سلام
بعد از 5 ماه "امیرکبیر" بودن پشتِ کلاسِ ماز* خانم کمالی، امروز دیگه رسما رفتم نشستم توی کلاس و توی همه ی فعالیت ها و بازی ها شرکت کردم.
کلاش هشتم بودند. و چه حالی میکردند که یه معلم دیگه سر کلاسشون مثل خودشون نشسته و داره به تمرین های معلمشون گوش میده و عمل میکنه.
ولی، حد و اندازه ی هیجان و شعف و حالِ خوب خودم توی این کلاس، غیر قابل توصیف و بیان هست...
موضوع امروز ادامه ی بحث " خودآگاهی" بود. و درباره ی علایق خودمون و دوستانمون (همکلاسی ها) مینوشتیم و حرف میزدیم.
چنان به هیجان آمده بودم و چنان ذوقی توی حرفهام بود که حال خودم خوب شده بود و تا مدتها انرژی زیادی داشتم.
بهم گفت:" ساعت بعد که با نهم ها کلاس دارم هم بیا. بحث اونها با محوریت "دوستی" هست و امروز درباره ی قضاوت میخواییم حرف بزنیم..." آخ... که چقدر دلم میخواست. اما یازدهم هام........
پی نوشت:
* ماز: یه درس جدید در دوره ی اول متوسطه (همون راهنمایی قدیم خودمون) که مخفف "مهارت های ارتباطی زندگی" هست.
اینکه کنار دختر منصوره نشسته بودم... نشون میده چقدر دنیا کوچیکه. چقدر کوچیکککک...