غول چراغ جادو
سلام
برنز:
اولش بهم گفتند:" اسم هر آدمی رو که میشناسی بنویس!" و من فکر کردم:" وااا مگه میشه؟" اونم من!!! آدمی که غیر ممکنه وارد محیطی بشه یا دو ساعت یه جایی باشه و حداقل دو تا دوست پیدا نکنه! خیلی سخت بود. خیلی... یعنی پوستم کنده شد و خیییلی ها ننوشتم. خیلی ها رو...
میگفتند یک فرد 22 ساله یمعمولی ایرانی حداقل 2هزار نفر آدم میشناسه. و این تعداد برای تو خیلی بیشتر از این حرفها خواهد بود. که احتمالا درست میگفتند.
نقره:
شروع کرد به سوال پرسیدن... و اولیش شاید از همه سخت تر بود... " بین همه ی اینهایی که نوشتی، کدومشون اگه همین الان بهش زنگ بزنی و بگی الان 2-3 ساعت وقتت رو بهم بده، جوابش مثبته؟ و نحوه ی عکس العلمها به 5 رده تقسیم بندی میشد. از اینکه بدون سوال و جواب بگه: بگو من کِی کجا باشم؟" تا " بهانه میاره و جواب منفی میده".
و فکر کردن به تک تک آدمهایی که بالا نوشته بودمشون. و اینکه در پاسخ به این تماس چه جوابی میشنوم، خیلی عجیب بود... به نحوی که حتی خودم هنوز باورم نمیشه، بالای هشتاد درصد افراد رو بالاترین نمره دادم... که: بی هیچ حرفی جواب مثبت میدهند.
و بعد دو شب نخوابیدم... که خدایا... اولا که ممنونم. اما، پس چرا وقتهایی که به شدت حس تنهایی میکنم، فکر میکنم که حتی یک نفر رو ندارم که الان این حال بد رو باهاش تقسیم کنم که یه کمی بارش سبک بشه؟ پس این امتیازها چیه؟ کدومشون دروغه؟ دلم شکست... خیلی دلم شکست...
سوالهای بعدی متنوع بود. ولی سوالهایی که مربوط بود به بخش "غول چراغ جادو" ییم، خب... قلبم رو به شدت وحشتناکی فشرده میکرد... آخ خدایا... میشه؟؟؟؟ میشه کمکم کنی ارزوهاشون رو برآورده کنم؟... من، نرجس.. من به آرزوهاشون برسونمشون... اینها عزیزان عزیزان عزیززززز من هستند... آخخخ... خداااا....
طلا:
واقعیتش اینه که تعجب میکردم از برخی اسامی این گروه! یعنی باورم نمیشد که تا این حد برام مهم هستند و تا اینجا بالا آمده اند. اینکه تقریبا همه ی آدمهای مجازی که هرگز همدیگه رو ندیده ایم وارد این گروه شده اند هم خودش یه ماجراست.. اینکه تا چه اندازه صمیمیت توی این دنیا برام ایجاد شده...
چالش برانگیزترین سوال این مرحله، میزان ارتباط با اون آدم بود. به هر نحو حتی تلگرام و پیامک. و بعد حس کردم چقدر از برخی آدمهای مهم زندگی م دیر به دیر خبر میگیرم. در حالیکه عمیقا در قلبم یه جای مهم و بزرگ رو به خودشون اختصاص داده اند.. یه تصمیمهای خوبی گرفتم که امیدوارم بهشون عمل کنم.
و در نهایت:
لیست حاضر شد. دیگه این گوی و این میدان... اتفاقات روحی و احساسی که برام توی این پروسه ی 20 روزه افتاده خیلی مهمتر از هرچیزی هست.. براشون احترام قائلم. و دلم میخواد توی قلبم زنده نگهشون دارم.
الان این موقعیت رو دارم که بتونم به همه ی آرزوهام برای کمک به عزیزان و دوستانم جامه ی عمل بپوشونم. و بیمعرفتی و نامردیه اگه از این فرصت پیش آمده استفاده نکنم.
الهی فقط به امید خودت
- ۹۶/۰۲/۱۲