بدترین غده ی سرطانی دنیا «دلتنگی» است
شنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۳۹ ق.ظ
سلام
در همین باره... و یا غربب به این مضمون...
خرمالوی سیاه نوشته:
به نظرم اسمش بلوغ نیست. اینکه یک عشق را از سر گذرانده باشی ، غمباد گرفته باشی، ضجه زده باشی، چیزی قلمبه شده باشد در دلت و قفسه ی سینه ات درد گرفته باشد و به هر بهانه ای سعی کرده باشی زنگ بزنی، دنبال کتاب جامانده ات بروی یا خدا خدا کرده باشی که برگردد و دو – سه سال از زندگی ات را هدر داده باشی تا یاد بگیری او رفته است - یا خودت رفته ای به خاطر عدم حضور معنوی اش در زندگی ات!
نه! اسمش بلوغ نیست وقتی دفعه ی بعد و نفر بعد هم قلبت را درد می آورد و توی دلت می گویی درد طبیعی است،خوب می شوی،ی
یاد گرفته ای که: نمی میری که دخترجان .
اسم این بلوغ نیست،اسم این عادت کردن بدن به درد است.درست شبیه به بار اولی که انگشتت را با کاغذ مبی بری و هوار می زنی و دفعه ی بعد دردش کمتر است - چون می دانی زنده می مانی.اسم این بلوغ نیست؛ اسمش عادت کردن جان به غده ی دلتنگی است .- ۹۵/۱۲/۲۱