چهارشنبه

مشخصات بلاگ

روز چهارشنبه به نام حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادى علیهم السلام است.در زیارت آن بزرگواران بگو:
السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا حُجَجَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکُمْ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللَّهَ مُخْلِصِینَ وَ جَاهَدْتُمْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاکُمُ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللَّهُ أَعْدَاءَکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِینَ وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا إِبْرَاهِیمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى یَا مَوْلایَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَنَا مَوْلًى لَکُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ جَهْرِکُمْ مُتَضَیِّفٌ بِکُمْ فِی یَوْمِکُمْ هَذَا وَ هُوَ یَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ فَأَضِیفُونِی وَ أَجِیرُونِی بِآلِ بَیْتِکُمُ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.

بایگانی
پیوندها

گزارش سفر

پنجشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۳۵ ب.ظ

سلام

بلاخره فرصتی پیش آمد که درباره ی سفر تابستانی یه گزارش کوتاهی بنویسم.

مقصد: استان اردبیل

همراهان: خانواده ی خودمون و خانواده ی خواهرم

مدت سفر: 7 روز

مسیر: تهران- کرج- قزوین- رشت- رضوانشهر- آستارا- گردنه حیران- نمین- اردبیل- مشکین شهر- سرعین- خلخال- اسالم- کل جاده ساحلی تا جاده چالوس- تهران

شب مانی ها: رضوانشهر/ آستارا/ اردبیل/ خلخال

خاطرات خاص:

- گرچه که هماهنگی دو ماشین کمی سخته و صبوری زیادی میخواد. اما شدنی هست و خوش گذشت.

- یاس بسیار زیاد صبور است.

- جنگل و ساحل گیسوم را فراموش نخواهم کرد. یه پُست کوچیک براش خواهم نوشت جداگانه.

- برای گردنه جیران پست جداگانه خواهم نوشت.

- و برای جاده ی اسالم خلخال هم.

- پشت جنگل، شهری ست... شهری که باورت نمیشه که وجود داشته باشه. و اینقدر هم بزرگ باشه. رضوانشهر یک تجربه ی فوق العاده عجیب و رویایی بود!

- آخه چقدر میشه آدم زیبا رو در یک محدوده ی کوچیک جمع کرد؟ آخه چقدر؟؟؟ چند تا؟؟؟؟ اصلا مگه میشه؟ مگه داریم؟؟؟؟؟؟  (توصیف من از آدمهای شهر استارا... مرد و زن و کوچیک و بزرگ نداره. اینها همه به طرز عجیبی زیبا هستند... و خنده دارش اینه که من توی اون بازار هیچ اپشن خاصی به حساب نمی آمدم!! دیگه برو تا آخرش...) ابروهاشون... آخ... چشم و ابروهاشون.. یعنی فقط وای هااا !!!!

- خوب مردمی هستند مردم آستارا. اقا کلا خوبن دیگه... خلی خوبنننننن.... از هر نظر... (در مقایسه با مردمی که در سفر به شهرهای ساحلی/ توریستی/ مناطق آزاد/ شمالی ها/ گیلانی ها/ اردبیلی ها/ و...... مشاهده کرده ام) (استثنای بزرگم البته همچنان پابرجاست... همچنان، مردم استان بوشهر رو به بهشت نمیفروشم... گفته باشم)

- اردبیل.. شهر خوبیه. اما فقط همین!

- مردم اردبیل، واقعا نمیخوان ها.. یعنی  اینو واقعا حس میکنی که بدجنس نیستند اصلا اما... در راهنمایی هاشون عمدتا گمراهتون میکنند. خیلی هم زیاد!)

- مرد مهربانی هستند.

- بخاطر ندانستن "حتی یک کلمه ترکی" اذیتمون نکردند واقعا. (گرچه که در امامزاده صالح... بهمون هشدار دادند که چرا ترکی بلد نیستیم!! و خب پس چطوری جواب فحشهاشون رو میدیم!! و ما همه چهار شاخ که، وااا برای چی باید بهمون فحش بدن؟ آخه چرا؟ مگه مرض دارند؟؟ و خندیدیم که محض احتیاط هرچی گفتن میگیم: خودتی!!  والا!!!!

- آخ امامزاده صالح... برای عمده ی مردم تهران و به خصوص اهالی شمالی تهران، یکی از باصفاترین و باحال ترین و امن ترین اماکن شهر، حرم امامزاده صالح برادر بزرگتر امام رضا جان و در میدان تجریش هست. خب، با همین حس وقتی به اسم "مرقد امامزاده صالح" برخورد کردیم، وارد شدم. هیچی هم نخوندن که ایشون کی هست و ماجراش چیه. وارد که شدم یهو حس امامزاده صالح خودمون همه ی وجودم رو گرفت. برام جالب بود. وستم که به ضریح رسید، یهو واقعا حس کردم که حرم امامزاده صالح خودمونم. و رفتم توی همون حال و هوا. و عینا همون حرفهای همیشگی رو به ایشون گفتم. عینا!! بعدش همون کنار ضریح نماز خوندم و بیرون آمدم. جالبه که باز هم پله میخورد (گرچه اینجا به بالا (اردبیل)  و اونجا به پایین (تجریش)). آمدم پیش بقیه. و از دخترهای جوان شنیدم که:" ایشون همون امامزاده صالح هستند" !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! وااا مگه میشه؟؟؟؟ جریان اینه که اینجا بدنشون و تهران فقط سرشون دفن شده. و براشون عجیب بود که کسی تا حالا توی اون حرم اینو بهمون نگفته...

- بقعه ی شیخ صفی الدین اردبیلی... فقط سکوت. تسلیم. سر پایین. و سر بالا... و... الحمد الله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی ابن ابیطالب امیرالمونین و اولاده المعصومین........................................... ...

- پل معلق مشگین شهر، یک تجربه عاااالی... عالی بود. به خصوص با خل بازی های خودم ;)

- سبلان... عزیزمممم...

- سرعین به شدت با تصوراتم متفاوت بود. از هر لحاظ بسیار خوشمان آمد. تجربه ی آب بازی با مریم و یاس، به همه ی دنیا می ارزه...

- دریاچه شورابیل، هیچ چیز خاصی نبود! (برای من البته. تجربه های خیلی بهتری داشته ام) (اینکه قناری رو خیلی آزاد و معمولی مثل گنجشک توی محیط میدیدیم البته برام عجیب و خاطره انگیز بود)

- کباب بناب خوب است.

- خلخال، تنها جایی که در این سفر، خنک شدیم. البته خیلیییی خنک شدیم)

- و آخ اسالم خلخال... آخخخ اسالم خلخال... فقط آخخخخخخخخخخخخخخخخ.... (هیچی ندارم که بشه با کلمه ها ثبتش کرد. فقط.. سیگار میشم میرم رو لبهات...)

- فندقلو .........


+ و تو همه جا و در همه ی لحظه ها باهام بودی... و اصولا داشتم جا پای جای تو میذاشتم...






  • ۹۶/۰۴/۲۲
  • narjes srt

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی