سلام
آخرین خداحافظی ها هم انجام شد. و این پیام را به رفقا فرستادم:" سلام. دارم میرم که بشم یه قطره از بزرگترین اقیانوس جهان... اقیانوس قلبها و احساسها. قلبت رو بده به من که با خودم ببرمش و تحویل امیرالمونین و پسرهاش (سلام خدا بر آنها باد) بدم... انشالله فردا میرم برای پیاده روی اربعین. حلالم کن رفیق.🌺"
هنوز کوله م رو نبسته ام!
کلی کار ریز دیگه هم مونده.
ده ساعت مونده...حالی دارم نگفتنی... :
(اینو ظهر برای دوستان نزدیکم نوشتم)
تا حالا عاشق شدی؟ تا حالا با عشقت قرار گذاشتی؟ لحظه های قبل قرار ، وقتی دای آماده میشی... چه حالی داری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اونجوری ام........................................................................................
نفسم بند اومده. تمام بدنم میلرزه. دست و پام یخ زده. بدنم خییییییس عرقه. نفسم شمرده شمرده شده و بسیار پشت سر هم... تمام عضلاتم گرفته و منقبضه. از ساعت نه صبح تا الان دارم میدوم... همش دارم راه میرم الکی حتی... از این طرف به اون طرف.... بدون اینکه کار خاصی انجام بدم...
دارم میمیرم... و تمام لحظات باید چشمم به امام رضا و امیرالمونین باشه که بتونم نفس بکشم وگرنه دچار اضطراب میشم (اخه اونها اینجا هستند هر کدوم یه گوشه دارند برای خودشون توی خونمون...)
سلام
خب به مرور بیشتر خانواده، دوستان ، اشنایان، همکارها، شاگردها و خیلی کمتر فامیل متوجه برنامه ی من برای سفر شدند. عکس العملهای متفاوتی رو دریافت کردم. از کسانی که بلافاصله که شنیدند اشکشون چکید و هیچ حرفی نزدند... (و معتقدم قبل از من آنجا را فتح کرده اند و زیارت کردند و برگشتند... نهههههه ماندند.... تا اربعین یا شاید تا همیشه...)، تا کسانی که مثلا نیم ساعت با ادلّه و دلایلِ منطقی و تاریخی سعی بر توجیه کردنم برای صرف نظر کردن از این سفر داشتند. و نکته ی جالب این بود که میگفت:" خودِ امام حسین هم اگر الان بود راضی نبود که یه عده آدم خودشون رو بخاطر دیدن او به کشتن بدن و حتی خودش هم این سفر خطرناک رو نمیرفت!!!!!!" و هزارتا دلیل برای تأیید این گفته آورد که همش مغالطه بود (یعنی اصل حرف و هدف قیام رو درست فهمیده بود اما اینکه "کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" رو درک نکرده بود).
خب اولین نیت من برای این سفر "کشف" هست... کشف خیلی چیزها در درون خودم و در بیرون و اطرافم. کاملا کودکانه و مشتاق برای هرگونه حیرتی هستم که بی نهایت در انتظارم هست...
بعدش یه جور دلتنگی هست. دلتنگی ای که سالهاست منتظر فرصتی بودم که رفعش کنم و الان به لطف امام ضا جانِ جانِ جانم وسایلش فراهم شده...
سوم، اثبات یک سری توانایی ها در خودم هست. یه جور چالش شخصی... که میخوام ببینم با خودم چند چندم!
چهارم، شاید بشه بهش گفت یه حس غیرتمندی و حمیّت... حس میکنم وقتی الان دشمن ما با همه ی قوا به میدان آمده، منم الان وظیفه دارم هرجوری از دستم بر میاد به مبارزه برم. یه جور هَل مِن مبارز طلبیدنه!!
پنجم، مربوط به همون بحث با آقای رئیس میشه... اینکه من باور دارم هر روز عاشوراست و هر مکان کربلاست... پس هر روز باید تکلیف خودتو با خودت روشن کنی که کدوم طرفی هستی. وقتی امکانش ر همه جوره برام فراهم کرده اند و هیچ بهانه ای برام نذاشته اند، چطور میتونم بشینم خونه؟؟
ششم، با رفقا شوخی میکنم میگم قربة الی الله تصمیم دارم برم و بعد سالها تماشای مستندهای تلویزیون، حسرتِ خوردن انواع خوردنیهای نوبرانه و خاص و جداشده و انتخاب شده برای زائران اربعین (به خصوص از طرف عشایر عراق) رو تموم کنم!! :)) (خدا توی قرآن نعریف میکنه که: وقتی بنی اسرائیل همراه موسی میشن تا از مصر به سرزمین مقدس برسند، همین که با موسی همراه باشند براشون کافی بود که خدا هر گونه نیاز مادی شون رو برآورده کنه. که ماجرای منّ و سلوی و دوازده چشمه ی آب پیش میاد... مسأله همینه. اگه "باهاشون" باشی بقیه ی نیازهات رفع شده است....
هفتم، یه آقای همکار دیگه میگفت هرچقدر که برات ممکنه کمتر راه برو! میگم چرا؟؟ گفت آخه پاهات تاول میزنه... قاه قاه خندیدم. گفتم خب اینم روشه دیگه... همینجوریه... سختی و خوشی باهمه... (قراره یه چیزایی کشف کنم دیگه...)
هشتم، فاجعه ی منا شده یه جور کُری بین ما و اونها...
(این پست نیاز به یک اصلاحیه ی مفصل داره (با توجه به تجربه ی شخصی خودم از سفر اربعین 94) که در اولین فرصت ممکن اعمال خواهد شد)
سلام
همونطور که توی پست قبل گفتم, لیستی که در زیر میارم یه لیست کلی هست که از تجربه ی آدمهای مختلف جمع آوری شده و که میتونه خیلی چیزها رو کم یا زیاد داشته باشه. شاید توی همین مدت ( و بعد از سفر انشالله) تکمیلش کنم تا برای سالهای آینده بتونه بدرد یه نفر بخوره. شما بسته به نیاز خودتون هرچی لازم داشتید رو بردارید. و بدونید مهمترین نکته که باید باید باید رعایت بشه اینه که" بارتون سبک باشه " (حتی پیشنهاد اکید میشه که وسایلی رو بردارید که به هرچی نزدیکتر میشید کوله تون سبکتر بشه و از حجم بارتون کم بشه(.
-1 کفش: راحت و سبک باشه. بهش عادت کرده باشید. لطفا یه هفته قبل سفر نرید دنیال کفش خریدن. یه کتونی خوب پیشنهاد میشه.
2- کوله: سبک / راحت/ جادار / عایق رطوبت و خاک. دستتون باید خالی باشه.
3 - دمپایی: برای حال دادن به پاهای در فشار و گرما و البته برای شست و شوی پا در مواقع استراحت لازمه. سبک و راحت باشه لطفا.
- 4 سیم کارت عراقی:" آسیا سل" پیشنهاد شده. چون به تجربه هیچ کدام از اپراتورهای ایرانی پاسخگوی نیازهای زائران نیستند و اوضاع آنتن دهی افتضاحه. پس خیالتون رو راحت کنید و یه بومی ش رو تهیه کنید. حواستون باشه دچار بازار سیاهش نشنید که پوستتون کنده ست!
- 5 پول عراقی (دینار :(در شرایط خاص حتما لازم میشه. مثلا برای هتل یا اگر در راه ماندید برای وسیله ی نقلیه پول عراقی میگیرند. (پول خودمان هم همراهتون باشه ولی حتما مقداری دینار داشته باشید برای روز مبادا)
- 6 موبایل/ شارژر/ باتری اضافه/ هندزفری: بدون شرح.
- 7 یک کیف گردنی یا کمری: برای جاسازی پول و پاسپورت زیرِ لباسهایتان.
- 8 لیوان/ لیوان ساندیسی/ قاشق/ چنگال/ چاقو: بهداشت را رعایت کنید اگه دلتون میخواد!
- 9 ملافه/ حوله: بستگی داره چقدر پاستوریزه باشید.
- 10 لباسها: گرم: امسال خییییییییلی سرده و احتمال بارش هم خیلی زیاده. پس لطفا مواظب باشید سرما نخورید که اذیت میشید اساسی. پس کلاه/ شال/ دستکش/ پانچوی کوهنوردی (روکش مشمایی سراسر بدن)/ کاپشن/ شلوار گرم/ جوراب حوله ای/ بادگیر/ پلار/ و دیگه هرچی خودتون فکر میکنید لازمه... هرچی برمیدارید حواستون به سبکی و قابلیت راحت پوشیدن و درآوردنش باشه.
خنک: روزها گرمه. پس یه جوری لباس نیارید که از گرما اذیت بشید. حتما
لباسهای نخی بپوشید. (به خانمها پیشنهاد چیزی که روی صورت رو بپوشونه
داده اند برای محافظت از سوز و سرمای شب و افتاب و گرد و غبار روز. چیزی شبیه
پوشیه/ روسری اضافه بردارید ولی یکی!/ چادر آستین دار مثلا ملی یا لبنانی/ ...)
زیر: به کَرَم خودتون. فقط لطفا کم حجم و نخی. پیشنها میشود شورت پادار برای جلوگیری از عرق سوز شدن استفاده کنید. (برای خانمها انواع یکبار مصرف به شدتــــــــــ توصیه میشود(
-11 دستکش سفید/ دستکش یکبار مصرف: بستگی به میزان پاستوریزگی تون داره.
12 - چفیه/ دستمال پارچه ای: نسبتا بر اساس جنسیت یک کار رو انجام میدهند. پارچه ای نخی و بزرگ و بدرد بخور برای بسیار از نیازها.
13- مسواک/ خمیردندان/ نخ دندان: در این مورد باید بهداشت را رعایت کنید. پاستوریزگی هم نیست مطلقا! حق دیگران رعایت کنید لطفا.
14- لیف/ صابون/ شامپوی سفری: حمام خوب است. و البته لازم...
15- ناخن گیر/ قیچی کوچک/ نخ و سوزن/ یکی دو تا دکمه/ سنجاق قفلی: همیشه توی سفر لازم هستند. همیشه به یه دردی میخورند.
16- وسایل بهداشتی: شوینده: صابون خمیری/ پودر شستشو با دست (کمی؛ یهو یه جعبه برندارید هااا)/ ژل ضدعفونی کننده دست
دارویی: داروهای مورد نیاز شخصی/ قرص سرماخوردگی/ مسکن/ ویتامینها/ ضد حساسیت/ تب بُر/ ضد تهوع
کِرِم ها: ضد آفتاب/ مرطوب کننده/ شل کننده ی عضلات/ ضد گزیدگی حشرات/ ضد تاول و میخچه/ ضد التهاب/ ضد سوختگی/ لوسیون بچه/ پودر بچه (درمان عرق سوز)/
سلولزی: دستمال کاغذی/ دستمال رول/ دستمال مرطوب/ ماسک/ رویه ی توالت فرنگی
پانسمان: باند/ گاز/ پنبه/ باند کشی/ بتادین/
17- نایلون در سایزهای مختلف/ زیپ کیپ: لازمه دیگه.
18- چتر: امسال بارونیه به احتمال قوی. اگه پانچو باشه این به نظرم خیلی بار اضافیه!
19- عسل/ گلپر/ اسفند/ زیره/ خاکشیر/ و... : درمانهای سنتی برای انواع مشکلات احتمالی
20- عینک آفتابی/ آینه کوچک/ بُرس
21- خودکار/ مداد/ دفترچه یادداشت کوچک... (اهل دل میدونن برای چی :)))
22- کیسه خواب: خیلی مهمه خیلییییییییی.
فعلا اینها یادم آمد...
سلام
اینها خیلی عالی هستند. یه دید کلی بهتون میدن:
1- توصیههای شما برای کسانی که قصد پیاده روی اربعین را دارند
http://karbobala.com/news/info/1274
2-لوازم مورد نیاز برای راهپیمایی اربعین
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/368945/%D9%84%D9%88%D8%A7%D8%B2%D9%85-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D9%86%DB%8C%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%BE%DB%8C%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%DB%8C%D9%86
3- هر آنچه که باید درباره پیاده روی اربعین بدانید
http://www.shia-news.com/fa/news/64773/%D9%87%D8%B1-%D8%A2%D9%86%DA%86%D9%87-%D9%83%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D9%8A%D8%AF-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%BE%D9%8A%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B1%D9%88%D9%8A-%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B9%D9%8A%D9%86-%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%8A%D8%AF
در پست بعدی لیست وسایل مورد نیاز رو میذارم. اما این توضیحات قبلش ضروریه:
لیستی که من جمع کردم یه بخشیش همین توصیه های اینجاست. یه بخشیش چیزهایی هست که دوستانی که رفته اند بهم سپرده اند و یه بخشیش نیازهای شخصی من هست. بنابر این شما باید برای خودتون با توجه به شناختی که از بدن خودتون و نیازهاش دارید یه لیست تخصصی داشته باشید :
مثلا اینکه گرمایی هستی یا سرمایی؟
آلرژی میگیری یا نه؟
پوستت حساسه یا نه؟
بدنت ضعیفه و زود مریض میشی یا نه؟
چقدر وسواس داری؟
و...
یه چیز خیلی مهم اینه که افرادی که تجربه ی اربعین 93 رو دارند با یه هوای خیلی خوب و معتدل مواجه شدند که هرچی لباس گرم برده بودند اضافی بود و بار سنگینی. اما کسانی که سال 92 رفته اند تجربه ی سرمای شب منفی10 رو دارند. ولی امسال هم سردتره و هم احتمال بارش بسیار زیاده. پس با توجه به این شرایط لباس بردار.
سلام
این روزها خیلی دارند سریع و سخت میگذرند.
1- پروژه ی سینمایی آرام آرام جلو میره و مروز مجله های سینمایی شصت سال قبل بی نهایت برام جذابه و قابل تحلیل و بررسیه. اگر از معدود مطالب مرتبط با خودِ سینما بگذریم, بقیه ی تبلیغه س..ک..س.. هست!! دارم فکر میکنم الان اوضاع بدتره یا اون موقع؟ الان این چیزها در دسترس تره یا اون موقع؟ اگه کسی نخواد با این چیزها مواجه بشه, الان سختتره یا اون موقع؟؟ خلاصه که خیلی ذهنم رو مشغول کرده.
2- هنوز هیچی نخریدم چون هیچی پول ندارم. رسما قید کفش خریدن رو زده ام چون باید حداقل یکماه باهاش راه برم تا بهش عادت کنم اما کمتر از یک هفته وقت دارم و ...
3- درگیر ماجراهای داخل خانه ام. از یک طرف کوچولوهای توی راه. از یک طرف ماجراهای تلخی که با پدر و مادرشون دارم... امروز ظهر بدی بود.
4- دلشوره ی سپردن کلاسهام به یک آدم معتمد پروژه ی سختی بود که تمام شد. البته هنوز همش نگرانم.
5- کار حبیبه داره میره جلو. از طرف او هیچ استرسی بهم وارد نمیشه اما همش حس میکنم عقبم عقبم عقبم. در حالیکه هیچ عقب افتادگی ای فعلا ندارم.
6- کلا همیشه سفر برام به همراه همه ی هیجانهای وصف ناشدنی ش همراه با میزان بسیار زیادی از استرس هست که ... کاش نبود. البته شاید جذابتش هم به همین باشه... نمیدونم.
7- خسته ام. دلم شمال میخواد!!
بعدا نوشت:
این صدمین پستم بود!! خودم که باور نمیکنم!!
سلام
لحظه ی اذان مغرب جمعه 94.8.8 مدارک ارسال شد.
23 روز مانده
پی نوشت:
- پول...: از سمانه قرض گرفتم!!
- عکس...: چند ساعت قبل!!
- تمدید پاسپورت... : خرداد 94
- اجازه ی بزرگترها... : همین الان!!
- از کِی داری برنامه میریزی؟؟ از پارسال همین موقع ها!!
...
سلام
وقتی برای یک مصاحبه ی کاری پای حرفهای آدمی که شصت سال در سینمای ایران کار کرده نشستم، او حرف زد و فریاد زد و پشت هم سیگار کشید و سرخ شد و رگهای گردنش داشت پاره میشد و آه کشید و اشک در چشمهایش جمع شد و...، فکر کردم باید هر کاری رو سپرد به آدمهایی که نسبت بهش غیرت دارند. بی غیرتها به راحتی میتونن هرچیزی رو بفروشند. هرچیزی رو...
امروز روز خوبی بود. از همنشینی با آدمهای عاشق و غیرتی بی نهایت خوشم میاد...
ممنونم آقای منوچهری...