگاهم به آسمان بود اما هیچی نمیدیدم!!

گفتم پیشنهادت کجاست بابا؟؟ گفت "جاده تلو" .

و افتادیم توی جاده. یهو قدر اسمان به شدت زیاد شد... تاریکی کافی بود برای دیدن شهاب ها... اما بابا جاده رو میرفت... یه جایی گفتم همینجا وایستا بابا. و ایستادیم.

حالا ایستادیم به تماشا... و صدای فریادهای شادی مون دشت رو پر میکرد...

بعد مدتی که سگها واقعا داشتند آزار دهنده میشدند یکی دو تا پیچ جاده رو جلوتر رفتیم. و دیدیم دو سه تا ماشین هم توقف کرده اند و سرها به سمت آسمانه.... هورااااا

ما هم همون کنارشون ایستادیم. حالا شده بود یه تجربه ی جمعی هیجان انگیز... تا یک ساعت بعد؛ بیش از ده ماشین همونجا توقف کردند و سرها به سمت آسمان بالا بود و صدای فریاد شادی بلند...


اوناااااا دیدییییییی؟؟؟ ارهههههه.... وووااااااااای چه باحاللللل بوودددددد.........

  • ۹۵/۰۵/۲۲
  • narjes srt

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی