چهارشنبه

مشخصات بلاگ

روز چهارشنبه به نام حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادى علیهم السلام است.در زیارت آن بزرگواران بگو:
السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا حُجَجَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکُمْ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللَّهَ مُخْلِصِینَ وَ جَاهَدْتُمْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاکُمُ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللَّهُ أَعْدَاءَکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِینَ وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا إِبْرَاهِیمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى یَا مَوْلایَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَنَا مَوْلًى لَکُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ جَهْرِکُمْ مُتَضَیِّفٌ بِکُمْ فِی یَوْمِکُمْ هَذَا وَ هُوَ یَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ فَأَضِیفُونِی وَ أَجِیرُونِی بِآلِ بَیْتِکُمُ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.

بایگانی
پیوندها

شهد رمضان (جزء 15)

شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۳۱ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

سوره اسراء و کهف تا آیه 74


- پاک و منزه است خدایی که بنده اش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی ای که اطاف آن را پر برکت قرار داده ایم, برد... چرا؟؟؟؟؟؟؟ تا آیات خود را به او نشان دهیم..... چه آیاتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چی فکر میکنی؟ چی ارزش این همه ماجرا رو داره؟؟؟... خداوند خوب میشنود و خوب میبیند....

- ما در تورات اعلام کرده ایم که بنی اسرائیل دو بار ... در زمین فساد و برتری جویی میکنند..........

- تو وعده اول, مردانی جنگجو را به سراغتون میفرسته که خونه ها و شهرها رو هم برای یافتن مجرمان تفتیش میکنند... این یه وعده واقعیه...     بعد شماها(بنی اسرائیل) بر اونها پیروز میشید و جمعیتتون اضافه میشه... خوبی یا بدی کنید به خودتون کردین... بعد از وعده دوم,با چهره هایی اندوهگین مثل دفعه اول وارد بیت المقدس میشید و هرچی رو که بدست آورده بودید, از دست میدید...   اما...  شاید خدا بهتون رحم کرد..........  (4-8)

- بدرستیکه این قرآن هدایتگر و بشارت دهنده است (9)

- اعمالت, به گردنت آویزونه ها..... میدونستی؟؟؟؟ بعد روز قیامت باز میشه و اونها رو میبینی... بخونش... هیچ کس به اندازه خودت بهتر نمیتونه از خودت حسابکشی کنه....... (13-14)

- ثروتمندان بی خدای هر شهر, مامور فراهم کردن شرایط نزول عذاب بر اون شهر هستند...(16)

- هر کس دنیا رو بخواد... بهش میدیم , هرکس هم آخرت رو بخواد بهش میدیم..... عطای پروردگارت از هیچ کس منع نشده.... (18-20)

- توصیه خاص و بی نظیر برای رعایت احترام پدر و مادر: 1- بلافاصله بعد از اطاعت خدا میاد... 2- همیشه مهربونی کنید به خصوص موقعی که پیر شدند... 3- اُف نگید هرگز... (میدونید اُف یعنی چی؟ هرچیز کثیف آلوده, چرک زیر ناخن,چیز کم, ناراحتی و ملامت, بوی بد, مقدار کمی خاک که روی لباس ادم ریخته و با یک فوت میرود, صدای فوت, اظهار ناراحتی و تنفر از چیزی کوچک, کوچکترین صدایی برای اعتراض... برخی روایات میگن,اگه صدایی کمتر از این بود, حتما خدا از اون لغت استفاده میکرد... حالا متوجه شدید مطلقا اجازه بیان ناراحتی نداری حتی در حد یک فوت...)  4- پرخاش هم نکن... (دوحد پایین و بالای اعتراض...) 5- آرام و لطیف حرف بزن 6- چنان خاضع باش که انگار بالهایت را برایشان از روی لطف پهن کرده ای... 6- براشون دعا کن به یاد بچگیت..........    حالا این حرف خدا خیلی باحاله... خدا میدونه تو دلتون چی میگذره (یعنی ممکنه نتونید این دستورات رو عمل کنید...) اما اگه آدم خوبی باشید و توبه کنید, خدا توبه کنندگان رو میبخشه.... (اگه خدا این عبارت رو تو قرآن نذاشته بود, چند تا از ما میتونست به بهشت رفتن,اندک امیدی داشته باشه... خدایا, بچه خوبی نبودم... منو ببخش...) (23-25)

- به داد فقرا برسید... اسراف و تبذیر نکنید... (میدونید فرق این دوتا با هم چیه؟ تبذیر,استفاده نادرست از یه چیزیه در کار باطل و ناحق و غیر منطقی... مثلا برای دو نفر مهمان غذای 10 نفر را درست کنیم و بقیه را دور بریزیم...   اسراف یعنی, استفاده از یک چیز بیش از حد اعتدال وبدون اینکه چیزی ضایع شده باشه. مثلا تهیه غذای دو نفر برای دو نفر ولی خیلی گرانقیمت و لوکس...) این دوگروه برادران شیطانند... وشیطان کفران نعمت پروردگارش رو کرد... کافر شد... (26-27)

- اگه خواستی به فقیری کمک نکنی, حداقل با روی خوش و مهربونی ردش کن... توهین نکن... (28)

- نه طوری انفاق کن که خودت دیگه هیچیِ هیچی نداشته باشی... نه طوری که یه چیکه آب از کف دستت به زمین نرسه... (29)

- از ترس بی پولی,بچه هاتون رو نکشید... ( کشتن که فقط جسمی نیست... میشه روح و جان بچه رو کشت, بخاطر بی پولی...) (31)

- یه کارهایی در قرآن,نه تنها از انجامش نهی شدیم... بلکه از نزدیک شدن به اون مقوله هم به شدت نهی شده ایم... انگار یه آتیش خیلی خیلی بزرگه که نزدیکش هم بشی,نابودت میکنه... یکیش اینجاست: (32)

- خونی رو که خدا حرام کرده نریزید... مظلوم را نکشید... اگر این کار رو کردید, خونخواهانش حق قصاص دارند.... اما تو این قصاص, اسراف نکنید...(اضافی نکشید...)  (33)

- به مال یتیم هم نزدیک نشید... از همون آتیش بزرگ بزرگاست... به عهدهاتون وفا کنید,ازتون دربارشون سوال میکنند... (34)

- درست وزن کنید... (مثل آدم...) (35)

- الکی هرچی شنیدی رو بهش عمل نکن....(درباره اش تحقیق کن...) گوش و چشم و قلبت مسولند...(36)

- متکبرانه راه نرو...(37)

- همه اینهایی که در بالا گفتیم... گناهان منفوری نزد خدا هستند...(38)

- آسمانهای هفتگانه و زمین و هرچه در آنهاست و همه چیز... خدا رو تسبیح میگن... تو نمیفهمی... ( یاد شعر سعدی افتادم... دوش مرغی به صبح مینالید...) (44)

- وقتی قرآن میخونی بین تو و اونهایی که به آخرت ایمان ندارند,یه حجاب نامرئی میکشیم... (نمیفهمند...) (45)

- وقتی ما استخوانهای پوسیده و پراکنده شدیم, خدا میتونه دوباره درستمون کنه؟؟؟؟ بـــــــــــــــله... حتی اگر از جنس سنگ و اهن هم باشید... یا حتی یه چیز سختتر و محکمتر... (49-51)

- آن رویایی که به تو نشان دادیم و درخت ملعونی که در قرآن ازش یاد کرده ایم... ,برای ازمایش مردم بود... (60)

- دوباره خط و نشون های ابلیس پس از ماجرای سجده... و باز هم لغات سخت... خدا میگه, هرکدوم از بنده هامو که میخوای با صدات با لشکریان پیاده و سوارت با مشارکت در اموال و بچه هاشون و سرگرم کردنشون با وعده های سرگرم کننده  که همش هم دروغه, تحریک کن... (تفاسیر جالبی برای مصادیق هر کدام از نکات بالا وجود داره...)    اما... هیچ تسلطی بر بنده های من نداری... یعنی نمیتونی مجبورشون کنی که اطاعتت رو بکنن... همون ماجرای یه سوت و... دویدن... (64-65)

- در خطرات دریایی و خشکی, خدا را میخوانید...(67-69)

- انسان, گل سرسبد موجودات...(70)

- هرکی اینجا کور باشه,اونجا هم کوره و گمراه تر... (72)

- درباره این آیه حواستون به مقام عصمت پیامبر باشه... این مقام مانع از هرگونه انحراف میشود. نه اینکه انحرافی حتی بسیار جزئی یا قلبی ایجاد شود و بعد خداوند پیامبرش را نهی کرده باشد...(73-75)

-  5 وعده نماز... ظهرو عصر, مغرب و عشاء و صبح... نماز صبح مورد مشاهده فرشتگان صبح و شب است... (میگن لحظه طلوع فجر فرشته های کاتب ما جابجا میشوند(تغییر شیفت) حالا کسی که تو این زمان در حالا عبادت باشه هم تو دفتر فرشتگان شب نوشته و هم صبح... انگار یک روز تمام مشغول عبادت بوده...) (78)

- نماز شب........ مقام محمود............ , نافله یعنی کار اضافی..., و مقام محمود... مقامی در خور ستایش... , روایات بسیاری میگن, مقام شفاعت کبری است که به پیامبر داده شده... سوره ضحی... (79)         (ای خـــــــــــــدا....)

- به به, موقع خروج از خانه, این ایه را با خود زمزمه کنید و به معنیش فکر کنید... خدایا, مرا در هر کار صادقانه وارد و خارج کن و از طرف خودت برایم راهنما و یاوری بفرست......... (80)

- قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا ... اساسا باطل نابود شدنی است... یعنی این قانون خداست...(81)

- قرآن برای مومنان شفا و رحمتِ...  و برای ظالمان وسیله ای برای افزایش زیانکاریشان...  (82)

- روح چیست؟...     امر خداست...    یه ذره علم به شما داده شده... (قبلا درباره روح نوشته ام... چه لذتی برده ام... سوره قدر...   (85)

- بهانه های مشرکان: چشمه دربیار, باغِ سرسبز و آباد داشته باش, از اسمان برما سنگ ببار, خونه طلایی داشته باش, از اسمان بالا برو نامه بیار ما بخونیم....... بابا این آدمه مثل شماها... اگه روی زمین فرشته ها هم راه میرفتند و قرار بود پیامبر بفرستم, یکی مثل خودشون رو میفرستادم... (90-95)

- به موسی نُه معجزه روشن دادیم (درباره فرعونیان)... (101)

- ایه نزول تدریجی قرآن....  قرآن را آرام آرام و ایه آیه نازل کردیم تا با آرامش برای مردم بخوانی (تا خوب جذب بشه...) (106)

- "الله"   یا   "رحمن"  را بخوانید...  اسمهای خدا قشنگه... نمازت رو نه خیلی بلند بخون و نه خیلی آهسته, یه چیزی بین این دوتا... (110)

 

سوره کهف

- نزدیکه اینقدر برای اینا غصه خوردی, خودت رو بکشی... اگر به این گفتار ایمان نیاورند... (الهی بمیرم... مهربون...) (6)

- زینتهای روی زمین برای آزمایش آدمهاست...(7)

- قصه اصحاب کهف... اولا دلیل نزول این ایات پاسخ خدا به سوال برخی از علمای یهود بود, که برای اثبات پیامبری, از ایشون پرسیده بودند... جوانمردانی که به غاری پناه بردند و از خدا راه نجات خواستند..., بر گوشهایشان پرده ای انداختیم و سالها خوابیدند..., بعد بیدارشون کردیم..., اول ایمان آوردند و بعد به هدایتشون اضافه کردیم و قلبشون رو محکم کردیم, وقتی که قیام کردند جملات توحیدی عمیقی گفتند و خدا هم راه غار را نشانشان داد..., شرایط حفظ سالم و کامل بدنشون رو هم فراهم کرد با غلتیدن و وزش باد و جهت تابش نور خورشید, بیدار که شدند از هم پرسیدند چقدر خوابیده ایم و بیش از یکروز تصور نمیکردند..., خرید غذای حلال با دقت شدید که لو نروند..., مردم متوجه آنها شدند و دلیلی برای ایمان به معاد را به چشم خود دیدند, بحث سر اینکه با مزار آنها چه کنیم... مسجد میسازیم..., بحث سر تعدادشون کارگشا نیست...(تعداد کمی میدونن...) (9-22)

- یک ایه بسیار بسیار بسیار مهم... قابل توجه همه مون... هرگز نگو فردا یه کاری رو انجا م میدم... مگر اینکه بگی, انشا الله........ اگر هم یادت رفت, هروقت یادت اومد بگو  و بگو  امیدوارم خدایم به راهی روشنتر از این هدایتم کنه....( 23-24)

- آیه ریاضی: چند سال خواب بودند؟   300+9    (25)

- پیامبر هوای مسلمانان واقعی ولی فقیر رو داشته باش... (28)

- نعمتهای بهشت... بهشتهای جاودان, رودها جاری,دستبندهای طلا,لباسهای حریر نازک و ضخیم, تکیه برتختها...(...) ... چه پاداشهای خوبی... چه جمع خوبی....(...) ...   (31)

- مثال مرد باغبان در باغی که از نعمت چیزی کم نداشت ولی کافر به آخرت بود و دوست فقیرش که مومن به آخرت بود  ... عذاب همه چیزش را نابود کرد و تازه به خدا ایمان آورد... (32-44)

- روزی که کتاب گذارده میشود... گنهکاران میگن... وای بر ما, این چه اوضاعیه... هیچ کم و زیادی از اعمالمان از قلم نیوفتاده...  (49)

- یک قصه جالب و جدید از حضرت موسی(ع):  (...) ماجرای همراهی خضر و ... این ایات هم مثل قصه اصحاب کهف جواب سوال علمای یهود بوده...  , وقتی موسی به رفیقش گفت باید هرچقدر هم که شده بریم تا به محل تلاقی دو دریا برسیم..., وقتی رسیدند ماهیشون رو که برای نهار آورده بودند فراموش کردند, ماهیَم راهشو کشید و رفت تو دریا..., وقتی از اونجا رد شدند موسی به دوستش گفت غذامونو بیار خسته شدیم..., دوستش گفت یادته اونجا خسته شده بودیم به یه صخره تیه دادیم تا استراحت کنیم, ماهیه همونجا راه افتاد رفت تو دریا, خواستم بهت بگم اما یادم رفت... این کار شیطونه که فراموش کردم..., موسی گفت این همونیه که من میخواستم و راه اومده رو برگشتند و حواسشون بود که دوباره ردش نکنن, وقتی رسیدند دوباره به محل تلاقی دو دریا, یکی از بنده های صالح خدا رو دیدند که خدا بهش رحمت خاصه و علم بسیار داده بود, موسی بهش گفت میشه منم باهات بیام تا هرچی رو که یادگرفتی و به درد منم میخوره (باعث رشد و صلاحه) بهم یاد بدی؟,گفت, تو هرگز نمیتونی منو تحمل کنی.. چطور میتونی در برابر چیزی که اسرارش رو نمیدونی تحمل کنی؟..., موسی گفت انشالله صبوری میکنم و مخالف خواست تو کاری نمیکنم..., خضر گفت, اگه میخوای همراه من بیای نباید هیچ سوالی بکنی تا خودم بهت بگم..., راه افتادند تا سوار یه کشتی شدند خضر کشتی رو سوراخ کرد موسی گفت سوراخش میکنی که غرق بشه؟ این چه کار بدیه که میکنی؟؟؟, خضر گفت مگه نگفتم نمیتونی تحملم کنی..., موسی گفت یادم رفت ببخشید حالا خیلی دعوام نکن, رفتند و رفتند تا به یه بچه ای رسیدند, خضر بچه رو کشت..., موسی گفت این که گناهی نکرده بود چرا کشتیش؟این چه کار زشتیه که انجام دادی؟؟؟؟  (60-74)

.... (بقیه قصه رو فردا براتون تعریف میکنم... انشاالله...[چشمک])

 

به به چهاردهم رمضان و عباس در آسمان کامل و هدیه ما امروز به اوست...   به قمر العشیره, عبد صالح, ابالفضل العباس بن امیر المومنین علیه السلام... صلواتی هدیه میکنیم... از ته ته ته دلمون و حسی که قابل بیان نیست و در لغات و عبارات و کلمات و تصاویر و محسوسات جا نمیشه... ... ...

  • ۹۶/۰۳/۲۰
  • narjes srt

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی