چهارشنبه

مشخصات بلاگ

روز چهارشنبه به نام حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادى علیهم السلام است.در زیارت آن بزرگواران بگو:
السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا حُجَجَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکُمْ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللَّهَ مُخْلِصِینَ وَ جَاهَدْتُمْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاکُمُ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللَّهُ أَعْدَاءَکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِینَ وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا إِبْرَاهِیمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى یَا مَوْلایَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَنَا مَوْلًى لَکُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ جَهْرِکُمْ مُتَضَیِّفٌ بِکُمْ فِی یَوْمِکُمْ هَذَا وَ هُوَ یَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ فَأَضِیفُونِی وَ أَجِیرُونِی بِآلِ بَیْتِکُمُ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.

بایگانی
پیوندها

روز شمار اربعین94 (4- نیتت از این سفر چیه؟)

يكشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۰۴ ب.ظ

سلام

خب به مرور بیشتر خانواده، دوستان ، اشنایان، همکارها، شاگردها و خیلی کمتر فامیل متوجه برنامه ی من برای سفر شدند. عکس العملهای متفاوتی رو دریافت کردم. از کسانی که بلافاصله که شنیدند اشکشون چکید و هیچ حرفی نزدند... (و معتقدم قبل از من آنجا را فتح کرده اند و زیارت کردند و برگشتند... نهههههه ماندند.... تا اربعین یا شاید تا همیشه...)، تا کسانی که مثلا نیم ساعت با ادلّه و دلایلِ منطقی و تاریخی سعی بر توجیه کردنم برای صرف نظر کردن از این سفر داشتند. و نکته ی جالب این بود که میگفت:" خودِ امام حسین هم اگر الان بود راضی نبود که یه عده آدم خودشون رو بخاطر دیدن او به کشتن بدن و حتی خودش هم این سفر خطرناک رو نمیرفت!!!!!!" و هزارتا دلیل برای تأیید این گفته آورد که همش مغالطه بود (یعنی اصل حرف و هدف قیام رو درست فهمیده بود اما اینکه "کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" رو درک نکرده بود).

خب اولین نیت من برای این سفر "کشف" هست... کشف خیلی چیزها در درون خودم و در بیرون و اطرافم. کاملا کودکانه و مشتاق برای هرگونه حیرتی هستم که بی نهایت در انتظارم هست...

بعدش یه جور دلتنگی هست. دلتنگی ای که سالهاست منتظر فرصتی بودم که رفعش کنم و الان به لطف امام ضا جانِ جانِ جانم وسایلش فراهم شده...

سوم، اثبات یک سری توانایی ها در خودم هست. یه جور چالش شخصی... که میخوام ببینم با خودم چند چندم!

چهارم، شاید بشه بهش گفت یه حس غیرتمندی و حمیّت... حس میکنم وقتی الان دشمن ما با همه ی قوا به میدان آمده، منم الان وظیفه دارم هرجوری از دستم بر میاد به مبارزه برم. یه جور هَل مِن مبارز طلبیدنه!!

پنجم، مربوط به همون بحث با آقای رئیس میشه... اینکه من باور دارم هر روز عاشوراست و هر مکان کربلاست... پس هر روز باید تکلیف خودتو با خودت روشن کنی که کدوم طرفی هستی. وقتی امکانش ر همه جوره برام فراهم کرده اند و هیچ بهانه ای برام نذاشته اند، چطور میتونم بشینم خونه؟؟

ششم، با رفقا شوخی میکنم میگم قربة الی الله تصمیم دارم برم و بعد سالها تماشای مستندهای تلویزیون، حسرتِ خوردن انواع خوردنیهای نوبرانه و خاص و جداشده و انتخاب شده برای زائران اربعین (به خصوص از طرف عشایر عراق) رو تموم کنم!! :)) (خدا توی قرآن نعریف میکنه که: وقتی بنی اسرائیل همراه موسی میشن تا از مصر به سرزمین مقدس برسند، همین که با موسی همراه باشند براشون کافی بود  که خدا هر گونه نیاز مادی شون رو برآورده کنه. که ماجرای منّ و سلوی و دوازده چشمه ی آب پیش میاد... مسأله همینه. اگه "باهاشون" باشی بقیه ی نیازهات رفع شده است....

هفتم، یه آقای همکار دیگه میگفت هرچقدر که برات ممکنه کمتر راه برو! میگم چرا؟؟ گفت آخه پاهات تاول میزنه... قاه قاه خندیدم. گفتم خب اینم روشه دیگه... همینجوریه... سختی و خوشی باهمه... (قراره یه چیزایی کشف کنم دیگه...)

هشتم، فاجعه ی منا شده یه جور کُری بین ما و اونها...






  • ۹۴/۰۸/۲۴
  • narjes srt

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی