چهارشنبه

مشخصات بلاگ

روز چهارشنبه به نام حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادى علیهم السلام است.در زیارت آن بزرگواران بگو:
السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا حُجَجَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکُمْ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللَّهَ مُخْلِصِینَ وَ جَاهَدْتُمْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاکُمُ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللَّهُ أَعْدَاءَکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِینَ وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا إِبْرَاهِیمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى یَا مَوْلایَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَنَا مَوْلًى لَکُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ جَهْرِکُمْ مُتَضَیِّفٌ بِکُمْ فِی یَوْمِکُمْ هَذَا وَ هُوَ یَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ فَأَضِیفُونِی وَ أَجِیرُونِی بِآلِ بَیْتِکُمُ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.

بایگانی
پیوندها

۸ مطلب با موضوع «اربعین 96» ثبت شده است

سلام

امشب بلاخره بعد از 5 ماه و خرده ای نوشتن گزارش سفر اربعین 96 تمام شد.

سفر عجیبی بود اینبار. سختی هاش عجیب بود. خوبی هاش عجیب تر.

یه چیزهایی برام روتین شده و دیگه به شعف و تحیّر نمیندازتم. اما، همه ی صِفر تا صد این سفر بطور کلی عجیب غریبه...

تیتر مطالبی که دوست دارم دربارشون بنویسم اینجا ( که در همون ایام توی گوشی نوشته بودم برای چنین روزی) اینهاست: حالا کِی فرصت بشه که بتونم توضیحاتشون رو بنویسم الله اعلم:


- اتفاقات و تأثیرات ازدواج بر آدم ها

- موکب های دولتی اینور مرز و موکب های مطلقا مردمی اونور مرز... و تفاوت از زمین تا آسمان است...

- دست های خالی... ...

- اصلش کجاست؟ جایی که وصلی

- فرهنگِ متفاوت، خیلی تابلوئه

- زیبایی نسبی است

- ابروهات قشنگه!!!!

- چیزی که بینمون پراوته رو که نمیگم... اما چیزی که کاملا ظاهر و آشکاره رو چی؟!

- کنارم در صف نماز حرم حضرت عباس... از همه ی ملیت ها... خواهرانه... (یه تکرار موقعیت هر ساله ی به غایت عزیز)

- آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخخخخ... از سوغاتی های ارزونِ بنجل :((((

- نماز روی چمن... و ...

- نقش زن در سفر اربعین 96

- نسبیت آلودگی، به خصوص آب...

- اون تصادف وحشتناک

- علی...

- تصمیم های جدید!

  • narjes srt

سلام

امروز برگشتم.

سفر عجیبی بود. و باید خیلی دربارش بنویسم.

الهی شکر که قسمتم شد و الهی که تا زنده ام قسمت هرساله م باشه.

  • narjes srt

بزن بریم



  • narjes srt

سلام

فقط چند ساعت مونده.

دارم میام.

خالی و داغون و کم و خسته و خراب میام...

پر و شاد و زیاد و سرحال و آباد برم گردونید.


البته که دلم میخوام بمونم پیشتون بمونم و اصلا برنگردم.........


  • narjes srt

سلام

یکی یکی کارهام رو انجام میدم...

روحی و قلبی هم کم کم دارم آماده میشم...

این خیلی خوبه...

دلشوره و ناآزامی هام شروع شده...

فکر اینکه الان همه راه افتادن و ما موندیم، اذیتم میکنه و نا آرامی رو بیشتر و بیشتر میکنه.

امروز افسانه با علی شکرچی و ابوحیدر و آمنه اوضاع جوی کربلا رو چک کرده و اعلام کرد که امروز هوا بهتر شده  (توی روزهای گذشته میزان گردوغبار اونقدر زیاد شده بود که یک روز کامل پروازها رو تعلیق کرده بود...)

اینجا مینویسم و آرزو میکنم که: بتونیم امامَین عسکریین/ امامین کاظمیین / و امیرالمونین رو؛ زیارت کنیم.. دستم به ضریح هاشون برسه... و اربعین هم برسیم به کربلا...

خدایا، الان فقط فقط فقط همینو میخوام


پول هم میرسه دیگه ایشالااا....



  • narjes srt

سلام

شاید بهتر باشه از همین الان مجددا وسایل رو یادآوری کنم.

قبلا (اینجا) مفصللللللللل دربارش توضیح داده ام.

ولی بطور خلاصه، وسایلی که امسال با توجه به تجریه ی سالهای قبل همراه خودم میبرم، اینها هستند.

(البته احتمالا امسال وسایل رو بر اساس موضوع بین همسفرها تقسیم میکنیم که مثلا همه شامپو نیارن. یا کِرِم یا دارو... یکی برای همه. و احتمالا دارو با من خواهد بود. برای همین بطور جداگانه و مفصل توی این پست هم آورده ام)

این توضیح لازمه که: برای افرادی که قصد دارند فقط در مسیر نجف تا کربلا پیاده روی داشته باشند، تقریبا هیچ دارویی رو نیاز نیست با خودشون ببرند / حتی شوینده هم لازم ندارند. / حتی پتو مسافرتی هم شاید لازم نداشته باشند.

لازم به ذکر است، سفر ما بیش از یک هفته طول خواهد کشید (ان شاء الله). و برای سفر کوتاه واقعا هیچییییی لازم نیست. هیچی.


برای اربعین 96

کفش/ کوله/ دمپایی/ پول/ موبایل/ شارژر/ هندزفری/ کیف گردنی/ لیوان / قاشق/ حوله/ ژاکت/ لباس زیر/ دو دست لباس کامل کلا/ مسواک/ خمیردندان/ نخ دندان/ لیف/ صابون/ شامپوی سفری/ نرم کننده/ ناخن گیر/ قیچی کوچک/ نخ و سوزن/ یکی دو تا دکمه/ سنجاق قفلی/ نایلون در سایزهای مختلف/ زیپ کیپ/ صابون خمیری/ عینک آفتابی/ آینه کوچک/ بُرس/ خودکار/ دفتریادداشت/ پتو کوچولو/ پانچو/ نقشه/ پرچم ایران

 

دارویی: داروهای مورد نیاز شخصی/ قرص سرماخوردگی/ مسکن/ ویتامینها/ ضد حساسیت/ تب بُر/ ضد تهوع/ ضد اسهال

 کِرِم ها: ضد آفتاب/ مرطوب کننده/ شل کننده ی عضلات/ ضد گزیدگی حشرات/ ضد تاول و میخچه/ ضد التهاب/ ضد سوختگی/ لوسیون بچه/ پودر بچه (درمان عرق سوز)/

سلولزی: دستمال کاغذی/ دستمال رول/ دستمال مرطوب/ ماسک/ پد روزانه

پانسمان: باند/ گاز/ پنبه/ باند کشی/ پنبه الکلی
  • narjes srt

سلام

امسال سومین سالی هست که برای سفر اقدام کرده ام. (و چهارمین سال هست که در جریان این مسیر افتاده ام...)

سومین سال همراهی با افسانه و سمانه و حاجی ستایش و اکبر و ممد نوروزی و زن و بچه ش.

هر سال عده ای بهمون اضافه شدند یا کم شدند.

و امسال هم احتمالا این اتفاق میفته.

امسال هم تعداد بالاست! ولی آدم جدید (تقریبا غیر از باران) نداریم.

امسال هم زحمت ویزا و بلیط افتاد گردن افسانه ی مهربان ِ جان

خب، اینا روتین بود و سر موقعه ش انجام شد.

اما...

اما، اونی که این تجربه رو داره میدونه که از زمانی که تو نیت میکنی که برای سفر اقدام کنی، موانع پشت سر هم جلوت صف میکشن و حالا نوبت توئه که نسبت بهشون عکس العمل نشون بدی.

هرکی برای خودش مشکلاتی داره. که ممکنه نگرانش کنه. که حالا چی میشه؟ درست میشه؟ درست نمیشه؟ میرم؟ نمیرم؟ و .....

به تجربه بهم ثابت شده، هرچی بیشتر نگران باشی و بیشتر دلشوره داشته باشی، اتفاقات عجیب غریب تری برات میفته. که من اسمشو گذاشتم "معجزه"


مثلا برای من این دو تا مسآله خیلی نگران کننده بود (هست)::

- جایگزین پیدا کردن برای تدریس دو تا درس مختلف، واقعا ذهنم رو مشغول کرده بود (خوشبختانه روز اول قرارداد با مدرسه شرط اربعین رو گذاشته بودم و نگرانی مجوز گرفتن از اونها رو نداشتم)

- تهیه پول مورد نیاز امسال (که به طرز عجیبی همه چی گرون شده)


ذهنم خیلی درگیر بود که برای "محیط" کی رو معرفی کنم که به جام بره. و اگر بلیط پیدا نکنیم و برگشتمون به تأخیر بیفته، اونوقت برای دو هفته دیگه چکار کنم؟؟ :((

"قرآن" هم خیلی بیشتر نگرانم کرده. چون تعداد ساعت هاش بالاست و بچه ها تازه بهم و روشم عادت کرده اند. واقعا صدمه میخورن...


امروز رفتم یه سوال از مشاور یازدهم بپرسم، گفت باهات کار دارم. به طرز عجیبی نگران بود و مِن مِن میکرد. اونقدر باعث خندم شد! منو کشید یه گوشه و ارام آرام سعی کرد ارامم کنه و آروم آروم و با انداختن مسولیتِ خبری که میخواست بهم بده به دوش مدیر، زهر خبر و عکس العمل من رو بگیره. و من واقعا تعجب کرده بودم و میخندیدم بهش!!! چتــــــــــــــــــــــــــــــتتته خو؟؟؟؟؟

خلاصه گفت که: یه درس جدید برای یازدهم گذاشتند که باید توی دو جلسه براشون توضیح بدم. و مدیر گفتند که از ساعت شما و یکی دیگه از درسها میتونم این وقت رو بگیرم........... وااااایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی......

فشارم افتاد. شوکه شدم... از روی تقویم بهش برنامه دادم و اونقدر هیجان زده بودم که او تعجب کرد. خوشحال شدی؟؟؟؟؟؟؟؟ منو باش که نگران بودم حالا باید چطوری راضی ت کنم.... واااااااااااااااااااااااایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی.....

تند تند روی یک برگه تاریخ رو نوشت. و بعد نگاهم کرد و گفت: خب دیگه کِی؟؟؟ و من..... وااااااااااااااااااااااااییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی...

فقط خدا میدونه با چه حالی بهش گفتم: هفته ی بعدش... و اصلا در مکان و زمان نبودم.. ایستاده بودم روبروی ضریح و سلام میدادم و عرض ادب میکردم...


آدم پایین پیش مدیر... بغلش کردم. بوسیدمش... و شوکه شد. گفتم: شما گفتید مشاور وقت منو بگیره؟ گفت: ناراحت شدی؟ میخوایی.... نذاشتم ادامه بده... جیغ زدم...... ممنونم... خیلی ممنونم... گفتم: اول رو کردم به امام حسین و سلام کردم. و بعد آمدم شما رو بوسیدم... یهو کپ کرد. خودش هم باورش نمیشد... یهو رفت توی خودش. ارام شد... اشک دوید توی چشمهاش و زیر لب گفت، التماس دعا...








  • narjes srt

سلام

اربعین نزدیکه...

و بعد از این به بعد، پستهای مربوط بهش سرو کله شون پیدا میشه...


هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله

  • narjes srt