مریم میرزاخانی
سلام
بخاطر شرایط تحصیلی و خانوادگی م، همیشه در جریان ماجراهای المپیادها بودم.
اون تصادف وحشتناک، هرگز فراموشم نشد.
ماجرای فرار مغزها و نبودن نود درصد از برندگان المپیادهای اون سالها در ایران امروز، مسآله ای هست که از جلوی چشمم دور نمیشه و یه حسرت مدام هست.
اما...
مریم میرزاخانی. برنده ی نوبل ریاضیات. طلای المپیاد ریاضی سال 74. تنها بازمانده از اون تصادف وحشتناک...
روزی که نوبل گرفت. سروصدای زیادی ایجاد شد. که همش سیاسی بود. و من در اینجور مواقع سکوت میکنم. و به هیچکی نگفتم که چقدر این خبر برام خوشحال کننده و ناارحت کننده است...
خبر سرطانش رو که چند روز قبل شنیدم، شوک بدی بود. دعا کردم. خیلی دعا کردم. که خدا به زمین به آدمها رحم کنه و او رو برای دنیا نگه داره.
اما امروز... این خبر رو نمیتونم تحمل کنم.
حجم غمی که روی قلبم سنگینی میکنه اونقدر زیاده که تحملش برام خیلی سخته.
و باز هم نمیتونم حرفی بزنم... و باید در سکوت بگذرونم.
تسلیت میگم به دنیا...
خیلی بعدا نوشت:
مریمِ بیچاره، روحت شاد بانو. ما رو ببخش که هرکسی از ظن خودش یار تو شد...
چه حرفها که نشنیدم و نخوندم پشت سرت... و تو... روحت شاد.
سلامم رو به امیرالمونین برسون و لطفا بهشون بگو که منتظرشون هستم...
- ۹۶/۰۴/۲۴