نوش جانت زیارت
سلام
برای اولین بار در عمرم روز شهادت امام رضا جان، مشهد بودم...
اینکه اولین بار، بدلیل اینکه امسال بعد از بیست سال، مراسم روضه خانه مان به علت بنایی تعطیل بود و ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم دادند که امام رضا جان من رو به خدمتشون بطلبند...
اینکه شلوغی خیابانهای مشهد شبیه هییییچ زمان دیگه ای در سال (اطلاعی درباره ی سال تحویل ندارم) نبود
اینکه از سراسر ایران دسه های عزاداری هر کدام به سبک خودشان خدمتشان مشرف شده بودند
اینکه "موکب"... هه هه هه... فقط یه شوخی مسخره ست... همون اسم "نذری" های رایج خودمون رو روش بذاریم خیلی بهتره... بدلیل مطلقا شباهتی که به هم ندارند با نمونه های اربعینی اش...
اینکه این هیئت "یا حسین گویان تبریز" عجبببب عجیب و غریبند... ساعت بعد از 10 شب شهادت کل خیابان امام رضا رو با چرخاندن شمشیرها و دکر "حیدر حیدر" چنان به لرزه انداخته بودند که فقط و فقط من رو یاد خاطرات کودکی حسنیه ی کربلایی های چهارراه گلوبندک می انداخت... و حسی شبیهش رو دیگه هرگز تجربه نکرده ام!!!
اینکه، من مطلقا هیچ کاری حتی طلبی حتی خواسته ای برای این زیارت نداشتم و در نهایت ناتوانی جسمی و روحی و مالی دعوت شدم هم بماند....
اینکه امام رضا جان یه یویو بازی باحال باهامون انجام میداد توی این سفر که باز هم بی سابقه بود برام...
اینکه بلیط رفت و غذای حضرتی و خانه ی تقریبا مجانی توی گرونی و نایاب بودن هر گونه سقفی برای گذراندن یک شب و اون بلیط عجیب و غریب قطار...... که اصلا دیگه اسمی غیر از معجزه نمیشه روش گذاشت، جزور به یاد ماندنی های خاص و فوق تصور و فوق العاده ی این سفر بود
دیدن افسانه در حرم................
خلوتی عجیب حرم و خیابانها در روز اول ربیع و جمعه چقدر عجیب بود برام چون هیچ وقت مشهد رو تا این حد آرام و خلوت ندیده بودم...
بحث شب آخر در حرم با خواهرها.... و چشمکهای دلبرانه ی پشت سر هم به امام رضا... و قلبی که به غایت تند تند میزد از هیجانش و ....
و...
الحمدلله رب العالمین به عدد ما احاط به علمه
- ۹۷/۰۸/۲۰