چهارشنبه

مشخصات بلاگ

روز چهارشنبه به نام حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادى علیهم السلام است.در زیارت آن بزرگواران بگو:
السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا حُجَجَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکُمْ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللَّهَ مُخْلِصِینَ وَ جَاهَدْتُمْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاکُمُ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللَّهُ أَعْدَاءَکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِینَ وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا إِبْرَاهِیمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى یَا مَوْلایَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَنَا مَوْلًى لَکُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ جَهْرِکُمْ مُتَضَیِّفٌ بِکُمْ فِی یَوْمِکُمْ هَذَا وَ هُوَ یَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ فَأَضِیفُونِی وَ أَجِیرُونِی بِآلِ بَیْتِکُمُ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.

بایگانی
پیوندها

شهد رمضان (جزء 16)

يكشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۵۹ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

آیات 75 تا انتهای سوره کهف و سوره مریم و سوره طه


- ادامه داستان حضرت موسی و خضر (علیهما السلام): خضر دوباره گفت, مگه نگفتم نمیتونی منو تحمل کنی, موسی گفت اگه یه بار دیگه ازت چیزی پرسیدم هیچ اشکالی نداره دیگه باهام حرف نزن, رفتند و رفتند تا به یه شهری رسیدند به مردمش گفتند میشه یه ذره به ما غذا بدید؟ اما مردم بهشون غذا ندادند. بعد یه دیوار دیدند که داشت میریخت, خضر تعمیرش کرد, موسی گفت حداقل واسه این کارت یه اجرتی ازشون بگیر... , خضر گفت تموم شد. دیگه باید از هم جدا شیم واقعیت این کارهایی رو هم که کردم و تو تحمل نداشتی الان بهت میگم, اون کشتیه برای یه مشت فقیر بیچاره بود که با اون تو دریا کار میکردند, تصمیم گرفتم خرابش کنم چون پادشاه قصد مصادره همه کشتی ها رو کرده بود, اما اون بچه, پدر مادر مومنی داشت و نمیخواستیم اونها رو به گمراهی بیندازه, خب اراده کردیم که خدا به جاش یه فرزند پاکتر و مهربونتر به اونها بده, اما اون دیوار, مال دوتا بچه یتیم اون شهر بود که زیرش گنجی متعلق به اونها پنهان شده بود, پدرشون هم آدم خوبی بود, پروردگارت از روی محبت اراده کرد که اونها بزرگ بشن و خودشون گنج رو کشف کنند..., من هیچکدام از این کارها رو به خواست دل خودم انجام ندادم. اینها اون چیزهایی بودند که تو تحملش رو نداشتی... (75-82)

- قصه ذی القرنین... اولا دلیل بیان این قصه هم بخاطر سومین سوال علمای یهود از پیامبره بخاطر اثبات نبوتشون, و دوما اینکه ذی القرنین همون کوروش کبیره, نظریه علامه طباطباییِ که همه مفسران بعدیِ دیگه هم قبولش کرده اند. و اینکه اگر احیانا به پاسارگاد رفته باشید و به  اخلاق حکومتی او و معماری قبرش که دقیقا رو به قبله است,توجه کرده باشید,احتمالا شما هم این نظریه را می پذیرید... به ذی القرنین مکنت و حکومت و هرچه لازم داشت دادیم او هم از این وسایل استفاده کرد, تا وقتی خورشید به محل غروب خودش رسید حس کرد در چشمه ای گِلی و تیره فرو میرود, در انجا مردمی را دید. از او پرسیدیم (الان میخوای با اینها چکار کنی؟) میخوای مجازاتشون کنی یا به نیکویی با آنها برخورد میکنی؟, گفت هرکس ظلم کرده رو مجازات میکنم بعد هم بره نزد پروردگارش تا عذاب سختتری رو بچشه. اما هرکس ایمان بیاره و کارهای خوب بکنه پاداش خوبی خواهد داشت و براش راحت میگیریم..., بعد باز از وسایلش استفاده کرد, وقتی به محل طلوع خورشید رسید, مردمی رو دید که جز خورشید پوشش دیگه ای نداشتند..., ما از امکاناتی که او در اختیار داشت کاملا مطلع بودیم, باز هم از اونها استفاده کرد, رفت و رفت تا به میان دو تا کوه رسید, اونجا یه گروه دیگه ای رو دید که هیچی نمیفهمیدند..., به او گفتند یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد میکنند میشه ما یه پولی به تو بدیم تا بین ما و اونها سد بزنی؟ ذی القرنین گفت خدا چیز بیشتری به من میده (پول نمیخوام) فقط کمکم کنیدع قطعات بزرگ اهن بیارید و اونها رو کنار هم بچینید تا کاملا شکاف بین دو کوه رو بپوشونه بعد در اتش بدمید تا اهن سرخ و گداخته بشه بعد برای من مس مذاب بیارید تا روی انها بریزم..., (چنان سدی ساخت که یأجوج و مأجوج) نه میتونستند ازش بالا بیان و نه سوراخش کنند, گفت این رحمت پروردگارم بود اما وقتی وعده اش برسد آنرا خراب میکند... (83-98)

- زیانکارترین ادمها کیه؟؟؟؟؟؟ کسی که تلاش و کوششهاش در زندگی دنیا نابود و گم شده باز هم فکر میکنه کار خوب انجام داده. کسایی که نشانه های پروردگارشون و دیدار نهایی با او رو منکر میشوند. روز قیامت هم هیچ میزانی برایآنها گذاشته نخواهد شد.(103-105)

- عجب ایه ای... به به... بگو اگر برای نوشتن کلمه های پروردگارم(اینکه "کلمه" یعنی چی؟ بحث خیلی مفصلی داره) همه دریا ها مرکب شوند، دریاها تموم میشن اما کلمه های پروردگارم تموم نمیشن حتی اگر به همون اندازه دریا اضافه بشه,باز هم همینطور (109)

- آیه آخر سوره کهف... (من بهش اعتقاد دارم بدجور... قبل از خواب بخونید و بخوایید از خدا که یه زمان خاصی بیدار بشید... بیدار میشید... بعد از مدتی خطا به کمتر از دقیقه کاهش پیدا میکنه... مثلا 4.12 دقیقه... راس زمان... لذتش بی حده... و این فقط یکی از معجزات قرآن است...) بگو من یه آدمم مثل شما فقط بهم وحی میشه, خدای شما فقط یکی است و هرکس به دیدار پروردگارش امیدواره باید کارهای خوب بکنه و کسی رو شریک خدا قرار نده... (110)

 

سوره مریم

- کهیعص... ... ...

- داستان حضرت زکریا(ع): که در خلوت با خدا دردل میکرد که پیرشده ام و تو هرگز دعایم را رد نکرده و همه را اجابت کرده ای, الان اما یک وارث خوب میخوام که تو بپسندیش, خدا وعده یحیی را به او میدهد,نامی که قبل از این سابقه نداشته, تعجب زکریا و توضیح خدا که این برام کاری نداره,تو که اصلا نبودی و موجودت کردم, نشانه ای خواست و آن عدم توانایی صحبت کردن برای 3 روز بود, از عبادتگاهش خارج شد و به اشاره به مردم فهماند که شب و روز (به شکرانه) خدا را تسبیح و عبادت کنید (2-11)

- داستان یحیی(ع): در کودکی پیامبر شد, مورد توجه خاص خدا بود و بسیار پاک و پرهیزکار بود, بسیار با والدینش مهربان بود و اصلا ظالم یا متکبر نبود, سلام بر او روزی که متولد شد و روزی که میمیرد و روزی که برانگیخته میشود (12-15)

- داستان مریم(س): در کودکی از خانواده اش جدا شد و در بیت المقدس سکنی کرد, خلوتی برای خود انتخاب کرد و بین خود وبقیه پرده ای کشید..., این موقع بود که خدا روح خود را...(عین لغت قرآن رو گذاشتم که مطلقا تفسیری نکرده باشم) بشکل انسانی کامل و بی عیب و نقص بر او ظاهر کرد, مریم ترسید, به خدا پناه برد, (اگر پرهیزکار هستی... چه سپر خوبی... پرهیزکاری... ... ... ), گفت من فرستاده پروردگارت هستم که به تو پسری پاک بدم, تعجب مریم..., برای خدا خیلی آسونه, این هم یه نشونه برای مردمه و هم رحمتی به تو, کار هم تموم شده است..., باردار شد و به مکان دوری رفت, شدت درد زایمان او را به کنار نخلی کشاند, آرزوی مرگ کرد..., ندایی شنید که خدا برایت چشمه گوارایی قرارداده, این درخت خشکیده رو هم تکون بده تا برات خرمای تازه بریزه, بخورو بنوش, چشمت روشن, هرکی رو دیدی بهش بفهمون که روزه سکوت گرفته ای و امروز با احدی حرف نزن, بچه رو بغل کرد و آمد به شهر,سرزنش مردم شروع شد, به نوزاد اشاره کرد و او به سخن امد که من بنده خدا هستم,به من کتاب داده و پیامبرم کرده و در وجودم برکت قرار داده و بهم توصیه کرده تا زنده هستم نماز بخوانم و صدقه بپردازم و به مادرم محبت کنم و او مرا ستمگرو نافرمان قرار نداده, سلام بر من روزی که زاده شدم و میمیرم و زنده میشوم...(با جمله یحیی مقایسه کنید, اونجا سخنگو خدا بود و اینجا خود مسیح), این عیسی است... سخن راستی که در آن تردید میکنند (16-34)

- داستانی کوتاه از حضرت ابراهیم(ع): توصیه عمو به توحید با لحنی بسیارارام و دلنشین... از پشت کلمات قرآن میشه لحن بسیار آرام و مهربون حضرت ابراهیم رو شنید و حس کرد, هشدار شیطان و عذاب خدا, در مقابل برخورد عمو... کوتاه نیای سنگسارت میکنم برو از جلوی چشمم دور شو,خیلی دور..., و در پاسخ ابراهیم برایش دعا میکند..., و میره... دورِدور..., بعد خدا به او جایزه میده, اسحاق و یعقوب,نسلی پاک و مومن و شهره به خوبی در میان مردم (41-50)

- اشاره ای کوتاه به برخی پیامبران و بیان ویژگیهای اخلاقی و روحی آنان: موسی,هارون, اسماعیل و ادریس علیهم السلام) (51-57)

- ذکر بسیار جالب و هوشمندانه قرآن از 124 هزار پیامبر و وصی انها و بیان شدت خضوعشان دربرابر خدا (58)

- همه... بدون استثنا... وارد جهنم میشوند... ... ... ( روایات زیادی هست که میگن, همه وارد میشوند تا عبور کنند و آتش بر مومنان سرد و امن میشه... طبیعیه که بحث خیلی زیادی درباره این آیه بین مفسرین وجود داشته باشه...) (71)

- کسی که پاشو تو راه هدایت قرا داد, خدا به هدایتش مدام اضافه میکنه... فقط یه قدم بیا... بقیش با خداست... (76)

- شیطانها را بر کافران گماشیم.......... تا مدام تحریکشون کنند...... (83)

- صاحبان عهد... اجازه شفاعت دارند... (87)

- هر کسی که مومن باشه,کارهای خوب هم انجام بده... خدا محبتش رو تو دل بقیه میندازه......... (یا امیرالمومنین...) (96)

- قران آسونه... (از نظر لفظ روان است, با وجود محتوای عمیق قابل درک و فهم است,...) (97)

 

 

سوره طه:

- ... ... ... طه جان, ما قرآن رو نفرستادیم که تو اینقدر خودت رو به سختی بیندازی... (2)

- یکی از مفصلترین سوره هایی که به داستان حضرت موسی(ع) پرداخته... فوق العاده زیبا, ریتمیک, کامل با جزئیات و اشارات خاص, نهایت توجه و مهربونی, لحن صحبت همه گوینده ها کاملا در عبارات مستتره و و و ..................

اول از ماجرای بعثتش شروع میکنه و وادی طور و پابرهنه بیا... و من تو رو برای خود خودم انتخابت کردم....... و معرفی عصا و ید بیضاء و .......... و برو نزد فرعون, دعاهای موسی... میشناسه فرعون رو سالها باهاش بزرگ شده حالا برای کار از خدا کمک میخواد..., خدا همه دعاهاشو مستجاب میکنه..., و خاطره تولد خطرناکش رو بهش یاد آوری میکنه..., من محبتی از خودم رو درون تو قرار داده ام ... (که هرکی می بیندت عاشقت میشه)... ,میخوام جلوی چشمای خودم رشد کنی.... (وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای آخه چی بنویسم... قلبم داره پاره میشه... نمیتونم...................................................................................) , دلداری مادر و نقش مهم خواهرت, بعد یکی رو کشتی, تو رو از غصه نجات دادیم, یه مدتی مدین موندی(نزد شعیب نبی(ع)), بعد سر وقت مقرر شده اومدی اینجا(وادی طور...) ,  ... تو رو برای خودم پرورش دادم..................., بروباداداشت برید نزد فرعون اما نرم و اروم باهاش صحبت کنید ها, گفتند میترسیم..., نترس من باهاتونم میشنوم میبینم..., برید توی سه چارتا جمله همه حرفتون رو بزنید,... (رفتند...) ..., فرعون خواست که خدا رو معرفی کنن..., و چه قشنگ معرفیش کردند, بعد معجزه ها رو نشون دادیم که همش رو تکذیب کردند و تهمت سحر زدند, قرار مسابقه با ساحران..., نزدیک به ظهر روز عید..., شلوغ کاری و تحت تأثیر قرار دادن مردم قبل از شروع مسابقه..., اول ساحر ها شروع کردند, موسی نگران شد...(نکنه مردم چنان مسحور بشن که دیگه راهی برای هدایتون نباشه...)..., نترس(پسر...)... تو پیروزی..., عصاتو بنداز تمومه..., ساحران به سجده افتادند و ایمان آوردند..., بی اجازه من؟؟؟؟؟؟ معلومه این کله گندتون بوده حالا نشونتون میدم... قطع دست و پا در جهت مخالف بعد هم دار ..., دعاهای فوق العاده ساحران...(این ماجرا همیشه خیلی ذهن منو مشغول خودش میکنه... ایمان قوی اونها رشک برانگیزه...) , موسی همراه بنی اسرائیل شبانه از مصر خارج بشید, فرعونی ها دنبالشون کردند و غرق شدند, ذکر نعمتهای امنیت و اسایش و غذاهای خاصی که خدا بعد نجات به بنی اسرائیل میده, ... , موسی چرا زودتر از قومت آومدی طور؟, از شدت عشقت... اونها حالا میان..., آزمایش سخت بنی اسرائیل و گمراه کردن سامری, خشم و غصه عمیق و شدید موسی از این اوضاع قومش..., تعریف ماجرا برای موسی و هشدارها و یادآوریهای موسی برای آنها و آموزش توحید..., حرف هارون رو هم گوش نکرده بودند... تهدید به مرگش کرده بودند... برای موسی دردل میکنه............................................ ترسیدم بگی بین قومم تفرقه انداختی................., بازجویی از سامری, گفت بوسیله قسمتی از "آثار رسول" ...(عین عبارت قرآن رو نوشتم چون تفاسیر متنوع و البته جالبی داره...), عجب نفرینی میکنه سامری رو..., گوساله رو هم میسوزونه... (9-99)

- روز قیامت چهره ها و صدا ها مقابل خدا خاضع میشوند...(108  و  111)

- عجله نکن, قبل از اینکه وحی قرآن برایت تموم نشده اون رو نخون... (تفاسیرش خیلی جالبه...)(114)

- آفرینش آدم... عزمش راسخ نبود...!!! بهشت و نخورید و خوردند و اخراج و هبوط و زمین و پیامبری...(115-123)

- هرکس خدا رو یاد نکنه,زندگیش سخت میشه... معیشت... یعنی اثر مستقیم عبادت بر روزی مادیِ ما... ... ... (124)

- خدایا من که بینا بودم چرا کور محشورم کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(125)

- نمازهای پنجگانه و نماز شب... برایارامش و دلداری پیامبر خدا او را به صبر ونماز توصیه میکنه... همیشه و اینجا...(130)

- خانواده ات را به نماز امر کن......... برای انجام آن صبوری کن........ (132)

- همه بشینید به انتظار... (135)

 

 

 

هدیه و صلوات امروز به حضرت علی اکبر علیه السلامِ....

نمیتونم هیچی بنویسم... هیچی...

فقط...

  • ۹۶/۰۳/۲۱
  • narjes srt

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی