خانم اکران
سلام
امروز وقتی وارد باغ شدم، حتی تصورش رو هم نمیکردم که او هم اونجا باشه.
با دیدنش مثل همیشه همههههه ی خاطره های خوب دبیرستان از جلوی چشمم مثل فیلم عبور کرد.
خانم اکران عزیزم
که الان همکار هستیم و توی دفتر دبیران،کمدش بالای کمد من هست. و از روز اول دلم میخواست روی کمدش استیکر قلب بچسبونم ولی به شدت منع شدم!!
چنان پریدم توی بغلش که توجه همه جلب شد. و در تمام طول جشن، کنار هم نشستیم و حرف زدیم از اتفاقات و ایام و حال و هوای خودمون و دوستانمون...
بهش گفتم: شما تنها معلمی بودی که بهمون اجازه میدادی درباره ی عشق حرف بزنیم یا بهش فکر کنیم یا تعابیر ادبی دربارش بنویسیم و بخونیم.
بهش گفتم: تو تنها کسی بودی که خودِ واقعی ت بودی و اجازه میدادی ما هم خودِ واقعی مون باشیم. به دور از همه ی نقابها و ماسکهایی که محیط آموزشی مجبورمون میکرد که به چهره بزنیم.
خلاصه که، امروز با دیدنش، کلییی حالم خوب شد.
دبیر ادبیات درسهای متنوع در سالهای دبیرستان
و دبیر خصوصی دوره ی المپیاد ادبیات
خانم اکران عزیزم
- ۹۶/۱۲/۲۰