آقای کارپسند - 8
سلام
وقتی اون آدمی که اون توصیفاااااات... رو دربارش توی اولین پست (اینجا) نوشتم، روزی چندین بار بهت زنگ میزنه و باهات حرف میزنه... چطوری میشه توصیف کنم حسم رو؟
که یه روزهایی برای یک دقیقه دیدنش... یک دقیقه حرف زدن باهاش... یک لحظه حتی نگاه کردنش... (که پشت اون پنجره با اون شکوه همیشگی ش می ایستاد و سیگار می کشید...) آرزوهااا میکردم و رویاهااا میچیدم و خوابهاا میدیدم... و حالا... در هر ساعت از شبانه روز که دلم بخواد میتونم بهش زنگ بزنم و احوالش رو بپرسم...
این دنیا و قوانینش خیلی برام عجیبه...
این دیگه برام داره یه باور میشه که، واقعا واقعا واقعا، هرچیییییییییییییییییییییییییییی که یه عمری دنبالش بگردی، یه روزی میشه عادت روزمره ی زندگی ت...
و این رسیدن و وصال، کاش که برامون عادی نشه.. کاش یادمون نره اون روزهای انتظار و سختی کشیدن های تلاش برای رسیدن به اون هدف رو...
هوووف....
پی نوشت:
در همین دقایق، مشکل "تخت" هم حل شد و تحویل داده شد.
الحمدلله رب العالمین
پی نوشت 2:
قابل توجه بعضیا ;))... عاشقی کردنهای ما اینجوریاستتت جناب... :))))) و نه همیننننننننننننننننننننن...
- ۹۶/۰۵/۰۲