چهارشنبه

مشخصات بلاگ

روز چهارشنبه به نام حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادى علیهم السلام است.در زیارت آن بزرگواران بگو:
السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا حُجَجَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکُمْ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللَّهَ مُخْلِصِینَ وَ جَاهَدْتُمْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاکُمُ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللَّهُ أَعْدَاءَکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِینَ وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا إِبْرَاهِیمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى یَا مَوْلایَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَنَا مَوْلًى لَکُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ جَهْرِکُمْ مُتَضَیِّفٌ بِکُمْ فِی یَوْمِکُمْ هَذَا وَ هُوَ یَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ فَأَضِیفُونِی وَ أَجِیرُونِی بِآلِ بَیْتِکُمُ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.

بایگانی
پیوندها

به مناسبت درگذشت آیت الله خزعلی رحمة الله علیه

چهارشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۴۱ ب.ظ

سلام

خب وقتی " انا لله و انا الیه راجعون" باشه، دیگه این حرف که مرگ فلانی شوکه م کرد حرف بی خودیه. اما... از این خبر غصه دار شدم زیاد.

1-آشنایی من با آقای فلسفی از زمان خیلی کودکیه. وقتی صدای نوارهای سخنرانی ایشون توی محیط خونه مون پخش میشد. این صدا برایم کلی خاطره  است...

2- نوجوان بودم که با یک جمعی رفتیم خونشون. یه خونه ی کوچیک توی کوچه ی پشت ساختمان مجلس قدیم. با صفا بود و سرسبز. همه دور تا دور اتاق پذیرایی نشستند. و ایشون شروع کردند به صحبت. آنچه از این دیدار یادمه رو میگم:

    * آیت الله خزعلی حافظ قرآن بودند. خاطره ای گفتند از مردی به نام "کربلایی کاظم" که شایعه شده بود مطلقا سواد نداشته و ناگهان ادعا میکنه که حافظ قرآن شده! یک گروه از سازمان تبلیغات برای فهمیدن صحت و سقم این ادعا به دیدن " کربلایی کاظم" میروند. شروع میکنند به پرسیدن. راست/ چپ/ بالا/ پایین... طرف کاملا مسلط بود به قرآن. بعد یه جور دیگه امتحان میکنند. یه کتاب قطور میدهند دست "کربلایی کاظم" و بهش میگن آقا برامون استخاره کن. او کتاب را باز میکنه و میگه این که قرآن نیست (اصلا سواد نداشت) میگن از کجا معلومه؟ میگه قرآن یه نوری داره که این کلمه ها ندارند!!. بعد نهج البلاغه میدهند دستش. میگن خب با این برامون استخاره بگیر. میگه اینم قرآن نیست. کلمهاش نور داره اما نور قرآن نیست. اینها اینجاهاش قرآنه (و ایاتی از قرآن رو که امیرالمونین در خطبه ها و نامه هاشون اشاره کردند رو نشون میده...) ( شاید این اتفاق باعث شد که بعدها من...)

   * همسر امام خمینی (روح هر دوشون شاد) هم از حاضران آن جلسه بودند. گویا قرار بود آقای خزعلی هم جزو اولین گروه های باشند که بعد از سالها باز شدن مرز به کربلا می رفتند (زمان صدام لعنتی). همسر امام با یه لحن غمگینی آقای خزعلی رو قسم دادند که:" رفتید نجف زیارت امیرالمونین یه سری هم به مصطفی من بزنید. بچه م مادر نداره. قبرش سوت و کوره و گریه کردند... (هر بار رفتم زیارت امیرالمونین یاد این خاطره بودم و سلام مادر رو به پسر میرسوندم.)

 3- توی ترافیک ورودی بهشت زهرا مانده بودیم برای مراسم تدفین دایی. روز 29 خرداد 88 بود. رادیو اعلام کرد آیت الله خزعلی طی نامه ای از فرزندشان اعلام برائت کرده اند. و اون نامه رو خوند. اونقدر درد و رنج و غم توی نامه هه بود که مدتهای طولانی ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود.

روحشون شاد.



  • ۹۴/۰۶/۲۵
  • narjes srt

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی