چهارشنبه

مشخصات بلاگ

روز چهارشنبه به نام حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادى علیهم السلام است.در زیارت آن بزرگواران بگو:
السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا حُجَجَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکُمْ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللَّهَ مُخْلِصِینَ وَ جَاهَدْتُمْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاکُمُ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللَّهُ أَعْدَاءَکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِینَ وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا إِبْرَاهِیمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى یَا مَوْلایَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَنَا مَوْلًى لَکُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ جَهْرِکُمْ مُتَضَیِّفٌ بِکُمْ فِی یَوْمِکُمْ هَذَا وَ هُوَ یَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ فَأَضِیفُونِی وَ أَجِیرُونِی بِآلِ بَیْتِکُمُ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.

بایگانی
پیوندها

شهد رمضان (جزء 9)

يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۱۶ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

آیات 88 سوره اعراف تا انتها و سوره انفال تا ایه 40


- برای هر شهری که پیامبر فرستادیم, اول مردمش رو به سختی و مشکلات دچار کردیم تا نزد ما تضرع کنند, بعد (که این اتفاق نیفتاد) به جای اون سختی ها, آنها را در اسایش و خوشی غرق کردیم بعد گفتند, (این قانون طبیعته چون) پدران ما هم اول سختی می کشیدند و بعد به آرامش می رسیدند. وقتی اینطوری شد, ناگهان آنها رو بخاطر همه اعمال زشتشون, مجازات کردیم. اما اگر مردم شهرها, ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند, در برکات آسمانها و زمین رو به رویشون باز میکنیم (94-96)

- فقط زیانکار,  از مکر خدا غافله... (99)

- اکثر مردم این شهرهایی که قصه شون رو برایت تعریف کردم... به عهدشون وفا نکردند... (100-102)

- قصه حضرت موسی (ع).  (( اینجانب نسبت به حضرت موسی علیه السلام حسی فوق العاده و غیر قابل توضیح دارم بنابر این پیشاپیش اگر ناگهان وسط ترجمه یا تفسیر , لغات عاشقانه و قربون صدقه دیدید, خواهش میکنم مرا دعوا نکنید......, خب الان تصمیم گرفتم سعی کنم که خودم را سانسور کنم و خیلی محترم و رسمی صحبت کنم))

و اما...  قصه حضرت موسی (ع): بعد از این پیامبرانی که ذکر شدند, (اگر خاطرتون باشه, آخری حضرت شعیب, پدر خانوم حضرت موسی بودند) موسی را به سوی فرعون و اطرافیانش فرستادیم حالا بشینید و ببینید که عاقبت آدمهای ظالم چی میشه (103)

- موسی خودش را فرستاده ای از پروردگار عالمیان معرفی میکنه (به فرعونی که تا حالا کسی به او نگفته بود که خدای عالمیان , او نیست... و اینکه موسی در کنار او بزرگ شده و حالا آمده چه حرفها که نمیزنه... همه این قصه ها را بعدا تعریف خواهم کرد) و درخواست میکنه که بنی اسرائیل را به همراه او آزاد کند. فرعون اولین کاری که میکنه, نشانه نبوت میخواد... (بلد بوده ها) موسی عصایش را می اندازه و بعد دست تابناکش رو نشون آنها میده, اطرافیان میگن, بابا این ساحره... (به یاد مختار) قصدش هم اینه که شما رو از مملکتتون بیرون کنه, حالا امر شما چیه جناب فرعون؟ دستور داد آنها را نگه دارند و از گوشه و کنار کشور هرچی ساحر کاربلد هست دعوت کنند, به اونها هم وعده های خیلی خوب داد. روز مبارزه, ساحران و موسی بهم تعارف میکنند و قرار میشه اول ساحرها کارشون رو شروع کنن. اونها هم اول چشمهای مردم رو سحر میکنند و در حالت ترس نگهشون میدارند, بعد کارهای عجیب و عظیمی انجام میدهند. بعد دستور خدا به موسی میرسه, که نوبت توئه, عصایت را پرتاب کن که اژدها همه رشته های آنها را میبلعد. ساحران شکست خورده بلافاصله به سجده میافتند و به خدای موسی و هارون ایمان می آورند. فرعون میگه,  بی اجازه من؟؟ , فهمیـــــــــــدم, این نقشه تون بوده که اهالیه این شهر رو از خونه زندگیشون بیرون کنید, حالا نشونتون میدم... دستور میده, دست و پای ساحران رو بطور خلاف جهت هم قطع کنند و بعد همه را به دار بیاویزند. ساحرها میگن, ما به سوی پروردگارمون باز میگردیم و برای خودشون ارزوی صبر میکنند و مرگ در حالت تسلیم حق بودن. اطرافیان فرعون بهش میگن, اجازه میدی این هرکاری دلش خواست بکنه و تو شهر فساد برپا کنه! فرعون میگه نه, پسران بنی اسرائیل رو همه رو بکشید و زنانشان رو زنده نگه دارید, (تا نشونشون بدم که) ما بر آنها غلبه داریم. موسی به قومش میگه, صبر کنید و به خدا توکل کنید, زمین مال خداست و اون رو به هر کی بخواد میده و  عاقبت کار با متقینه. گله میکنند که قبل از اینکه تو بیای اینها ما رو اذیت میکردند, حالا هم که امدی هم که اذیتمون میکنن. موسی دلداری میده که امید است به زودی دشمنتون نابود بشه و شما صاحبان زمین بشید. بعد خدا فرعونیان رو به بلاهای وحشتناک و سختی دچار میکنه. عرصه که خیلی سخت میشه ,میان به موسی میگن, مگه نگفتی پیغمبری؟ خوب بخاطر عهد و پیمانهایی که با خدات داری به او بگو این عذابها رو از ما دور کنه بعد ما هم به تو ایمان میاریم و بنی اسرائیل رو هم ازاد میکنیم. (موسی دعا میکنه) تا عذاب از روشون برداشته میشه, بر میگردن سر خونه اولشون, ماهم (بلاخره) انتقاممون رو ازشون گرفتیم و همشون رو بخاطر کذیبها و غفلت از نشانه هامون, در دریا (رود نیل) غرق کردیم و بنی اسرائیل ضعیف شده رو وارث مشرق و مغرب زمین (سرزمین مصر) کردیم چون صبوری کردند و هرچی هم بناهای باشکوه مال فرعونیان بود, خراب کردیم. این اقایون بنی اسرائیل وقتی از رود رد شدند, ( و حس آزادی کردند) فیلشون یاد هندستون کرد و تا چشمشون به یه قوم بت پرست افتاد, از موسی بتی مثل بت اونها خواستند!!!!!! موسی گفت (شما ها دیگه کی هستید) واقعا که خیلی نادانید... دنبال یه خدای دیگه غیر از کسی میگردید که شما رو بر همه برتری داد و از دست فرعون نجاتتون داد؟؟؟ (رفتند و رفتند تا) خدا با موسی 30 شب وعده گذاشت (برای مناجات و کار مهم دیگه ای در کوه طور) وقتی این مدت گذشت, خدا ده روز دیگه هم بهش اضافه کرد و شد 40 شب... ( به اعداد دقت کنید...). موسی قبل از رفتن, برادرش هارون رو به عنوان جانشین با تفویض همه اختیارات, معرفی کرد و به او هشدار داد در بدترین شرایط هم از فاسدان تبعیت نکند. وقتی موسی آمد سر قرار گفت, خدایا میشه خودت رو به من نشون بدی؟ خدا فرمود تو نمیتونی من رو ببینی ولی به کوه نگاه کن, من جلوه ای به او میکنم, اگه تونست تحمل کنه و سرجایش ایستاد, تو هم میتونی من رو ببینی... وقتی خدا به کوه جلوه کرد, کوه از هم پاشید و موسی غش کرد...(یاد شعر معروف مولانا می افتم) وقتی به هوش آمد گفت واااای اشتباه کردم من رو ببخش و من اولین تسلیم شده به تو هستم... بعد خدا او را به عنوان عنوان پیامبر بنی اسرائیل مبعوث میکنه و تورات را به او میدهد (دیروز روزی... تنها کتاب اسمانیِ مکتوب و ثبت شده ...) که در ان هر چیزی که لازم بود نوشته شده بود و دستور میدهد که موسی با قدرت انرا بگیر و به قومت هم امر کن که به بهترین وجه آنرا حفظ کنند (عمل مهم است). تو این فاصله ای که به قرار موسی اضافه شده بود و بنی اسرائیل خبری ازش نداشتند, با طلاهاشون یه مجسمه گوساله ساختند که از توش صدا در میومد... موسی که بعد از 40 روز با کتاب خوشحال و خندان برگشت و این اوضاع رو دید, به شدت عصبانی و ناراحت شد, گفت چه بدچیزی رو جانشین من کردید... کتاب را انداخت و رفت سر برادرش رو گرفت و به سمت خودش کشید. هارون گفت, داداشی, اینا منو خوار کردند, حتی نزدیک بود منو بکشند, منو جلوی اینا ضایع نکن, منو از ظالمان قرار نده... موسی گفت, خدایا من و برادرم رو ببخش و ما را وارد رحمت خودت کن.خدا میگه, کسانیکه گوساله را پرستیدند مشمول خشم خدایشان شده اند و در زندگی دنیا, خوار میشوند. اما کسانیکه توبه کنند و ایمان بیاورند خدای تو انها را خواهد بخشید... (چه مهربون...) وقتی خشم موسی فروکش کرد کتاب رو برداشت که در آن هدایت و رحمت برای کسانی است که از خدای خود میترسند. (میگذره و میگذره تا یه روزی) موسی مجبور میشه 70 نفر از بزرگان قوم رو ببره تا خدا رو با چشم ببینند (اول موسی از خدا اجازه گرفته بود و خدا هم اجازه داده بود) وقتی میان به محل قرار ,خدا یه صاعقه میفرسته و همشون میمیرن.موسی میگه, خدایا اگر میخواستی, میتونستی قبلا اونها و من رو هلاک کنی. ایا ما را بخاطر کار احمقهامون مجازات میکنی؟(من میدونم که) این ماجرا  فقط یه آزمایشه. تو هرکس که رو بخوای هدایت یا گمراه میکنی, تو ولی و سرپرست مایی, ما رو بیامرز و به ما رحم کن, برای ما در این دنیا و آخرت ثواب ثبت کن چون به سوی تو آمده ایم. خدا میگه, من برای هرکسی که بخوام مجازات میرسونم و برای کسی هم که پرهیزکار باشه و زکات بپردازه و به نشانه های ما ایمان داشته باشه, رحمتم رو قرار میدم...    (103-156)

- بعدها که بنی اسرائیل بلاخره مستقر شدند, آنها را به 12 قبیله تقسیم کردیم و به موسی امر کردیم که با عصایش به سنگ بزند و از آن 12 چشمه جوشیدن گرفت که هر قبیله برای خود چشمه ای داشته باشد, بعد بر روی انها ابرها را سایبان قرار دادیم و برایشان خوردنی های بهشتی فرستادیم که بخورند ولی ظلم نکنند... ولی آنها ظالم بودند... وقتی به آنها امر شد که به شهر بیت المقدس وارد شوند و کلمه ای خاص رو تکرار کنند و بر آستان در به سجده بیفتند تا خدا از گناهانشان بگذرد,آنها ظلم کردند و آن کلمه را تغییر دادند... خدا هم عذابی خوار کننده از آسمان بر ایشان فرستاد. (پیامبر) از این یهودی های اطرافت بپرس, از ماجرای مردم شهری ساحلی که به عهدی که با خدا داشتند درباره ممنوعیت صید ماهی در روز شنبه, وفا نکردند و وقتی که خدا در این روز  برای امتحانشان, ماهی بسیاری به اطراف انها میفرستاد, در حالیکه در روزهای دیگه, هیچ ماهی ای نبود (به صید پرداختند)..., خدا هم بخاطر این سرکشی آنها را بصورت میمون, مسخ کرد... بعد از آن بنی اسرائیل در زمین به فرق گوناگون پراکنده شدند, برخی صالح بودند و برخی نه, و انها را با نیکی و بدی ازمودیم, شاید که به سوی ما برگردند... (160- 168)

- ماجرای بلعم باعورا, یکی از علمای بنی اسرائیل که اسم اعظم را  اموخت ولی با تبعیت از هوای نفسش, از گمراهان شد. مثل کسانیکه آیات خدا را تکذیب کنند, مانند سگی است که اگر او را تعقیب کنند یا رهایش کنند,در هردو حال عوعو میکند... (176)

- آنان که از قلب و چشم و گوششان استفاده نمیکنند, مثل چهارپایانند, بلکه پست تر... (179)

- خدا, اسمهای نیکویی دارد, او را با انها بخوانید... (180)

- سنت املاء و استدراج خدا... ( اول مهلت میده تا هرکاری خواستند بکنند, بعد آرام آرام هلاکشون میکنه, طوری که اصلا نفهمند, چه بدبخت شده اند...) ( 182-183)

- زن, خلقتی برای آرامش بخشی...  بار سبکش, آرام آرام سنگین میشود... بعد خدا را میخوانند که اگر کودکمان صالح (و سالم) باشد قطعا سپاسگذارت خواهیم بود... وفتی به آنها کودکی صالح (و سالم) عطا کردیم, برای خدا شریک قرار میدهند (می دونید, مواظب خودم بودم, منو پدرش سالم هستیم خوب بچه هم سالم میشه, دکترم خوب بود, بیمارستان خوبی رفتم, و و و , نمیگه خدایم خوب است...) پس خدا برتر است از آنچه که برایش شریک قرار میدهند... (189-190)

- تا شیطون خواست قلقلکت بده, به خدا پناه ببر... (200)

- زمانیکه قرآن قرائت میشود, ساکت باشید و با دقت به آن گوش فرا دهید, باشد که مورد رحمت قرار گیرید... (204)

- خدا رو در دلت, با خضوع و بطور پنهانی, بدون داد و فریاد در صبح و شب, یاد کن... (205)

 

سوره انفال

- میپرسند انفال چیست؟ بگو, انفال برای خدا و پیامبرش است. (غنائم و هر مال بدون صاحب مشخص) (1)

- مومن کیه؟ کسی که وقتی اسم خدا بیاد, قلبش بلرزه و وقتی آیات خدا خونده میشه, به ایمان قلبش اضافه بشه و همیشه به خدا توکل داشته باشه و نماز برپا داره و از روزی ای که خدا نصیبش کرده انفاق کنه. (2-3)

- وعده ها و امدادهای عجیب و غریب خدا در قبل, هنگام و پس از جنگ بدر, اولین جنگ مسلمانان (خیلی خیلی کم بودند, اما میزان بالای ایمانشان هرگز در تاریخ تکرار نشد تا کربلا و بعد تا...) (7-19)

- بدترین موجود نزد خدا کیه؟؟؟؟ کرو لالی که بی عقلی کنه... (آیات خدا را نبیند, نشنود, نیندیشد) (22)

- بین تو و قلبت چقدر فاصله است؟؟؟ خدا اونجاست... (24)

- یادتونه چقدر کم بودید,ضعیف بودید, از حمله دشمن تون میترسیدید  اما خدا پناهتون داد, با یاری خودش پیروزتون کرد و روزیِ پاکیزه بهتون داد, شاید تشکر کنید... (26)

- به خدا و پیامبرش و امانتهایی که نزدتونه, خیانت نکنید... چه امانتهایی دستته؟؟؟ ( 27)

- آی مومنان, اگر تققوا پیشه کنید, بهتون فرقان میده, وسیله ای برای شناخت حق از ناحق , بهتون بصیرت میده, دیگه تو دوراهی نمیمونید ... و گناه هاتون رو میپوشونه و میبخشدتون... خدا صاحب فضل خیلی زیادیه... (29)

- عذاب سختی در کار نیست... تا وقتی که...  1- تو در میان مردم هستی    2- استغفار میکنند.... (33)

- نماز کفار کنار کعبه, فقط سوت کشیدن و کف زدن بود!!!!  تازه انفاق هم میکردند اما برای اینکه راه خدا رو برمردم ببندند (35-36 )

- با آنها بجنگید تا دیگه هیچ فتنه ای روی زمین نباشد و همه آئینها, خدایی شود... (39)



صلواتِ هدیه امروز به حضرت موسی بن جعفر, باب الحوائج, امام کاظم علیه و علی آبائه و ابنائه السلام[قلب] . کاش که شفاعتمان کنید... [گل]

 

  • ۹۶/۰۳/۱۴
  • narjes srt

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی