چهارشنبه

مشخصات بلاگ

روز چهارشنبه به نام حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادى علیهم السلام است.در زیارت آن بزرگواران بگو:
السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا حُجَجَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکُمْ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللَّهَ مُخْلِصِینَ وَ جَاهَدْتُمْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاکُمُ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللَّهُ أَعْدَاءَکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِینَ وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا إِبْرَاهِیمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى یَا مَوْلایَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَنَا مَوْلًى لَکُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ جَهْرِکُمْ مُتَضَیِّفٌ بِکُمْ فِی یَوْمِکُمْ هَذَا وَ هُوَ یَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ فَأَضِیفُونِی وَ أَجِیرُونِی بِآلِ بَیْتِکُمُ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.

بایگانی
پیوندها

شیفت بعدی که، نیامد

يكشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۴۹ ب.ظ

به نام خدا

مامانش برگه قبض ها رو جلوی روش می گذاره، یه نگاه بهشون می کنه و می گه" ایشالا شیفت بعد". کمی بعد مادر در مورد خواستگاری ای که رفتن صحبت می کنه و میگه "برای شیفت بعد قرار و مدار رو گذاشتم در جریان باش" / نامزدش دستهاش رو می فشاره و اشک که تو چشمهای زل زده بهش حلقه زده رو سروسامون می ده و می گه" نرو". می گه" بابا 24 ساعت دیگه که صبر کنی اومدم دوباره پیشت جیگرم" و لپش رو می کشه و از در خونه می ره بیرون / همسرش با کل فامیل برای مهمونی روز جمعه هماهنگ می کنه و کلی با همه دعوا که روز مهمونی رو از پنج شنبه به جمعه تغییر بدن تا همسرش از شیفت برگرده و تو مهمونی حضور داشته باشه / همسرش وقت سونوگرافی رو تنظیم می کنه برای شیفت بعد تا بتونن با هم برن / نگاهی بهش می اندازه و می گه "این مبله خیلی سر راهه بیا دکور رو عوض کنیم"، و قیافه خسته همسر رو می بینه می گه" ولش کن فردا شیفتی، باشه برای شیفت بعد" / به خانمش می گه "برای شیفت بعد صبح زود وسایل حاضر باشه که زنگ درو زدم بریم سفر" / دخترش رو قبل از اینکه از در خونه بره بیرون می بوسه و دختر بیدار می شه و می گه "بابا نرو سر کار "و گریه می کنه. دخترش رو می بوسه و می گه" اگه دختر خوبی باشی شیفت بعد با هم می ریم پارکی که قولشو بهت داده بودم" / تلفن که زنگ می زنه، خانمش تلفن رو بر می داره و توی صحبتها متوجه می شه که خواستگار دخترش هستند، خانمش می گه، "خیر پدرشون پنج شنبه شیفت هستن، انشاءالله برای شیفت بعدشون، جمعه عصر زمان مناسبیه تشریف بیارید"/ برخلاف همیشه که صبحها وقت رفتنش خوابه، با صدای حاضر شدن همسرش  از خواب می پره و خوابش نمی بره، بلند می شه و عشقولانه بدرقه اش می کنه و وقتی از پله ها پایین می ره، دلش براش مچاله می شه، از عشقه یا نگرانی؟ چهارقل و آیة الکرسی همیشگی رو براش می خونه و فووووت می کنه به سمتش و..........................


پی نوشت:

این متن نوشته ی خواهرم بود... همسر یک آتش نشان...

فردا همه با هم میریم..

:((

  • ۹۵/۱۱/۱۰
  • narjes srt

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی