باز نیابی به عقل، سرِّ معمای عشق + (حال حالای من 9)
سلام
دیشب "محمد بحرانی" مهمان خندوانه بود.
از زمان "رادیو هفت" عزیز میشناسمش. حالا "کلاه قرمزی" بماند...
اینکه چه حسی به این آدم دارم رو فقط میتونم توی چندتا عبارت یه کمی توصیف کنم.
1- نمیدونم از اول تا آخر صحبتهای دیشب؛ چندبار عبارت "جااانممم" رو گفتم...
2- هیچ صحنه ای از اون خواب... رو فراموش نمیکنم.. (جمشیدیه..)
3- بلاخره آخرش به گریه افتادم...
این آخرش رسما زااار میزدماا...
عقل کجا پی برد شیوهٔ سودای عشق
باز نیابی به عقل سر معمای عشق
عقل تو چون قطرهای است مانده ز دریا جدا
چند کند قطرهای فهم ز دریای عشق
خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد
هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق
گر ز خود و هر دو کون پاک تبرا کنی
راست بود آن زمان از تو تولای عشق
ور سر مویی ز تو با تو بماند به هم
خام بود از تو خام پختن سودای عشق
عشق چو کار دل است دیدهٔ دل باز کن
جان عزیزان نگر مست تماشای عشق
دوش درآمد به جان دمدمهٔ عشق او
گفت اگر فانیی هست تو را جای عشق
جان چو قدم در نهاد تا که همی چشم زد
از بن و بیخش بکند قوت و غوغای عشق
چون اثر او نماند محو شد اجزای او
جای دل و جان گرفت جملهٔ اجزای عشق
هست درین بادیه جملهٔ جانها چو ابر
قطرهٔ باران او درد و دریغای عشق
تا دل عطار یافت پرتو این آفتاب
گشت ز عطار سیر، رفت به صحرای عشق
عطار
با آواز محمدرضا شجریان بشنوید: آلبوم: دود عود/ آهنگ: ساز و آواز1/ آهنگساز: پرویز مشکاتیان
- ۹۵/۱۰/۰۲