کی ازدواج میکنیم؟؟
فروغ پرسید: کی ازدواج میکنیم؟؟
گفتم: اگر ازدواج کردیم دیگر به جای تو باید به قبض های آب و برق و تلفن و
قسط های عقب افتاده ی بانک و تعمیر کولر آبی و بخاری و آبگرمکن و اجاره
نامه و اجاره نامه و اجاره نامه و شغل دوم و سوم و دویدن دنبال یک لقمه ی
نان از کله ی سحر تا بوق سگ و گرسنگی و جیب های خالی و خستگی و کسالت و
تکرار و تکرار و تکرار و مرگ فکر کنم.
و تو به جای عشق باید به دنبال آشپزی و خیاطی و جارو و شستن و خرید و
مهمانی و نق و نوق بچه و ماشین لباسشویی و جاروبرقی و اتو و فریزر و فریزر و
فریز باشی.
هردومان یخ میزنیم.بیش تر از حالا پیش همیم اما کمتر از حالا همدیگر را می بینیم؛
نمی توانیم ببینیم؛فرصت حرف زدن با هم را نداریم؛در سیاله زندگی دست و پا
میزنیم غرق می شویم و جز دلسوزی برای یکدیگر کاری از دستمان ساخته نیست.
"عشق" از یادمان می رود وگرسنگی جایش را میگیرد.
"عشق روی پیاده رو/مصطفی مستور"
- ۹۵/۰۸/۰۵