" دوره ت گذشته مربی"
شنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۷، ۰۱:۰۰ ق.ظ
سلام
خندوانه امشب رقابت "ادا بازی" بین دو گروه باربد بابایی و مهدی یغمایی / حسین رفیعی و نیما کرمی بود.
برنده نهایی گروهِ مجری های قدیمی شد. (در حالیکه تا مرحله ی دوم با اختلاف حداقل 6 امتیاز عقب بودند و از لحاظ روحی اساسی بهم ریخته بودند ...)
اما...
دلیل این پست، یه نما از تصویرِ حسین رفیعی در مرحله ی دوم مسابقه ی امشب بود. صحنه ای که پشت به صحنه (رو به دوربین) نشسته بود که یارش از داخل کیسه اشیایی رو حدس بزنه و بعدا براش بصورت پانتومیم اجرا کنه...
و همینطور، مصاحبه ی پشت صحنه ی محمود کریمی که چند بار یادآور شد که "خیلی بده که شماها اینقدر عقب هستید... خجالت نمیکشید؟... اونهمه تجربه اجرا کمکتون نکرد... و..."
و اما،
حسی که صورت حسین رفیعی بهم منتقل کرد: شکست قهرمان بود... پذیرفتن تموم شدن... پایان یک اسطوره... و توی ذهنم فقط یک جمله مدام میگذشت: " دوره ت گذشته مربی"
به "تمام شدن" فکر کردم. به اینکه آدم اگر توی هر رشته و تخصصی که هست، و معمولا یا همیشه موفق بوده باشه و پیشرفت کرده باشه و بالا اومده باشه و و و... بلاخره یه روزی خودش به این نتیجه خواهد رسید که دیگه دوره ش گذشته... دیگه نمیتونه مثل قبل موفقیت بیافرینه. دیگه نمیتونه قهرمان باشه. دیگه زورش به جوونترا نمیرسه...
و این، یه نتیجه ی خیلی خیلی خیلی خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...ی دردناکه.. خیلی واقعا
روزی که پات رو از روی گاز برمیداری و به این فکر میکنی که یه عمر جنگیدی... و دیگه نمیتونی. و حالا شاید وقتش باشه که کمی از مناظر کنار جاده استفاده کنی. کمی زندگی کنی. کمی طعم ارامش و نبودن داخل هیچ رقابتی رو بچشی...
شاید بشه بهش گفت، اولین نشانه ی پیری... یا شاید پختگی...
نمیدونم تا حالا این حس رو تجربه کردی یا نه. ولی من امشب توی صورت حسین رفیعی که یکی از نوستالژی های عزیز کودکی و نوجوانی م بود اینو دیدم...
الهی شکر و خیلی خیلی خوشحالم که در نهایت گروهشون برنده شد. ولی فراموش نخواهم کرد حسی که بهم منتقل شد و من رو یاد خاطراتم از تجربه ی این حس انداخت... و یه ترس همیشگی که... نکنه یه روز بچه ها سر کلاس یه چیزی ازم بپرسند که مطلقا و ابدا نشنیده باشم و توانایی آموختنش رو هم نداشته باشم... شبیه حسی که بعد از آخرین باری که توی مسابقات هانمادانگ قهرمانی کشور زورم به جوانهای 19-20 ساله نرسید و برای همیشه دور مسابقه دادن خط کشیدم....
:((
درگیر کلی هیجان منفی ام...
پی نوشت:
عکس اون صحنه ی مورد نظرم رو نشون نمیده. ولی مربوط به همین مسابقه است.
از اینستاگرام خندوانه :https://www.instagram.com/p/Bt8KvhQnsEM/
بعدا نوشت:
1- اتفاقی که امروز برای مامان افتاد (تعویض معلم) ، حرفهاش، درد دلهاش، گریه هاش، حال بدش و و و... همش همین جمله توی سرم میگذشت: "دوره ت گذشته مربی..."
1- اتفاقی که امروز برای مامان افتاد (تعویض معلم) ، حرفهاش، درد دلهاش، گریه هاش، حال بدش و و و... همش همین جمله توی سرم میگذشت: "دوره ت گذشته مربی..."
2- خبر تعطیلی کلاس مجردها (البته به گمانم دوباره به زودی راه میفته. ولی حالا فعلا...) باز همین نکته بود: "دوره ت گذشته مربی..."
حس میکنم واقعا دوره ی ماها تموم شده... نسل جدید، دنیای جدید، رسانه های جدید، اقتضائات جدید... همشون هر روز بهمون یادآور میشن که... دوره تون تموم شده....
:(
- ۹۷/۱۱/۲۷