آقای کارپسند- 11
يكشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۶، ۰۱:۱۳ ق.ظ
سلام
تا عصر موند خانه. و عصر یه پیامک دید و باز زد بیرون...
و ناله و زاری مادرش...
و تماسهای پشت سر هم...
و دو ساعت بعد، دوباره زنگ زد و ضجه میزد و شیون میکرد پیرزن...
بوسیدم و خداحافظی کرد و رفت...
یعنی لباس به تن امیرالمونین نذاشتم من توی این عید غدیری... یعنی اونقدر دامنشون رو چنگ زدم که پاره پاره شد...
خدایا چه کنم من؟؟؟
و الهام رسید...
پیام به مهناز و دکتر، و برای فردا وقت اورژانسی گرفتم.
و ...
خدایا کمکهات رو قطع نکن. واقعا هیچ کاری از من بر نمیاد اگه تو نباشی و هدایتم نکنی
آه خدایا...
دوستت دارم ...
یا علی مددی...
پی نوشت:
مریم میگه طرز حرف زدنت باهاش دقیقا شبیه یه دوست صمیمی با یه پسر بچه ای هست که ازش بزرگتری. و او هم مثل یه پسر بچه ی حرف گوش کن، دقیقا به حرفهات گوش میکنه و بهت پناه آورده..
یا خدااا... پناه ما باش
- ۹۶/۰۶/۱۹