گزارش سفر
سلام
بلاخره فرصتی پیش آمد که درباره ی سفر تابستانی یه گزارش کوتاهی بنویسم.
مقصد: استان اردبیل
همراهان: خانواده ی خودمون و خانواده ی خواهرم
مدت سفر: 7 روز
مسیر: تهران- کرج- قزوین- رشت- رضوانشهر- آستارا- گردنه حیران- نمین- اردبیل- مشکین شهر- سرعین- خلخال- اسالم- کل جاده ساحلی تا جاده چالوس- تهران
شب مانی ها: رضوانشهر/ آستارا/ اردبیل/ خلخال
خاطرات خاص:
- گرچه که هماهنگی دو ماشین کمی سخته و صبوری زیادی میخواد. اما شدنی هست و خوش گذشت.
- یاس بسیار زیاد صبور است.
- جنگل و ساحل گیسوم را فراموش نخواهم کرد. یه پُست کوچیک براش خواهم نوشت جداگانه.
- برای گردنه جیران پست جداگانه خواهم نوشت.
- و برای جاده ی اسالم خلخال هم.
- پشت جنگل، شهری ست... شهری که باورت نمیشه که وجود داشته باشه. و اینقدر هم بزرگ باشه. رضوانشهر یک تجربه ی فوق العاده عجیب و رویایی بود!
- آخه چقدر میشه آدم زیبا رو در یک محدوده ی کوچیک جمع کرد؟ آخه چقدر؟؟؟ چند تا؟؟؟؟ اصلا مگه میشه؟ مگه داریم؟؟؟؟؟؟ (توصیف من از آدمهای شهر استارا... مرد و زن و کوچیک و بزرگ نداره. اینها همه به طرز عجیبی زیبا هستند... و خنده دارش اینه که من توی اون بازار هیچ اپشن خاصی به حساب نمی آمدم!! دیگه برو تا آخرش...) ابروهاشون... آخ... چشم و ابروهاشون.. یعنی فقط وای هااا !!!!
- خوب مردمی هستند مردم آستارا. اقا کلا خوبن دیگه... خلی خوبنننننن.... از هر نظر... (در مقایسه با مردمی که در سفر به شهرهای ساحلی/ توریستی/ مناطق آزاد/ شمالی ها/ گیلانی ها/ اردبیلی ها/ و...... مشاهده کرده ام) (استثنای بزرگم البته همچنان پابرجاست... همچنان، مردم استان بوشهر رو به بهشت نمیفروشم... گفته باشم)
- اردبیل.. شهر خوبیه. اما فقط همین!
- مردم اردبیل، واقعا نمیخوان ها.. یعنی اینو واقعا حس میکنی که بدجنس نیستند اصلا اما... در راهنمایی هاشون عمدتا گمراهتون میکنند. خیلی هم زیاد!)
- مرد مهربانی هستند.
- بخاطر ندانستن "حتی یک کلمه ترکی" اذیتمون نکردند واقعا. (گرچه که در امامزاده صالح... بهمون هشدار دادند که چرا ترکی بلد نیستیم!! و خب پس چطوری جواب فحشهاشون رو میدیم!! و ما همه چهار شاخ که، وااا برای چی باید بهمون فحش بدن؟ آخه چرا؟ مگه مرض دارند؟؟ و خندیدیم که محض احتیاط هرچی گفتن میگیم: خودتی!! والا!!!!
- آخ امامزاده صالح... برای عمده ی مردم تهران و به خصوص اهالی شمالی تهران، یکی از باصفاترین و باحال ترین و امن ترین اماکن شهر، حرم امامزاده صالح برادر بزرگتر امام رضا جان و در میدان تجریش هست. خب، با همین حس وقتی به اسم "مرقد امامزاده صالح" برخورد کردیم، وارد شدم. هیچی هم نخوندن که ایشون کی هست و ماجراش چیه. وارد که شدم یهو حس امامزاده صالح خودمون همه ی وجودم رو گرفت. برام جالب بود. وستم که به ضریح رسید، یهو واقعا حس کردم که حرم امامزاده صالح خودمونم. و رفتم توی همون حال و هوا. و عینا همون حرفهای همیشگی رو به ایشون گفتم. عینا!! بعدش همون کنار ضریح نماز خوندم و بیرون آمدم. جالبه که باز هم پله میخورد (گرچه اینجا به بالا (اردبیل) و اونجا به پایین (تجریش)). آمدم پیش بقیه. و از دخترهای جوان شنیدم که:" ایشون همون امامزاده صالح هستند" !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! وااا مگه میشه؟؟؟؟ جریان اینه که اینجا بدنشون و تهران فقط سرشون دفن شده. و براشون عجیب بود که کسی تا حالا توی اون حرم اینو بهمون نگفته...
- بقعه ی شیخ صفی الدین اردبیلی... فقط سکوت. تسلیم. سر پایین. و سر بالا... و... الحمد الله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی ابن ابیطالب امیرالمونین و اولاده المعصومین........................................... ...
- پل معلق مشگین شهر، یک تجربه عاااالی... عالی بود. به خصوص با خل بازی های خودم ;)
- سبلان... عزیزمممم...
- سرعین به شدت با تصوراتم متفاوت بود. از هر لحاظ بسیار خوشمان آمد. تجربه ی آب بازی با مریم و یاس، به همه ی دنیا می ارزه...
- دریاچه شورابیل، هیچ چیز خاصی نبود! (برای من البته. تجربه های خیلی بهتری داشته ام) (اینکه قناری رو خیلی آزاد و معمولی مثل گنجشک توی محیط میدیدیم البته برام عجیب و خاطره انگیز بود)
- کباب بناب خوب است.
- خلخال، تنها جایی که در این سفر، خنک شدیم. البته خیلیییی خنک شدیم)
- و آخ اسالم خلخال... آخخخ اسالم خلخال... فقط آخخخخخخخخخخخخخخخخ.... (هیچی ندارم که بشه با کلمه ها ثبتش کرد. فقط.. سیگار میشم میرم رو لبهات...)
- فندقلو .........
+ و تو همه جا و در همه ی لحظه ها باهام بودی... و اصولا داشتم جا پای جای تو میذاشتم...
- ۹۶/۰۴/۲۲