چهارشنبه

مشخصات بلاگ

روز چهارشنبه به نام حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادى علیهم السلام است.در زیارت آن بزرگواران بگو:
السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا حُجَجَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکُمْ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللَّهَ مُخْلِصِینَ وَ جَاهَدْتُمْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاکُمُ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللَّهُ أَعْدَاءَکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِینَ وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا إِبْرَاهِیمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى یَا مَوْلایَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَنَا مَوْلًى لَکُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ جَهْرِکُمْ مُتَضَیِّفٌ بِکُمْ فِی یَوْمِکُمْ هَذَا وَ هُوَ یَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ فَأَضِیفُونِی وَ أَجِیرُونِی بِآلِ بَیْتِکُمُ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.

بایگانی
پیوندها

سلام

نمیدونم چند وقته که وبلاگ نمینویسم.

به هر حال وابستگی زیادی به اینجا ندارم دیگه... البته به جاهای دیگه هم ندارم. ولی کلا دیگه برای کسی چیزی نمینویسم. مثل اینجا که ممکنه مخاطب احتمالی ای وجود داشته باشه...

اما...

باز ایام سفر اربعین نزدیکه و نمیشه هیچی ازش ننویسم. درسته که کلی بدهی بابت خاطرات سالهای قبل دارم. که راستش قصدی هم برای پرداختشون ندارم!!! (به گمانم همون موقع که داغ بود شاید بدرد میخورد... الان دیگه خیلیییی بیات شده....)

خلاصه...

 

اگر از من بپرسند که:" برنامه ریزی برای سفر اربعین رو از کی شروع میکنی؟" حتما جواب میدم از روزی که سفر سال گذشته شروع میشه.... یعنی با توجه به تجربیات لحظه به لحظه ی این سفر، برنامه ی سال بعد رو میچینم....

 

اما شروع مقدمات سفر* معمولا از چند ماه قبل از ماه صفر شروع میشه. که شامل: 1- چک کردن اعتبار گذرنامه/ 2- گرفتن قیمت روزانه ی دینار برای خرید ارز مورد نیاز سفر/ 3- پرس و جو از همسفرهای قدیمی که:" امسال هم هستی دیگه با ما ایشالاااا؟؟"  و مشخص کردن حدودیِ همسفرها/ 4- برنامه ریزی اولیه برای انتخاب و تهیه ی هدیه های کوچولویی که برای خانواده های عراقی همراهمون میبریم با رفقای همسفر/ 5- برنامه ریزی برای روز احتمالی حرکت با توجه به برنامه ی درسی و کاریِ همسفرهای اصلی.

 

مرحله ی دوم* شروع اقدامات اجرایی برای تهیه ی : 1- ارز / 2- مایحتاج اصلی سفر (شامل کوله و لباس و کتونی و ...)/ 3- گرفتن مجوز خروج از کشور (امسال که ویزا نداریم خوشبختانه ولی ثبت نام در سامانه ی سماح اجباری شده) / 4- تهیه ی بلیط رفت یا رزرو بلیط

 

مرحله ی سوم* انتظار.... .... و ما ادراک ما انتظار..... .......... ...

 

مرحله ی چهارم* و الیوم الموعود...heart

 

کربلا کربلا ما داریم می آییم...

 

  • narjes srt

سلام

 

Et si tu viens trop tard
On m'aura mise en terre
Seule, laide et livide
Sans toi, sans toi, sans toi

 

  • narjes srt

سلام

 

از  هر تعلقی که گذشتم، تواناتر شدم.
هر روز چیزی را تَرْک کردم و هر روز چیزی مرا تَرْک کرد.
با هر تَرْکی، خاکِ تنم تَرَکی برداشت و چیزی از آن رویید،
بالی شاید، کوچک و شفاف و نامرئی.
پریدن با پرهایی نا پیدا مرا بی پروایی آموخت.

آخرین تمنایم سنگی است سهمگین که بر شانه هایم چسبیده است، باری که قرن هاست به ناگزیر هر زنی آن را برده است.
فردا آن را از شانه هایم  پایین خواهم گذاشت زیرا که در این کوله پشتی، توشه نیست؛ تقاضا و تمناست و آدمی زیر بار تقاضاها و تمناهایش تلف خواهد شد.
رهیدن، رنج  بسیار دارد اما پاداشی نیز دارد که آن  رنج را التیام میبخشد.

چه ناچاری دلپذیری است که راه رستگاری جز از گذشتن  نمی‌گذرد .

👤عرفان نظرآهاری

 

  • narjes srt

سلام

یه 22 مرداد دیگه و یه سالگرد دیگه...

 

سالگرد امسال ولی خیلی جالب و متفاوت بود...

همون محل قرار اول... و دیدن آشنایی دوووور... از بیست سال قبل... به غایت آشنا و نزدیک... انگار که امروز...

 

و همه ی حضور در مکان رو به خودش متعلق کرد... و دقایقی خوشی سپری شد...

و در برگشت، مایحتاج جشن و مهمان ناخوانده و قصه های پیچیده ای که حکماً حکمتی دارند....

 

 

نهمین سالمون مبارک

  • narjes srt

سلام

 

My heart is broken...

 

پی نوشت:

یاس......

نور....

 

  • narjes srt

سلام

 

نِشِل، عمیق ترین و عجیب ترین و واقعی ترین حس "وطن" که توی عمرم تجربه کرده باشم رو داشت...

 

هرگز فراموش نخواهم کرد که بر فراز تپه ی قبرستان و کنار قبر اجدادم، حس میکردم که: "من واقعا نِشِلی ام هااااا....."

 

هیچ وقت این حس رو تجربه نکرده بودم... هیچ جا...

 

 

 

  • narjes srt

سلام

یه تولد دیگه در راهه...

و من باز عازم مهمانی تولد هستم...

اینبار هم یه تجربه ی جدید در راهه...

همسفری با خانواده و در نقش خاله...

و بعد زیارتِ تولد، ایرانگردی تابستانه.


هیجان زده ام مثل همیشه....

الهی شکر

دارم میام پیشت امام رضا جانم


  • narjes srt

سلام

امروز تولدمه.

و اول خرداد هم تولد وبلاگم بود. به گمانم 4 ساله شد.

و هشتم خرداد هم سالگرد اولین پیام بود. و نه ساله شد.

خرداد ماه عجیب غریبیه. خیلی شروعها و خیلی پایان ها توی این ماه اتفاق افتاده.

الان که دیگه خبری از امتحان نیست، دوست تَرِش دارم ;)

خلاصه که...

تولدم مبارک



پی نوشت:

امسال هیچ اعلام رسمی در هیچ شبکه ای نکردم. حس بهتریه... حداقل تکلیفت با یه سری آدمها روشن تر میشه :)


  • narjes srt
سلام
دیروز قکر میکردم چقدر موضوع دارم که دربارشون بنویسم.
اصلا مدتهای مدیدی هست که وعده میدم به خودم یا حتی اینجا مینویسم که درباره ی فلان موضوع خواهم نوشت اما....
اما هیچی...
حتی دیروز داشتم متن مورد نظرم رو توی ذهنم مرتب و ویرایش میکردم اما...
یهو توی همون دستم select all  کردم و  دکمه ی  delete  رو زدم و تمام...
بعد فکر کردم، خب چرا؟؟؟
چرا نمینویسی؟

اول گفتم حوصله ندارم!
بعد گفتم مخاطب ندارم!
بعدش گفتم بهانه و انگیزه ندارم!

و فکر کردم که در گذشته هم همه ی اینها نبود ولی مینوشتم گاهی...

نمیدونم چی سرم آمده...

ولی مهمترینش اینه که حوصله ندارم!

  • narjes srt

سلام

یه روز من با معلمم همکار بودم... امروز* شاگردم با من...

چه دنیای بامزه ای...

بدجور گِرده  ;)



پی نوشت:

*چهاردهمین کنگره انجمن جفرافیایی ایران - دانشگاه شهید بهشتی

  • narjes srt

سلام

عصر روز تولد حضرت عباس، نور به دنیا آمد.  98.1.21


نورانی شد خونمون با حضورت خاله جانمممم


  • narjes srt

سلام

بعد از ظهر 16 ام رسیدم خانه.

سفر خوب و پر از اتفاقات جورواجوری بود.

یه خلاصه ای خواهم نوشت ان شاء الله

  • narjes srt

سلام

اون کار عجیب دوم کنسل شد. ولی یه جور دیگه انجام خواهد شد.

فردا (امروز) هشتم فروردین 98 با رفقا میرم سفر...

نمیدونم کجا!

نمیدونم تا کِی!

نمیدونم با کیا!

نمیدونم هوا چطوریه و چه اتفاقاتی در انتظارمه

ولی...

عشق است همشوووووووووووووووووووو...


پیش به سوی کلی هیجان باحاااال

هورااااااااااااااااا

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

نوروز 1398 مبارک



فقط به این فکر میکردم که چطور تونستم ازش بگذرم... چطور دوام آوردم... چطور زنده موندم... چطور؟؟؟...





پی نوشت:

سال نو مبارک رفیق     (... حسی شبیه حس اون خواب عجیبِ تنهایی.... ) هه!



امسال سال خوبیه ;))


  • narjes srt

سلام

به فرموده، باز از اون کارهای اولین باری کردم...

پوستم کنده شد، ولی به موقع رسیدم باغ کتاب.

و...

آشغالهای دوست داشتنی... آره، درست فهمیدی. میفهمیدم قصه ش رو...

قصه ی 5 نسل آدمهای این جامعه...

که چطور مبارزه کردند...

و با چی...

و نتیجه ی مبارزه چی شد...

و تاریخش چطور قصه شون رو روایت کرد...

تا امروز..... (نع، تا اون روز ;)



حالا باتوم و مرتضی و مادربزرگ بماند...

قصه ی عشق و مبارزه بماند...

صداهای ترسناک... حملات پانیک... بماند...


اما، آشغالهای دوست داشتنی من...

...



پی نوشت:

کاش لب خونی بلد بودم  ;)


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

بخشی از وجود من، در تو خلاصه میشه...


جشن پایان سال 97

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

گر دست رسد در سر زلفین تو بازم

چون گوی چه سرها که به چوگان تو بازم

زلف تو مرا عمر دراز است ولی نیست

در دست سر مویی از آن عمر درازم

پروانه راحت بده ای شمع که امشب

از آتش دل پیش تو چون شمع گدازم

آن دم که به یک خنده دهم جان چو صراحی

مستان تو خواهم که گزارند نمازم

چون نیست نماز من آلوده نمازی

در میکده زان کم نشود سوز و گدازم

در مسجد و میخانه خیالت اگر آید

محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم

گر خلوت ما را شبی از رخ بفروزی

چون صبح بر آفاق جهان سر بفرازم

محمود بود عاقبت کار در این راه

گر سر برود در سر سودای ایازم

حافظ غم دل با که بگویم که در این دور

جز جام نشاید که بود محرم رازم


جناب حافظ

97.12.18


پی نوشت:

وااا!!!!!! آخه تا این حد دقیق!!!

مگه میشه؟؟؟ مگه داریم!!!!

  • narjes srt

سلام

بلاخره مستقل شد...

خیلی طول کشید ولی بلاخره این اتفاق افتاد.

الان برای همه ی اعضای خانواده کلی تکالیف جدید تعیین شده که فعلا همه به خوبی از عهده ش بر آمده اند.


خوش آمدی مرد

:**


شب اول رجب/ تولد امام باقر

  • narjes srt

سلام

جالبه که دومین کار عجیب و اولین باری رو برای خودم انجام دادم...

نوروز امسال، با همه ی عمرم متفاوت خواهد بود.

و چقدر هیجان زده ام...

و چقدر امیدوارم که این آغاز اتفاقات هیجان انگیزی که همه ی عمرم منتظرشون بوده ام و اصولا دلیل زندگی کردنم و هدفِ بودنم این مسأله هست، باشه.


خلاصه که خوشا پرواز...

:))


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام



هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم

مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم

بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکرده‌ست از انتظار تو دوشم

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت
که تندرست ملامت کند چو من بخروشم

مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند می‌ننیوشم

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم


#سعدی حان





  • narjes srt

سلام



من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی

یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست

تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند

تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

تو همایی و من خسته بیچاره گدای

پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی

بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم

ور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منی

مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی

تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی

مست بی خویشتن از خمر ظلوم است و جهول

مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی

تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ

باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی

من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن

غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی

خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند

سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی


سعدی جان

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام


آخه چرا باید مهمانهای امشب خندوانه این دو نفر باشن؟؟

آخه چرا قصه شون باید این باشه؟؟

آخه چرا؟؟؟؟



چرا هر روز باید به این ایمان اضافه بشه که "هیچی بی دلیل نیست؟"



پی نوشت:

نگرانتممم...


داوود عابدی و المیرا شریفی مقدم ... (آخه همکاررررررررررررررررر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! (استیکر ِ چشمهای از حدقه بیرون زده...))

  • narjes srt
سلام

خندوانه امشب رقابت "ادا بازی" بین دو گروه باربد بابایی  و مهدی یغمایی / حسین رفیعی و نیما کرمی بود.
برنده نهایی گروهِ مجری های قدیمی شد. (در حالیکه تا مرحله ی دوم با اختلاف حداقل  6 امتیاز عقب بودند و از لحاظ روحی اساسی بهم ریخته بودند ...)
اما...
دلیل این پست، یه نما از تصویرِ حسین رفیعی در مرحله ی دوم مسابقه ی امشب بود. صحنه ای که پشت به صحنه (رو به دوربین) نشسته بود که یارش از داخل کیسه اشیایی رو حدس بزنه و بعدا براش بصورت پانتومیم اجرا کنه...
و همینطور، مصاحبه ی پشت صحنه ی محمود کریمی که چند بار یادآور شد که "خیلی بده که شماها اینقدر عقب هستید... خجالت نمیکشید؟... اونهمه تجربه اجرا کمکتون نکرد... و..."

و اما،

حسی که صورت حسین رفیعی بهم منتقل کرد: شکست قهرمان بود... پذیرفتن تموم شدن... پایان یک اسطوره...  و توی ذهنم فقط یک جمله مدام میگذشت: " دوره ت گذشته مربی"

به "تمام شدن" فکر کردم. به اینکه آدم اگر توی هر رشته و تخصصی که هست، و معمولا یا همیشه موفق بوده باشه و پیشرفت کرده باشه و بالا اومده باشه و و و... بلاخره یه روزی خودش به این نتیجه خواهد رسید که دیگه دوره ش گذشته... دیگه نمیتونه مثل قبل موفقیت بیافرینه. دیگه نمیتونه قهرمان باشه. دیگه زورش به جوونترا نمیرسه...

و این، یه نتیجه ی خیلی خیلی خیلی خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...ی دردناکه.. خیلی واقعا

روزی که پات رو از روی گاز برمیداری و به این فکر میکنی که یه عمر جنگیدی... و دیگه نمیتونی. و حالا شاید وقتش باشه که کمی از مناظر کنار جاده استفاده کنی. کمی زندگی کنی. کمی طعم ارامش و نبودن داخل هیچ رقابتی رو بچشی...
شاید بشه بهش گفت، اولین نشانه ی پیری... یا شاید پختگی...

نمیدونم تا حالا این حس رو تجربه کردی یا نه. ولی من امشب توی صورت حسین رفیعی که یکی از نوستالژی های عزیز کودکی و نوجوانی م بود اینو دیدم...

الهی شکر و خیلی خیلی خوشحالم که در نهایت گروهشون برنده شد. ولی فراموش نخواهم کرد حسی که بهم منتقل شد و من رو یاد خاطراتم از تجربه ی این حس انداخت... و یه ترس همیشگی که... نکنه یه روز بچه ها سر کلاس یه چیزی ازم بپرسند که مطلقا و ابدا نشنیده باشم و توانایی آموختنش رو هم نداشته باشم... شبیه حسی که بعد از آخرین باری که توی مسابقات هانمادانگ قهرمانی کشور زورم به جوانهای 19-20 ساله نرسید و برای همیشه دور مسابقه دادن خط کشیدم....

:((

درگیر کلی هیجان منفی ام...



 
پی نوشت:
عکس اون صحنه ی مورد نظرم رو نشون نمیده. ولی مربوط به همین مسابقه است.
 از اینستاگرام خندوانه :https://www.instagram.com/p/Bt8KvhQnsEM/



بعدا نوشت:
1- اتفاقی که امروز برای مامان افتاد (تعویض معلم) ، حرفهاش، درد دلهاش، گریه هاش، حال بدش و و و... همش همین جمله توی سرم میگذشت: "دوره ت گذشته مربی..."
2- خبر تعطیلی کلاس مجردها (البته به گمانم دوباره به زودی راه میفته. ولی حالا فعلا...) باز همین نکته بود: "دوره ت گذشته مربی..."



حس میکنم واقعا دوره ی ماها تموم شده... نسل جدید، دنیای جدید، رسانه های جدید، اقتضائات جدید... همشون هر روز بهمون یادآور میشن که... دوره تون تموم شده....
:(
  • narjes srt

سلام


بنابر تفسیری از مکانیک کوانتومی، هر دو ذره ای که در گذشته برهم کنش داشته اند، به گونه ای جدایی ناپذیر با یکدیگر پیوند دارند. بنابراین هر آنچه بر سر یکی بیاید فورا بر دیگری نیز اثر می گذارد و مهم نیست که آنها چقدر از هم دور باشند.

بنا بر نظر جان گریبُن، فیزیکدان «ذراتی که زمانی با یکدیگر برهم کنش داشته اند؛ به نوعی اجزای یک سیستم باقی می مانند که نسبت به سایر برهم کنش ها با هم پاسخ می دهند.»

از آنجا که بهترین نظریه خاستگاه گیتی، یعنی نظریه بیگ بنگ، می گوید که تمام ماده از یک نقطه در فضایی کوچکتر از قطر پروتون پدید آمده است، هر ذره ای در گیتی شاید به این شیوه ی اسرار آمیز به هر ذره ی دیگری «متصل» باشد.


  • narjes srt

سلام


رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد

سیل سرشک ما ز دلش کین به درنبرد

در سنگ خاره قطره باران اثر نکرد

یا رب تو آن جوان دلاور نگاه دار

کز تیر آه گوشه نشینان حذر نکرد

ماهی و مرغ دوش ز افغان من نخفت

وان شوخ دیده بین که سر از خواب برنکرد

می‌خواستم که میرمش اندر قدم چو شمع

او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد

جانا کدام سنگ‌دل بی‌کفایت است

کو پیش زخم تیغ تو جان را سپر نکرد

کلک زبان بریده حافظ در انجمن

با کس نگفت راز تو تا ترک سر نکرد


جناب حافظ

  • narjes srt

سلام

شب شهادت حضرت زهرا...


تو پری زاده ندانم ز کجا می‌آیی

کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی

راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند

مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی

سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ

نتواند که کند دعوی همبالایی

در سراپای وجودت هنری نیست که نیست

عیبت آن است که بر بنده نمی‌بخشایی

به خدا بر تو که خون من بیچاره مریز

که من آن قدر ندارم که تو دست آلایی

بی رخت چشم ندارم که جهانی بینم

به دو چشمت که ز چشمم مرو ای بینایی

نه مرا حسرت جاه است و نه اندیشه مال

همه اسباب مهیاست تو در می‌بایی

بر من از دست تو چندان که جفا می‌آید

خوشتر و خوبتر اندر نظرم می‌آیی

دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست

چاره بعد از تو ندانیم به جز تنهایی

ور به خواری ز در خویش برانی ما را

همچنان شکر کنیمت که عزیز مایی

من از این در به جفا روی نخواهم پیچید

گر ببندی تو به روی من و گر بگشایی

چه کند داعی دولت که قبولش نکنند

ما حریصیم به خدمت تو نمی‌فرمایی

سعدیا دختر انفاس تو بس دل ببرد

به چنین زیور معنی که تو می‌آرایی

باد نوروز که بوی گل و سنبل دارد

لطف این باد ندارد که تو می‌پیمایی



سعدی جان
  • narjes srt

سلام

بعد از نمیدونم چند وقت، دوباره کارتون  inside out رو دیدم...

حالا اینکه دوباره اشکم جاری شد و به جزیره هام فکر کردم و اینکه الان فرمون دست کیه... بماند....

متوجه یه چیزی شدم...

میز کنترلم عوض شده...

اینو مطمئنم... چون اصولا شکل احساسات و نیازها و هیجانات و حتی شکل و تعداد جزیره هام خیلی تغییر کرده نسبت به دفعه قبلی...


آقا تماشای این فیلم هر چند وقت یه بار لازمههههه......




پی نوشت:

حدود دو سال هست که در دو پست جداگانه دارم کتابهایی که میخونم و فیلمهایی که میبینم رو ثبت میکنم. عمدتا وقت یا حوصله ی ثبت احساسات یا نظراتم راجع به اون کتاب یا فیلم رو نداشته ام برای همین فعلا صرفا یک لیست هست... که شاید بعدها کاملتر بشه (الان شامل اسم/ سال/ کارگردان یا نویسنده میشه)

فقط خواستم این مسآله رو اطلاع رسانی کنم!!! . همین!

  • narjes srt

سلام


خودش حالش خوبه اما...

حوضچه ش به حد خطرناکی کم آب شده...

ماهی کوچولو دعا میخواد...



خداااااااااااا...


  • narjes srt

سلام


مثل ماهی زیر انگشتهام سر میخوره و از اینور به اونور میره...

دلم ضعف رفت براشششششششششششششش....


پی نوشت:

two months later


:**

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

همین الان وقتی خبر جدایی کیروش رو از تیم ملی خوندم، یه چیزی فقط توجهم رو جلب کرد...


" بعد از هشت سال..."


و این برای من چقدر معنی داره............

....

...

..

.


  • narjes srt

سلام


در بعضی طوفانهای زندگی،

کم کم یاد میگیری که نباید توقعی داشته باشی مگر از خودت.


متوجه میشوی, بعضی را هرچند نزدیک، اما نباید باور کرد

 

متوجه میشوی روی بعضی هر چند صمیمی، اما نباید حساب کرد

 

میفهمی بعضی را هر چند آشنا، اما نمیتوان شناخت


و این اصلاً تلخ نیست، شکست نیست،

 

آگاه شدن تاوان دارد ممکن است در حین آگاه شدن درد بکشی،


این آگاهی دردناک است

اما هرگز تلخ نیست ...

  • narjes srt

سلام

تاریخ آغاز کار: 15 ابان 97

تاریخ اتمام کار: 28 دی 97


یعنی، امشب بعد از 73 روز، بلاخره کار (تازه نسبتا) تمام شد. و من تقریبا به آرامش رسیدم...


(هنوز زیر پله و  راه پله و پشت بام مونده)





بلاخره تمام شد اما... چی به سرم من آمد توی این مدت....




هووووف... خدایا شکرت... خیلی خیلی خیلی امتحان سختی بود... حس میکنم نا بود شدم... نا بود.....


الهی شکر

  • narjes srt







تولدت مبارک
  • narjes srt

سلام

یه سازمانی هست توی این مملکت به اسم "سازمان حفاطت از محیط زیست" ، حالا اینکه چقدر از محیط زیست حفاظت میکنه... الان بحث ما نیست!

من تصمیم داشتم که امروز برای مشاوره ی رساله دکتری م با یک معرفی نامه از دانشگاه، به این سازمان برم و با مسولین یا کارشناسان "کمیته ی گردوغبار" مشورت کنم.

به نظرم رسید که نزدیکترین راه ارتباطی اینه که خودم رو به متروی صادقیه برسونم و بعدش فکر کنم که حالا چکار کنم.....

ساعت 10.30 از قطار پیاده شدم. و از پایانه اتوبوسرانی سراغ یه اتوبوسی که گرفتم که مسیرش پارک پردیسان باشه. که گفتند هیچ اتوبوسی اون مسیر رو نمیره. اما با اتوبوس شهران برو تا میدان رحمانی و از اونحا سوار ماشینهای سیدخندان یا ونک بشو!!!!!!!!

اوکی... آمدم میدان رحمانی و سوار اتوبوسهایی شدم که مسیرشون سمتِ همت شرق بود... و از شیخ فضل الله انداخت توی همت.... ای بابااااااااا جالا چطوری اینهمه راه رو برگردم؟؟

جلوی بیمارستان میلاد پیاده م کرد و گفت برو اونور اتوبان و اتوبوسهای مترو ی پیتگر رو سوار بشو!!! 

اوکی. آمدم اینطرف و کلی منتظر ماندم و سوار اتوبوسهای پیتگر شدم ولی راننده گفت: جلوی پردیسان که ایستگاه نداریم! کلییییی دورتره ایستگاهمون!! ولی همین جلو بیاست که پیادت کنم.... و یه جایی وسط اتوبان که برای توقف امن بود نگه داشت و کلیییی جلو آمدم تا به پل عابر رسیدم و آمدم اینور اتوبان و یه ورودی یا زنجیر مقابلم بود. ذوق کردم که: اینجا سازمان محیط زیسته؟؟؟ گفتند نه! یه ربع پیاده روی تا اونجا. باید از در حکیم می آمدید!!! و ساعت 11.30 بود... گفتم خب حالا چه کنم. آدرس داد. راه افتادم که یه ماشینی سر راهش سوارم کرد و من رو جلوی ساختمان اصلی پیاده کرد که کلی راه آمده بودیم.


و من فکر میکردم که: یعنی در سامانی که باید محافظ محیط زیست باشه، نباید راهی برای وسایل عمومی باشه و فقط ماشین دارها یا آدمهایی که هوای پیاده روی خیلی طولانی به سرشون زده باید بیان اینجا؟؟؟؟؟ درسته واقعا؟؟؟؟


حالا داخل ساختمان عریض طویل و تو در تو... یه دفتر ریزگردها معرفی شدم. اما... مسؤلش نبود. گفتند باید دبیرخانه روی معرفی نامه ی دانشگاه دستور پیگیری به مسؤل غایب اینجا بده که فردا تماس بگیری و هماهنگ بشید برای مشاوره... فک کننننننننننننننن....

رگم رو میزدی خون در نمی آمد... به همشون توپیدم. از دبیرخانه و اون خانمه و همه... که یعنی یه نفر آدم نیست که اطلاعات داشته باشه و یه کمی من رو راهنمایی کنه؟؟؟ اینهمه راه اومدم که فقط به معرفی نامه بدم!! همین؟؟؟!!!!


کارم پیش نرفت و از ساختمان خارج شدم. حالا کجا برم؟؟؟

کلییییی راه آمدم تا خروجی که به حکیم میخورد و نزدیک به یک پل عابر بود. ولی اونطرف پل دیگه هیچ راهی وجود نداشت!!!

از پل گذشتم و افتادم توی یک پیاده راه کنار اتوبان.... و.........

7124 متر تا ورودی تونل رسالت از کنار اتوبان پیاده آمدم تا بلکه به یه ایستگاه اتوبوس برسم....................


تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...

ساعت 3.30 رسیدم خانه!!!



فقط، خاک بر سرتون با سازمانتون... همین



بعدا نوشت:

به لطف آقای هم دانشگاهی... با کلی منت و لطف!!! برای ساعت 9 صبح شنبه برایمان قرار ملاقات با جناب آقای مسؤل گذاشتند.

خب، حالا من چطوری ساعت 9 صبح خودمو به اون خراب شده برسونم؟؟؟؟؟ یعنی اگر گزینه ی اسنپ رو فعلا حذف کنیم، باید یه ساعتی راه بیفتم که 9 اونجا باشم؟؟؟؟؟ ای خداااااااااااااااا....

  • narjes srt

سلام

یه شب خاص و عجیب...

به قول محسن، زندگی همینجاست. همین الانه...


یه شب در کنار سواحل خلیج فارس با هرچیییییییی عشقه توی دنیا...

خیلی بهم خوش گذشت خیلی زیاد...

"نرجس" همراه خوب و پایه و باحالیه. خوش گذشت باهاش ;))


  • narjes srt

سلام

بعد از دو ماه، مهمانی داشتیم بلاخره....



این نیز بگذرد...

  • narjes srt

سلام

امشب به مناسبت پرواز مجدد یه کادو به خودم دادم که تا بحال عمرم چنین کادویی نگرفته بودم . اصلا تصورش برام غیر ممکن بود...

خیلی خوشحالم. و ذوق زده.

حتی یه ذره هم دلشوره دارم براش....



برای: 15 دی ساعت 21.30


صدای قلبمو میشنوم...


  • narjes srt

سلام


پر زد و رفت......


به تاریخ

97.10.8

  • narjes srt

سلام

اونها رفتند...

و من، موندم هنوز چشم به اون جسد...


پی نوشت:

یه روز خوب میاد؟

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام مجدد!


یک خلاصه ی بسیار بسیار کوتاه از سفر امسال مینویسم:


- 26 مهر ساعت 7 شب از ترمینال غرب به سمت مهران حرکت کردیم (برای اولین بار از سمت مهران میریم! چون نزدیکتره هم به تهران و هم به کاظمین)


- ساعت 11.27 روز27 مهر از مرز عبور کردیم و با یک ون 10 نفره به سمت کاظمین حرکت کردیم. (به اعضای گروه خودمان یک آقای میانسال قزوینی و یک زن و شوهر تبریزی اضافه شدند که شدیم 10 نفر و تا کربلا با ما ماندند!!!)

 - ون مان را در نزدیکی بغداد بخاطر جعلی بودن پلاک متوق کردند و قصه های ما و پلیس عراق... (پلیس مهربان عراق !)

- بعد از حدود سه ساعت با یک ماشین دیگه به سمت کاظمین حرکت کردیم و خاله فاطمه به استقبالمان آمد (هماهنگی ها از حدود یک ماه قبل با خاله انجام شده بود و به طرز جالبی کاملا دقیق اجرا شد. - خاله فاطمه را از سفرهای قبلی هر سال روز اربعین در خانه ی ابوحیدر در کربلا میشناختم)


- اقامت فوق العاده در خانه ی خاله و معاشرت لذت بخش با دخترها و عمه ها

- سحر فردا زیارت حرم امامان عشق... امامان کاظمین....


- ظهر به همراه خانواده ی خاله حرکت به سمت سامرا


-ترس و اضطراب بسیار شدید آنها از خطر داعش در آستانه ی غروب آفتاب... (و ما چه میدونیم چی سرشون اومده... برای ما اینحد از ترس مسخره بود! ما میگفتیم: کو داعش باباااا تموم شدددد... و اونها میگفتند نه نه نهههه هنوز هستند... غروبها جاده نا امنه...)


- دعوا.........


-زیارت اهل و خانواده ام... تماما با ضجه و ناله و زار... (عجب حالی داشتم در زیارت سامرا... .....)


- بعد از هشت سال... زیارت "ابراهیم مالک اشتر" ... و سوره ی ابراهیم... و زیارت شهدا... اون مزرعه ی عجیب... عجب حال غریبی داشتم...


- فردا صبح تلاش بای زیارت "سلمان"... به هر دری زدیم. حاضر به هر اندازه هزینه بودیم... غربتش داشت دیوانه م میکرد... اما نشد که نشد که نشد که نشددددددددددد... :(((((((((((((((((((


- حرکت به سمت نجف حدود ظهر (چه سخت دل کندیم از خانواده ی باسم و فاطمه)


- بوس ایرانی... بوس عراقی... :*


- عصر رسیدیم نجف و مستقیم خانه ی شیخ صادق (هماهنگی ها از یک ماه پیش انجام شده بود. ایشون برادر خاله فاطمه هستند و از دوستان بابا... که در کربلا آشنا شده بودند)


- جابجایی خانه ها و  حد و اندازه ی نفوذ و مقام و قدرت شیخ صادق در عشیره ش رو درک  کردیم...


- اوه عجب خانه ی باحال و خوبی بود. مطلقا در اختبار. همه چیزش...


- شب اولین زیارت حرم امیرالمونین...


- سحر فرداش همراه بابا......... ... وای خدایااااا یعنی عمیقتر و آرامتر از این هم ممکنه عایااااااا؟؟؟؟؟؟؟


- ... (نمیتونم راحت از لحظه های بند بالا بگذرم... از لغت به لغتی که نوشته ام و ننوشته ام)


- پاتوقم سکوی کوتاه حاشیه ی غرفه ی روبروی ایوان طلا بود در همه ی حضور های بعدی


- ماجرای زنی که ضجه میزد و پولهاش رو گم کرده بود. و پول لای کتاب...


- اون دعای توسل ، اون صباح، اون عهد  رو.... فراموش نخواهم کرد.....


- سارا خانم و حمید تبریزی هم به گروهمان اضافه شدند...


-  3 آبان حرکت به سمت کوفه


- چقدر دلم کمیل میخواست... که همراهم بود و زمزمه میکرد...


- تقسیم به دو گروه: سواره ها و پیاده ها  و...

- آغاز پیاده روی


-مسیر روز اول میانبر و باز هم جدید بود!!  هرچه میرفتیم نمیرسیدیم... تا بلاخره وارد شدیم به عمود 203


- اضافه شدن "ملاحت" به گروه (زنی که یهو متوجه شدیم از یه جایی داره دنبالمان میاد! آلارم قرمز بی وقفه توی کله م روشن بود. مطلقا فارسی نمیدانست. مطلقا سواد نداشت. هیچ چیزی همراهش نبود. موبایل نداشت. پول نداشت. ساک و بار نداشت. شماره کسی رو بلد نبود. و از صبح شوهرش رو گم کرده و اینجا معطل مانده بود. گروهش هم با ماشین رفته بودند کربلا... اهل نَقَده بود)


- عرق سوز...


- بعد نماز صبح از موکب اهالی دشت بزرگ خوزستان حرکت کردیم.


- موکب امام رضا (جان جان جان جان جانممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم...)


- عجب هوایی...


- عمود 350... دو راهی حله... عجب چونه ای زدم سر کرایه ماشین... تنهای تنها... هنوز خودم باورم نمیشه... و زیر رگبار شدید باران که تا به حال ندیده بودم، همه ی گروه بلاخرهههههه سوار دو تا ماشین شدیم به سمت زید...


- باران... زید... مهمان نوازی... کرامت... شوک گروه... همه چیز اونقدر عجیب غریب پیش میره که داریم دیوانه میشیم.....


- شاید خوشمزه ترین باران عمرم بود


- حرکت به سمت خانه ی سید...


- هیچ خانمی در خانه نبود... و او مثل همیشه مهمان نوازی را تمااام کرد...


- استراحت و شارژ خودمان و گوشی هامان و ساعت 4 زدیم بیرون.


- آخه زید... بابا تو دیگه کی هستی؟؟؟ آخه شما خانواده چقدر کریم هستید عاخه؟؟؟؟؟؟ الهی من فدای نفر به نفرتون بشم........


- آن آقای اهوازی... وانت مجانی... تا هرعمودی که بخوایید... حتی تا کربلا....   هووووف........


- از 460 ادامه دادیم تا 700 و گرچه با مصیبت، اما در کنار آملی ها ماندیم (نم نم باران روی صورتم میچکید)


- فرداش بخاطر میزان درد زیاد بچه ها فقط 50 تا ادامه دادیم و بعد با ماشین تا 860 رفتیم و در موکب ورامینی ها استراحت کردیم و درمان شدند... و حدود ساعت 4 زیر باران ملس و باحال ادامه دادیم تااا 1120


- طوفان... و عجب طوفانی....


- موکب خدام الحسین... عجب جای خوبی برای زائرها درست کرده اند... اگه میتونید حتما به هر اندازه میتونید کمکشون کنید. کاملا مردمی و دانشجویی اداره میشه.


- مصیبت جا پیدا کردن و خوابیدن... و در نهایت من فقط مُردم...  (این سومین شب بود که با چادر چاقچور میخوابیدم)


- صبج فرداش بلاخره برای عرق سوز، درمان مؤثری پیدا شد... و آرام شدم بلاخره....


- حرکت به سمت کربلا...


- در استانه ی ورودی شهر همدیگه رو گم کردیم... شاید حدود ساعت 2  عصر بود... و در اطراف عمود آخر 1435  تا حدود 6.30  در موکب یزدی ها از هر طریقی که به ذهنمان میرسید تلاش کردیم که بلاخره یه جوری پیداشون کنیم. ولی نشد که نشد...  حرکت به سمت خانه ابوحیدر


- باورم نمیشد که بعد از کاظمین و سامرا، کربلا هم تا این اندازه دو روز مانده به اربعین خلوت باشه.... مسیر هر ساله بود و هر بار گم میشدیم از بس جمعیت زیاد بود... ای خداااا لعنت کن کسانی رو که اینهمه مانع برای زیارت امام حسین ایجاد کردند...  (امان از قیمت ارز... امان از بی ارزش بودن پول ملی... امااان...)


- خانه ابوحیدر یعنی بهشت... یعنی بلاخره رسدیم... یعنی سفر تمام...


- زیارت اربعین همزمان با اذان صبح زیر قبه الحسین به همراه یک خانم عراقی که با لحنی خاص برایم خواند...  (و بعد من در صحن برای یک خانم عراقی با لحن اون خانم صبحیه خواندم)


- زیارت وداع را در شلوغترین حالتِ حرم خواندیم. صحنه مِنا را با چشمهایم دیدم... عجب وحشتناک بود. چقدر جیغ زدم...


- از ساعت 5 صبح تا 12 در مقابل شیرینی فروشی شکرچی...  و بعد تا ساعت 4 عصر در کنار خیابانی پرت و دور که میگفتند نزدیک گاراژه... و بعد تا 10 شب در خانه ی مردی والا رتبه! در نزدیکی همون محل... و بعد تا 12 شب در دفتر اتوبسرانی معطل بودیم......... و امام حسین ولمون نمیکرد بریم.... (لحظه های این روز رو فراموش نخواهم کرد از بس که سخت گذشت... و من یاد زن و بچه ی امام حسین بودم...)


- نزدیک طلوع رسیدیم مرز. و خیلی راحت از مرز عبور کردیم... اما...


- نصیب گرگ بیابون نشه ترمینال مرز مهران... یعنی نصیب گرگ بیابون نشه... مسلمان نشنوه کافر نبینه.... یعنی چیزی به اسم مدیریت اصولا معنا نداشت. قانون، قانون جنگل بود... مردهای جوان و قوی اتوبوسهای اندک رو سوار میشدند و میرفتند و زن و بچه ی مردم گاها دو روز بود توی بیابان معطل و آواره بودند... روزهای داغ و شبهای سرد...


- با یه مدیریت و همکاری جمعی مردم و چند تا نیروی پلیس، طی سه ساعت، یه نظم خوبی برپا شد و حدود ساعت 11.30 سوار شدیم به سمت تهران


- ساعت 2 صبح وارد خانه ام شدم...


الهی شکر

و الهی که روزی هر ساله مان باشه تا زنده ایم...



پی نوشت:

درباره ی موکب خادم الحسین در عمود 1120 نوشتم. و کارتی که برای کمک بهشون گرفتم. این تصویر اون کارته. اگه شما هم دلتون خواست کمک کنید...



  • narjes srt
سلام
گزارش اربعین 97 امروز تمام شد. یادم آمد که پارسال تا دقایقی قبل سال تحویل، مشغول نوشتن بودم و حتی میخواستم آزمون زبان رو بخاطرش به تاخیر بیندازم... عجب سال سختی بود پارسال.

گزارش اربعین 97 غیر از برنامه ریزی خیلی خوب و دقیق و البته سلامتی عمومی همه ی اعضای گروه در طول سفر، چیز خوشایند دیگه ای نداشت! (مطلقا منظورم درباره ی حس و حال و هوای زیارت نیست)

مدیر گروه بودن مسؤلیت به غایت سنگینی هست که برای آدمی مثل من و با شرایط روحی من خیلی سخته... که بود...
حد و حجم اعصاب خردی و خشم اونقدر زیاد بود که حتی موقع نوشتن ماجراها بعد از دو ماه، هنوز ضربان قلبم بالا میرفت و آستانه ی تحملم پایین می آمد...

به هر حال، این نیز گذشت. اینم تجربه ای بود که برام به اندازه ی همه ی عالم می ارزه...

ولی، اون طرز زیارت کردن امیرالمومنین رو هررررررررررررررگزززز فراموش نخواهم کرد...

ان شاء الله روزی هر ساله هممون باشه تا زنده ایم (نبودن افسانه رو با هیچیز دیگه ای نمیشه پر کرد... مطلقا دلم نمیخواد این تجربه ی وحستناک رو با او یا هیچ کدوم دیگه گروه تجربه کنم)
  • narjes srt

سلام

توی این ماجرای بازسازی، چی گیر من میاد؟؟؟؟؟؟

چی گیر من اومد؟؟؟



خسته تر از همیشه ام...



امروز 31 روز گذشته و هنوز هم ادامه داره...

و من توی این مدت، همه چیزم رو از دست داده ام...

همه چیزم رو.....


  • narjes srt

سلام

برای اولین بار در عمرم روز شهادت امام رضا جان، مشهد بودم...

اینکه اولین بار، بدلیل اینکه امسال بعد از بیست سال، مراسم روضه خانه مان به علت بنایی تعطیل بود و ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم دادند که امام رضا جان من رو به خدمتشون بطلبند...


اینکه شلوغی خیابانهای مشهد شبیه هییییچ زمان دیگه ای در سال (اطلاعی درباره ی سال تحویل ندارم) نبود

اینکه از سراسر ایران دسه های عزاداری هر کدام به سبک خودشان خدمتشان مشرف شده بودند

اینکه "موکب"... هه هه هه... فقط یه شوخی مسخره ست... همون اسم "نذری" های رایج خودمون رو روش بذاریم خیلی بهتره... بدلیل مطلقا شباهتی که به هم ندارند با نمونه های اربعینی اش...

اینکه این هیئت "یا حسین گویان تبریز" عجبببب عجیب و غریبند... ساعت بعد از 10 شب شهادت کل خیابان امام رضا رو با چرخاندن شمشیرها و دکر "حیدر حیدر" چنان به لرزه انداخته بودند که فقط و فقط من رو یاد خاطرات کودکی حسنیه ی کربلایی های چهارراه گلوبندک می انداخت... و حسی شبیهش  رو دیگه هرگز تجربه نکرده ام!!!

اینکه، من مطلقا هیچ کاری حتی طلبی حتی خواسته ای برای این زیارت نداشتم و در نهایت ناتوانی جسمی و روحی و مالی دعوت شدم هم بماند....

اینکه امام رضا جان یه یویو بازی باحال باهامون انجام میداد توی این سفر که باز هم بی سابقه بود برام...

اینکه بلیط رفت و غذای حضرتی و خانه ی تقریبا مجانی توی گرونی و نایاب بودن هر گونه سقفی برای گذراندن یک شب و اون بلیط عجیب و غریب قطار...... که اصلا دیگه اسمی غیر از معجزه نمیشه روش گذاشت، جزور به یاد ماندنی های خاص و فوق تصور و فوق العاده ی این سفر بود

دیدن افسانه در حرم................

خلوتی عجیب حرم و خیابانها در روز اول ربیع و جمعه چقدر عجیب بود برام چون هیچ وقت مشهد رو تا این حد آرام و خلوت ندیده بودم...

بحث شب آخر در حرم با خواهرها.... و چشمکهای دلبرانه ی پشت سر هم به امام رضا... و قلبی که به غایت تند تند میزد از هیجانش و ....

و...

الحمدلله رب العالمین به عدد ما احاط به علمه


عکس از خودم
  • narjes srt

سلام

اربعین امسال هم تمام شد...

حالا 365 روز منتظریم برای اربعین سال 98...

ان شاء الله

  • narjes srt

سلام

دیگه هوا داره گرم میشه... یکی از تصمیمات مهم پارسالم این بود که بطور کامل محتویات کوله به یک سفر تابستانی و گرممم تغییر کنه.

لباسهای مناسب امشب آماده شد. و بقیه ی چیزها دیگه توی لیست امسال قرار خواهد گرفت. که عمدتا خوردنی های خنک کننده جان و روح هست... و کم کردن لباسها و وسایل مناسب هوای سرد و همچنین هرچی داروی اضافه و وسیله اضافه ست.... (این پست مربوط به سالهای قبل هست)

وقتی وسایل امسال رو برداشتم لیستش رو اینجا خواهم گذاشت. ان شاء الله


پی نوشت:

1- وقتی مجبور شدم برای یک آقا، وسایل جمع کنم به این نتیجه رسیدم که... خوششش بحالتون که چقدر کم وسیله نیاز دارید..

الان رسما اعلام میکنم که حتی یک دانه سوزن یا یک برگ دستمال کاغذی اضافه، واقعا به بهای جانتان تمام خواهد شد...


2- تمنا میکنم خواهش میکنم استدعا میکنممممم... بار کم بردارید:


به دست و پاتون میفتم، خواهش میکنم... تمنا میکنم... از عراق سوغاتی یا یادگاری یا هرچی نخرید... خواهشششششششششش میکنمممممممممممم

من هم میدونم چقدر سوغاتی خریدن در سفرهای زیارتی سفارش شده، اما در شرایطی که شما :  جا ندارید، وسیله مناسب ندارید، مسیر زیادی رو مجبور به پیاده روی هستید، ارزش پول مملکتتون به نسبت دینار عراق بسیااار پایین آمده و برای یک چیز دو هزار تومنی باید حداقل ده تومان پول پرداخت کنید، کیفیت به غایتتتتت پایین کالاهای سوغاتی! ، ممکنه مشکل جسمی براتون پیش بیاد و نتونید خودتون بار خودتون رو بیارید و سربار دیگران خواهید شد و و و و.... به همه ی این دلایل و کلی دلیل دیگه که ممکنه الان به ذهنم نیامده، خواهش میکنم سوغاتی نخرید...

  • narjes srt

سلام

شاید برام عادی شده.

شاید عادت کرده ام.

شاید هم مربوط به حال شخصی این چندین ماه اخیر هست.

نمیدونم، اما خیلی حوصله و اشتیاقی به ثبت احوال و وقایع در این خانه ندارم دیگه!!

اما،

ان شاء الله امسال هم عازمیم

گروه قدیمی رو رها کردیم و خودمون یه گروه شدیم. فعلا با 7-8 نفر.

مسول ویزا: بابا

مسول بلیط: سمانه

مسول هماهنگی های بین افراد و میزبانان عزیزتر از جانِ عراقی: من

مسول تدارکات پشت صحنه: سکینه

دو سه نفر جدید بالای 60 سال!


به امید خدا

همچنان با کاروان امام رضا جانم...

به مدد امام حسن جان

با توفیق امام حسین


و... یا امیرالمونین........


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

این مدت که گذشت، خوش گذشت.

یه سفر ماجراجویانه و باحال.

خاله شدن مجدد

رابطه ی خوب

مسولیت های خانه بخاطر سفر های والدین

و، شاید فردا عمل...


خدایا چنان کن سر انجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار



پی نوشت:

از اخبار بد اینکه:

هیچ خبری از دانشگاه و مدرسه نشده...

موضوع هم به نتیجه نرسیده...

  • narjes srt

سلام


در من کوچه‌ای‌ست...

که با تو در آن نگشته‌ام

سفری‌ست...

که با تو هنوز نرفته‌ام

روزها و شب‌هائی‌ست...

که با تو به سر نکرده‌ام

عاشقانه‌هائی‌ست...

که با تو... 

هنوز نگفته‌ام


"راحمه باقی‌پور"


تصویر: جین سیبرگ و ژان پل بلموندو در نمایی از "از نفس افتاده" (ژان لوک گدار، ۱۹۶۰)


برگرفته از وبلاگ عزیز "فلسفه های لاجوردی"

  • narjes srt

سلام


اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمی‌پوشی

به هتک پرده صاحب دلان همی‌کوشی

چنین قیامت و قامت ندیده‌ام همه عمر

تو سرو یا بدنی شمس یا بناگوشی

غلام حلقه سیمین گوشوار توام

که پادشاه غلامان حلقه در گوشی

به کنج خلوت پاکان و پارسایان آی

نظاره کن که چه مستی کنند و مدهوشی

به روزگار عزیزان که یاد می‌کنمت

علی الدوام نه یادی پس از فراموشی

چنان موافق طبع منی و در دل من

نشسته‌ای که گمان می‌برم در آغوشی

چه نیکبخت کسانی که با تو هم سخنند

مرا نه زهره گفت و نه صبر خاموشی

رقیب نامتناسب چه اهل صحبت توست

که طبع او همه نیش و تو سر به سر نوشی

به تربیت به چمن گفتم ای نسیم صبا

بگوی تا ندهد گل به خار چاووشی

تو سوز سینه مستان ندیدی ای هشیار

چو آتشیت نباشد چگونه برجوشی

تو را که دل نبود عاشقی چه دانی چیست

تو را که سمع نباشد سماع ننیوشی

وفای یار به دنیا و دین مده سعدی

دریغ باشد یوسف به هر چه بفروشی


# سعدی جاااننن


پی نوشت:

بعضی روزها و شب ها سخت میگذره دیگه... چه کنم....



  • narjes srt

سلام


برام نوشتی:

... به هر حال  من همیشه منتظرم




آن که دل من چو گوی در خم چوگان اوست
موقف آزادگان بر سر میدان اوست
ره به در از کوی دوست نیست که بیرون برند
سلسله پای جمع زلف پریشان اوست
چند نصیحت کنند بی‌خبرانم به صبر
درد مرا ای حکیم صبر نه درمان اوست
گر کند انعام او در من مسکین نگاه

ور نکند حاکمست بنده به فرمان اوست



گر بزند بی‌گناه عادت بخت منست
ور بنوازد به لطف غایت احسان اوست
میل ندارم به باغ انس نگیرم به سرو
سروی اگر لایقست قد خرامان اوست
چون بتواند نشست آن که دلش غایبست
یا بتواند گریخت آن که به زندان اوست
حیرت عشاق را عیب کند بی بصر
بهره ندارد ز عسش هر که نه حیران اوست



سعدی اگر طالبی راه رو و رنج بر
کعبه دیدار دوست صبر بیابان اوست 
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام


کاش میتونستم با لالایی های خودم بخوابم...

لالایی هایی که دیگران رو میتونه حتی به کما ببره. اما...


:((

  • narjes srt



هیچ با حاصل دهقان نکند سیل ملخ

آنچه با حاصل این مُلک نمودید امسال


# ملک_ الشعراء_ بهار

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

قسم دادم... به مهمترین چیزی که بین ماست.

دستم درازه. نذار غرق شم.


  • narjes srt

به من مى‌گفت:
"چشم‌هاى تو مرا به این روز انداخت! این نگاهِ تو کارِ مرا به اینجا کشانده
تاب و تحمل نگاه‌هاى تو را نداشتم
نمى‌دیدى که چشم بر زمین می‌دوختم؟"
به او گفتم:
"در چشم‌هاى من دقیق‌تر نگاه کن!
جز تو هیچ چیزى در آن نیست..."

بزرگ علوی


  • narjes srt

سلام



اگر بی‌من خوشی یارا به صد دامم چه می‌بندی
وگر ما را همی‌خواهی چرا تندی نمی‌خندی
کسی کو در شکرخانه شکر نوشد به پیمانه
بدین سرکای نه ساله نداند کرد خرسندی
بخند ای دوست چون گلشن مبادا خاطر دشمن
کند شادی و پندارد که دل زین بنده برکندی
چو رشک ماه و گل گشتی چو در دل‌ها طمع کشتی
نباشد لایق از حسنت که برگردی ز پیوندی
خوشا آن حالت مستی که با ما عهد می‌بستی
مرا مستانه می‌گفتی که ما را خویش و فرزندی
پیاپی باده می‌دادی به صد لطف و به صد شادی
که گیر این جام بی‌خویشی که باخویشی و هشمندی
سلام علیک ای خواجه بهانه چیست این ساعت
نه دریایی و دریادل نه ساقی و خداوندی
نه یاقوتی نه مرجانی نه آرام دل و جانی
نه بستان و گلستانی نه کان شکر و قندی
خمش باشم بدان شرطی که بدهی می خموشانه
من از گولی دهم پندت نه ز آنک قابل پندی
#مولانا

  • narjes srt

سلام


محرمان عشق خود دانند که عشق چه حالتست ، اما نامردان را از عشق جز ملامتی و ملالتی نباشد . خلعت عشق ، خود هر کسی را ندهند. و هر کسی خود لایق عشق نباشد ، و هر که لایق عشق نباشد خدای را نشاید و هر که عشق را نشاید ، خدای را نشاید.!
عشق با عاشق توان گفت ، و قدر عشق خود عاشق داند،فارغ از عشق جز افسانه نداند. و او را نام عشق و دعوی عشق ، خود حرام باشد

#عین_القضات_همدانی

  • narjes srt

سلام

تنها راه حلی که فعلا برایم متصور هست...


پی نوشت:

فقط آه...

  • narjes srt

تشنه بودیم که بارانِ نجف را دیدیم
اشک بودیم که دامانِ نجف را دیدیم

در نجف منقبت از شاهِ خراسان گفتیم
مشهدش آمده سلطانِ نجف را دیدیم

علت این است اگر ذکرِ علی می‌گوییم
ما در این خاک ، خراسانِ نجف را دیدیم

هرچه دادند به ما لطفِ علی بود علی
بر سرِ خوان رضا خوانِ نجف را دیدیم

بی سبب نیست در ایوانِ طلا می‌چرخیم
ما در ایوانِ تو ایوانِ نجف را دیدیم

ما رسیدیم که بر مَرمرتان رو بکشیم
یک علی گو که پس از نامِ شما هو بکشیم


با خودش جامِ تو مستانه شدن هم دارد
بردنِ نام تو دیوانه شدن هم دارد

دلِ ما کاش شود کاسه‌ی سقاخانه
سنگ ظرفیتِ پیمانه شدن هم دارد

هر کبوتر که نشسته است دگر باز نَگشت
صحنِ تو خاصیتِ لانه شدن هم دارد

جایِ آئینه و کاشی به خودت غرقم کن
لطفِ تو از همه بیگانه شدن هم دارد

زائرانِ تو همه عینِ زیارت نامه‌اند
کششِ نورِ تو پروانه شدن هم دارد

وقتِ نقاره شده از تو خبر می‌گویند
ها علیٌ بشرٌ کَیفَ بشر می‌گویند


یک کلاغ آمده اینجا که کبوتر بشود
عُمرِ ما کاش فقط پیشِ رضا سر بشود

بگذارید همین دفعه طوافش بکنم
طاقتم نیست که هنگامه‌ی محشر بشود

دامنش پُر شد و با دستِ پُر از اینجا رفت
پیش از آن لحظه که چشمانِ گدا تر بشود

به لبم نام جواد است و کَرَم می‌بارد
وای اگر وقتِ دعا نوبتِ مادر بشود

آمدن‌های مرا ضرب در سه بکنید
چه شود دیدنِ تو چند برابر بشود

مرگ می‌چسبد اگر در نظرم می‌آیی
جای هربار سه دفعه به سرم می‌آیی


بارم اُفتاد زمین تا که شوم بارِ شما
بیشتر ساخت مرا عشق گرفتارِ شما

می‌بَرَد تا ابد از یاد پریدن‌ها را
هر کبوتر که نشیند لبِ دیوارِ شما

کنج شش گوشه زدم بوسه به یاد حرمت
بوسه‌ای در عوضِ آنهمه زوارِ شما

کربلا هم چقدر حسرت خادم‌هایی
که بیایند هرازگاه به دیدارِ شما

چاره‌ی اینهمه بیچاره فقط چار علیست
چارده تَن همه دیدیم در این چارِ شما

شامِ میلاد تو هر چند زِ مشهد دورم
چشم بر راهم و سلمانیِ نیشابورم


باز در نیمه‌ی شب چشمِ کسی بینا شد
کودکی گم شده در خوابِ خوشش پیدا شد

مادری آرزویش بچه‌یِ زیبایی بود
گفت جبریل به گوشش گره‌هایت وا شد

دستِ لرزانِ زنی پیر کمی بالا رفت
از شهیدش خبر آمد چقدر غوغا شد

باز در پیشِ ضریحِ تو مریضی اُفتاد
زیرِ لب گفت رضا گفت رضا تا پا شد

خادمی آینه کاریِ حرم را تا دید
گفت با بغض حسن گریه کُنَش زهرا شد

لطفِ آقاست اگر مستِ امام حسنیم
"ما حسینی شده‌ی دستِ امام حسنیم"


من اویسم نَفَست از قَرَن آورد مرا
تا تراشیده شوم از یَمن آورد مرا

مادرم بارِ نخستی که مرا با خود داشت
تا ضریحت برسم سینه‌زن آورد مرا

حاجت کرببلا داشت ، به ما بخشیدی
به هوایِ حرمِ بی کفن آورد مرا

شانه‌ام اُنس گرفته است به درهایِ حرم
در کنار خودش آقای من آورد مرا

در گوهرشاد دلم رفت به بین‌الحرمین
باد تا بویی از آن پیرهن آورد مرا

وای از پیرهنش ، پیرهنش را بُردند
حیف انگشتر و سنگِ یمنش را بُردند

شاعر : #حسن_لطفی

  • narjes srt

سلام


نصب خِشت شماره ی 12 در ردیف 12 به نام ...

و لیست اسامی پشت خشت شماره ی 8 از ردیف 13...


خوش بحالمون...


به قول تو، چه میکنه این عشق ... نه، حبّ امیرالمونین...


  • narjes srt

سلام


بابا نجفه..

زهره مدینه...

و من... دارم میام پیشت...

و چقدرررر امسال متفاوتم با همیشه... چقدر عجیبم... چقدر غربیم برای خودم...


تولدتون مبارک یا ایها السلطان...

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام


م...، من حس میکنم از خودم باخته ام...




97.4.31

  • narjes srt

سلام

پیوندهای خونی، بلاخره همدیگه رو جذب میکنن..

همون مثل معروف:" فامیل گوشت همو میخورن ولی استخون رو نمیخورن.."


بعد از ساااالهااا.... الهی شکر



پی نوشت:

خونه ی محمدحسین  97.4.29

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt


انسان های هم فرکانس، همدیگر را پیدا می کنند،

حتی از فاصله های دور

 

از انتهای افقهای دور و نزدیک،

انگار اینها باید در یک مدار باشند

 

یک روزی،

یک جایی باید با هم، برخورد کنند

 

آنوقت میشوند همدم،

میشوند دوست، میشوند رفیق

 

حرفهایشان میشود آرامش،

نباشند، دلتنگ هم میشوند

 

مدام همدیگر را مرور می کنند،

از هم خاطره می سازند

 

یادمان باشد،

حضور هیچکس اتفاقی نیست

 

97.4.26

  • narjes srt

سلام


مشکل حل شد. دستت درست




پی نوشت:

نشد که بشه... کاش میدونستم چرا...

...

+ الحمدلله رب العالمین

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

بابا سعدی تو دیگه کی هستیییییییی...

عزیز جان، چند تا شعر داری که هر روزت رو خوشتر از دیروزت کرده؟؟

چه خوبه که تو هستی و برای ما شعر میگی و ....


هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری
بار دوم ز بار نخستین نکوتری
انصاف می‌دهم که لطیفان و دلبران
بسیار دیده‌ام نه بدین لطف و دلبری
زنّار بود هر چه همه عمر داشتم
الا کمر که پیش تو بستم به چاکری
از شرم چون تو آدمیان در میان خلق
انصاف می‌دهد که نهان می‌شود پری
شمشیر اختیار تو را سر نهاده‌ام
دانم که گر تنم بکشی جان بپروری
جز صورتت در آینه کس را نمی‌رسد
با صورت بدیع تو کردن برابری
ای مدعی گر آنچه مرا شد تو را شود
بر حال من ببخشی و حالت بیاوری
صید اوفتاد و پای مسافر به گل بماند
هیچ افتدت که بر سر افتاده بگذری
صبری که بود مایه سعدی دگر نماند
سختی مکن که کیسه بپرداخت مشتری

  • narjes srt

سلام

(متآسفم که علارغم تصور و میل باطنی م به شدت حس محدودیت میکنم در این خانه و این محیط... :(((


اما، برای ثبت در تاریخ مینویسم که:

امروز 23 تیر 97

ماجرای انتقال پول

گرما

منیریه

کفش

بستنی/ آب/ کولر

و...


به عددی که بلد نیستمش:

ممنونم...



پی نوشت:

کی فکرش رو میکردم که یه حسرت و آرزو رو بعد از سالهااا، به این راحتی و روشنی زندگی کنم؟...

ای خداااا جونمممم...

  • narjes srt

سلام

راستی، دیشب نرسیدم که اینجا بنویسم که ثبت بشه...


بابا رفت نجف....


...



بعدا نوشت:

- و هر روز 8 ساعت روی مناره های حرم، خشت طلا کار میذاره...

- حتی تصور کردن موقعیتی که درونش هست، برام غیرممکنه...

- "خوشبحالش" خیلی کلمه ی کم و بی ارزش و پستی هست برای بیان حسم...


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

به تدریج و تک تک تمااام مسولیت هاش رو تفویض اختیار کرد...

کاش هممون میذاشتیم که لذت این رها شدن از اینهمهههههههههههههههههه بار مسولیت رو از همین حالا بچشه.

خوش بحالت که داری رها میشی ...

چقدر حس ش شبیه مُردن هست... و کاشکی اینجوری میمردیم...

فکر کردن بهش هم لبریز از هیجانم میکنه...


  • narjes srt

سلام


  • narjes srt

سلام


میگن، همین که تصمیم میگیری و قدمی برمیداری برای اینکه حالتو خوب کنی، انرژی های مثبت کائنات به سمتت گسیل میشن که کمکت کنند...

خیلی هم خوب :)


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام


آن که نقشی دیگرش جایی مصور می‌شود

نقش او در چشم ما هر روز خوشتر می‌شود

عشق دانی چیست سلطانی که هر جا خیمه زد

بی خلاف آن مملکت بر وی مقرر می‌شود

دیگران را تلخ می‌آید شراب جور عشق

ما ز دست دوست می‌گیریم و شکر می‌شود

دل ز جان برگیر و در بر گیر یار مهربان

گر بدین مقدارت آن دولت میسر می‌شود

هرگزم در سر نبود اندیشه سودا ولیک

پیل اگر دربند می‌افتد مسخر می‌شود

عیش‌ها دارم در این آتش که بینی دم به دم

کاندرونم گر چه می‌سوزد منور می‌شود

تا نپنداری که با دیگر کسم خاطر خوشست

ظاهرم با جمع و خاطر جای دیگر می‌شود

غیرتم گوید نگویم با حریفان راز خویش

باز می‌بینم که در آفاق دفتر می‌شود

آب شوق از چشم سعدی می‌رود بر دست و خط

لاجرم چون شعر می‌آید سخن تر می‌شود

قول مطبوع از درون سوزناک آید که عود

چون همی‌سوزد جهان از وی معطر می‌شود


پی نوشت:

چقدر امروز منتظرت بودم سعدی جان...

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

امتحان جامع هم تمام شد.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

نتیجه ش؟

باورت میشه که واقعا نمیدونم!!


خدایا، آخه چطوری ازت تشکر کنم... چجوری؟؟؟

  • narjes srt
سلام
بلاخره نوبت به "ر ه ش" رسید...
و چقدر تلاش کرده بودم که به هر نحوی که ممکن باشه خودم رو در معرض اسپویل شدنش قرار ندم. که نسبتا موفق شدم.
دلم میخواست مثل همیشه برام "بکر" باشه. و خودم تجربه ش کنم.
و کردم...

و حالا با خیال راحت میتونم حسم رو نسبت بهش بنویسم. بدون اینکه بدونم دیگران چی نوشته اند یا چی فکر میکنند...

آقا رضا ی امیرخانی عزیز
ممنونم بخاطر "ر ه ش" ت....
کتابت رو مثل همیشه گرفتم دستم و خوندممممم تا تموم شد... و یک دیشب تا صبح طول کشید.

- خب، آره منم موافقم که مثل " من او"  و " بی و تن" و "قیدار" نبود. و ما به این نتیجه رسیده بودیم که، سیر زندگی تو مثل همیشه مهمترین تاثیر رو روی نوشته هات داره. و الان تو پدر شده ای. در میانه ی 40 سالگی... و  "ارمیا" ی  "ر ه ش" همون " ارمیا" ی "ارمیا" ست که حالا چند تار سفید روی صورتش دیده میشه... خودتی خودِ خودِ خودت...

- مواجه شدن با نشانه های همه ی کتابهای دیگه ت یه حس خوشایندی بهم میداد که لذت بی حساب داشت... حس طرفدار یه نویسنده بودن. و خوندن و دونستن همه ی قصه هاش.... که کسی که همه ی کتابهات رو به ترتیب و سر موقعش نخونده باشه، نمیتونه لذت من رو تجربه کنه. غیر ممکنه....

- کلمه های کلیدی ت*، باعث یه بازی باحال شد با "اوی قیدار خان" که هنوز در میانه ی راه هستیم و میدونم عاقبت به خیر میشه و حال خرابش رو آباد میکنه.... ( که به گمانم تا حالا هم مقداری کرده)

- آیات قرآن، خب... خوب و عمیق میفهمیدمشان و عجب لذتی داشت. چقدر لذت میبرم از این کاربردهات... و برای ابد توی ذهنم میمونه. و حتی توی قرآنم همشون نشانه گذاری شده... و اینها هم اضافه خواهد شد به مرور...

- قصه ی زنانه ت.. خب... خیلی تلاش کردی. من باهاش مشکلی ندارم. ولی،.. هنوز بوی مردانه میده!!

- مثل همیشه آمدم و یک نسخه از کتاب رو برای خودم خریدم و مثل همیشه لطف کردی و با همان لطف و محبت همیشگی برام امضاش کردی ، که.... با خیال راحت همه ی حسها و هیجان هام رو موقع خوندن کتاب درونش تخلیه کنم و بنویسم و جیغ بکشمممم... که بحمدلله باز هم خوب شد..

- اینکه  این نسخه ی مال ِ من ِ " ر ه ش" یک جفت داره، خب.... ............... .... (هر دو امضا شده به نام)

- صبح قلبم تند تند میزد که بیام و بنویسم. و منتظرم بیدار بشه و بازی ادامه پیدا کنه...

-موقع نوشتن این پست، همش به این فکر میکردم که مثل گذشته های دور به رسم الخط تو بنویسم... بعد دیدم، من هم از سن جوانی و نوجوانی گذشته ام... تقلید کردن از سرم افتاده. ترجیح میدم خودم باشم. با رسم الخط و طرز نوشتار مخصوص به خودم... و این چیزی از علاقه م به رسم الخط و نوشتار تو کم نمیکنه ابدااا...  و چه این حس رو دوست دارم.

- هنوز میخندم به آدمهایی که نمیتونن تغییر رو بپذیرند. نمیتونن بپذیرند آدمها رو، همونجوری که هستند. نمیتونن دوست داشته باشند آدمها رو با همه ی تفاوتها و اختلاف هاشون. هنوز سعی میکنند همه رو شبیه هم کنند که زیبا بشه جهان... هه... یاد تخریب قبر شهدا افتادم.. توی "بی و تن"

- آخ آخ آخ.... نوکرررر تیکه پوکه هاتم به همه ی آنچه که باید خمپاره و بمب نیتروژنی بخوره توی سرشون.... به درک که چی میگن... خودت باش. انتقاد کن. اخم کن. که اگه اینجوری نباشی، رضای امیرخانی نیستی... یعنی رضای امیرخانی همیشگی نیستی. یه آدم آزاد و ر ه ا... مثل پرواز. که نزدیک به مرگ هست... (که خدا عمر با پر برکت بهت بده)

- ممنونم که هستی. که مینویسی... و گفتی:" برام دعا کن که بتونم بنویسم" و برات دعا میکنم که خوب بنویسی. آزاد بنویسی. و بنویسی...


چه شب خوبی بود شبِ اول تابستان 97



* در یک پست مجزا بهشون خواهم پرداخت.

حالا با خیال راحت میتونم برم و چیزهایی که راحع به  "ر ه ش " نوشته اند رو بخوانم... :)


خیلی بعدا نوشت:
بازی ما به سر نرسید... از بس که غم توی دلت هست...  :(((
  • narjes srt

سلام


;))


آیهء عشق است با خط معـــلّا چشـــــم تو
کرده سِر الله را در بوق ِکرنــــــا چشــــم تو 


تا پرندِ پلکهــــات از خواب دامن میـــکِشند
شیخ می گوید : سلامٌ هِیَّ حتّی چشم تو


پشتِ پلکِ آهـــــوان و زیـــــرِ ابروهای تو
گرچه نام هر دوشان چشم است- اما چشم تو ...


هم برای رستگاری روشنِ چشمت بس است
هم برای کافـــــری کافیست ما را چشـــم تو


تیر و تارا ، اشکبارا ، چشمه سارا -چشم من-
غم گُسارا ، عاشِقـــا ، قدیسه وارا -چشم تو-


نیست از این منتی سنگین و طاقت سوز تر :
"دیدن آیــــاتِ قـــــرآنِ خـــــدا با چشــــم تو" 


هیــــچکس مانندِ من مردِ چنین جنگی نبـــــود
لا فَتی اِلا خــــودم لا سَیف اِلا چشــــــم تو ...

 

شاعر :
مهاد میلاد



پی نوشت:

دستم میلرزه...


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

چقدر فکر کردم به عنوانی که انتخاب کردم... برای بیان "تولدم مبارک"...

و فکرکردم، واقعاهاااا چقدر از پارسال بزرگتر شده ام....

گرچه بزرگتر شدن، خیلی درد داره. خیلی زیاد... ولی، خدا رو شکر...




پی نوشت:

دیروز تولدم بود.

  • narjes srt

سلام

عمق روحم، روحمان شاد شد...

الهی شکرتتتتتتتتتتتتتتت...

به همین میران جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ...

:)))

 

 

 
 
هنوز بعد از 24 ساعت، صدایم در نمیاد!
;))
  • narjes srt

سلام

وسط جمع و جور کردن فایلهای کامیوتر به یه کلیپ برخورد کردم که نمیدونم چه زمانی دانلودش کرده ام. اما... حین تماشای اون چنان اشکی به چشمم نشست و چنان از ته دل آه کشیدم و چنان غصه ای خوردم و چنان دعایی کردم که...

شاید از آن میانه یکی کارگر شود...


در آستانه جام جهانی، خدایا، حسرت یه شادی عمیق رو به دلمون نزار جانِ عزیزت...






  • narjes srt

سلام

شاید این ویدئو رو دیده باشید اما، باز دیدنش خالی از لطف نیست.

آرزو میکنم هیچکی از این سگ ها نداشته باشه...




  • narjes srt

سلام


باز به دادم رسیدی عزیززززز... #سعدی جان



ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم

به جز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم

من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم

که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم

تو را من دوست می‌دارم خلاف هر که در عالم

اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم

و گر شمشیر برگیری سپر پیشت بیندازم

که بی شمشیر خود کشتی به ساعدهای سیمینم

برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد

که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم

ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردم

کنون امید بخشایش همی‌دارم که مسکینم

دلی چون شمع می‌باید که بر جانم ببخشاید

که جز وی کس نمی‌بینم که می‌سوزد به بالینم

تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی‌آید

روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم

رقیب انگشت می‌خاید که سعدی چشم بر هم نه

مترس ای باغبان از گل که می‌بینم نمی‌چینم


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

حالِ شب احیای بیست و یکم...


  • narjes srt

سلام


زن ها دو دسته اند
آن هایی که روزگارشان تنها می گذرد ولی شب ها آهنگ غمگین گوش نمی دهند... دائم در عزاداری فرصت های از دست رفته به سر نمی برند...از تنهایی خسته می شوند ولی خوشحالی و آرامش را در آغوش های موقت جست و جو نمی کنند...از تنهایی شکایت می کنند ولی تقاضای همراهی هرگز!
و دسته ای که تمام زندگی شان را وابسته به وجود یک آدم دیگر می بینند... در نبودش غمگین می خوابند و صبح ها آشفته بیدار می شوند... از تمام خوشی های دیگر فاکتور می گیرند و زندگی کردن را یادشان می رود... فریب دادن خودشان را بهتر از هر کاری در دنیا بلدند... عادت کرده اند به سوگواری آغوش های ناامن از دست رفته... عادت کرده اند با برف و باران و آفتاب خاطره بازی کنند و زانوی غم بغل بگیرند
زن ها دو دسته اند
آن هایی که قدرت را دوست دارند ،گاهی احساس ضعف می کنند ولی زانو زدن؟هرگز...مطمئن راه می روند ، بدون ترس حرف می زنند ، مدام در مالیخولیای اتفاقات احتمالی به سر نمی برند ،داشته هایشان را دوست دارند و  برای حفظش تلاش می کنند اما ترس از دست دادنشان هر روز و هر لحظه روحشان را متلاشی نمی کند...زود کوتاه نمی آیند... زود میدان را خالی نمی کنند و خط قرمز هایشان پر رنگ ترین مرز دنیاست!!
و دسته ای که ضعف را دوست دارند... حمایت را دوست دارند... زود کوتاه می آیند، زود از حقشان می گذرند، زود قانع می شوند...از خودشان اراده ای ندارند...برای خودشان برنامه ای ندارند... با خجالت حرف می زنند و همیشه ترس از دست دادن از چشم هایشان می بارد... زن هایی که مثل خمیر در هر شرایطی کش می آیند و هیچ تلاشی برای تغییر دادن اوضاع نمی کنند!
زن ها دو دسته اند
آن هایی که برای خودشان زندگی می کنند...از خودشان راضی هستند... چیزی را پشت رنگ های تند موها و ناخن و لب هایشان قایم نمی کنند، گاهی شلخته اند گاهی بی حوصله اند اما خودشانند!
و دسته ای که برای دیگران زندگی می کنند... فرصتی برای اینکه خودشان باشند ندارند...دائم پشت نقاب های زیبایشان مخفی می شوند...هر روز رنگ عوض می کنند و در نهایت باز هم توی آیینه ناراضی ترین آدم دنیا هستند!
زن ها دو دسته اند
 آن هایی که می گویند : من یک انسان هستم...هورمون های زنانه شان دلیلی برای درجا زدنشان نمی شود...و دسته ای که جنسیتشان بزرگ ترین بهانه ی زندگی شان برای تمام نرسیدن هاست!


نوشته : محدثه رمضانی


تو از کدوم دسته ای؟


  • narjes srt

سلام


چهل روز گذشت...

به همین سادگی...

و نه به همین زودی...

که تو چه دانی بر سر عزیزان چه آمده هر ثانیه و هر نفس این چهل روز

خدا بهتون صبر بده...


#شهرام

  • narjes srt
سلام


"روباه گفت:"همان مقدار وقتی که برای گل ات صرف کرده ای،باعث ارزش و اهمیت گل ات شده است."
شازده کوچولو تکرار کرد تا در خاطرش بماند:"همان مقدار وقتی که برای گل ام صرف کرده ام..."

روباه گفت:"آدم ها این حقیقت را فراموش کرده اند،اما تو نباید فراموش کنی.تو مسوول همیشه گی آن می شوی که اهلی اش کرده ای.تو مسوول گل ات هستی."
شازده کوچولو تکرار کرد تا در خاطرش بماند:"من مسوول گل ام هستم..."


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

وقتی داشت درس ش رو جواب میداد، چنان از نکات کلیدی ای که بهش یاد داده بودم استفاده میکرد و چنان حس خوبی داشت که توی کلمه ها قابل توصیف نیست...

اما...

توی قلب من چه خبر بود...

نهایت شادی، خیلی کلمه ی کمی هست براش...

یه حسی آمیخته به شادی، به غرور، به اعتماد به نفس و اطمینان به خود، به لذت، به رضایت ...

و... یاد خدا افتادم. به زبان آمدم... که خدایا تو دادی. حواسم بهت هست...

و با همه ی وجودم شکر کردم.

و پناه بردم بهش از "کبر"...

حسم به شدت نزدیک بود بهش...

و خدایا پناه بر خودت...


ممنونم واقعا ممنونم...

من یه معلم حرفه ای هستم. و تو اینو بهم دادی. وگرنه هیچی نبودم و نیستم...


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

سوال این هفته دکتر چراغی این بود:


شما قدرت خودتون رو در برابر وسوسه ها چقدر ارزیابی می کنین؟


آخ آخ آخ... جون میده یه عمر بی رودروایسی بشینی با خودت بهش فکر کنی.


پی نوشت:

بستگی داره...

اولا هرکی وسوسه های خاص خودش رو داره... و چیزهایی تحریکش میکنه که ممکنه برای دیگران اصلا مهم نباشه. یا هرگز بهش فکر هم نکرده باشند. اما....

حالا، تو چکاره ای نرجس خانم؟؟

فکر کنم اول باید یه لیست بنویسم از حساسیت هام... و بعد ببینم باهاشون چند چندم...


به حق این وقت و ساعت...

یا خدااااااا

  • narjes srt

سلام

اینکه بیماری و درد رو تا جایی که به جانم برسه تحمل میکنم از قدرت بالای جسمی و روحی و توانایی های خاص فوق بشری و لات بازی و جلب توجه و این چیزا نیست...

از بی کسیه!!


و تنبلی خودم! که به دادم نمیرسم!!


درد به جانم رسیده. و دیگه تحمل کردنش برام غیر ممکن شده...


آه...


سحرِ  6 خرداد



پی نوشت:

رفتم دکتر. خوب میشم ایشالا...

  • narjes srt

سلام

خدایا...

به این وقت و ساعت و صاحبانش...

خدایاااااا...

خوبم کن


توقّع...

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

الان یادم افتاد که امروز تولد سه سالگی این وبلاگ هست.

تولدش مبارک.


ششمین روز رمضان 97


  • narjes srt


خدایا

حال بندگی عنایت کن...

به حق این وقت و ساعت...


  • narjes srt
سلام

ماه رمضان امسال، به طرز عجیبی عاشقانه شروع شد.
با یه آرزو و حاجت خیلی خیلی خیلی بزرگ... که تو برام کردی و من " آمین" گفتم...

بعد از هشت سال، دیگه توی جمع ختمِ مختارنامه ای ها نیستم... هیچ حس بدی ندارم. گرچه که بعد مدتها از جزء ده شروع نکردن، امروز یه حوری بود!

امسال قرآن نویسی هم نمیکنم! هرکی خواست بره " شهد رمضان" ها رو  از اینجا بخونه!

اینکه بطور مدام در کنارم هستی و حسِت میکنم... خیلی خوبه. ممنونم ازت عزیزم

و...
خدایااااااا....

یا من تبدل الارض غیر الارض و السماوات....
  • narjes srt

سلام

یک روز مانده به شروع ماه رمضان 97، بلاخره به جنگ یکی از غولهای زندگی م رفتم.

غولی که همیشه از فکر کردن به مبارزه ی باهاش میترسیدم. چه برسه که بخوام باهاش واقعا بجنگم...

بخش ترسناکش، حجم مطالبی بود که باید خونده میشد.

بخش ترسناک دوم، به خاطر سپردن این حجم از اطلاعات قدیمی در ذهن بود...

بخش ترسناک سوم، تحمل شرایط سخت خستگی و استرس و فشار و بی خوابی و همه ی چیزهای دیگه سر امتحان بود، که بتونم همه ی آنچه که خوانده ام و به ذهن سپرده ام رو روی برگه ثبت کنم...


یادآوری خاطرات تلخ گذشته... مقایسه شرایط الان با گذشته و خیلی چیزهای دیگه، باعث میشد که هر روز که به آزمون نزدیک میشدم، حال روحم و به تبعش جسمم بد و بد و بدتر و بدترین بشه...


اما، روز چهارشنبه رسید...

یه چهارشنبه ی دیگه...

یه روز طلایی دیگه...


از 9 سوال، چهارتاش رو بالای نود و پنج درصد عالی و کامل نوشته ام.

سه تاش رو بین 70- 90 درصد نوشته ام

و دوتاش رو.........

آخ کرم... آخ دکتر... نمیدونم چی بهت بگم... ولی هیچ دعایی ندارم که بکنم. و از هرچی از من بهت میرسه، انرژی های منفی و شر هست!!!

میدونم عمدی نداری توی آزار رساندن. ولی آخه این حد از آزار رسانی و گره انداختن توی کار دیگران و بدقلقی و بدی آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟

الان خیلی آرامترم نسبت به زمان امتحان... که دور تا دور برگه ی امتحانی فحش پر کردم!!!!!!!!


گذشت... بخش کتبی آزمون جامع هم گذشت... و بخش شفاهی ش رو امیدوارترم...


خدایا، عاقبتمون رو ختم به خیر کن.

فقط همین


دوستت دارم

  • narjes srt

سلام

روزهای خوب برمیگردن...

ماه رمضون نزدیکه...

همه اینها یعنی:

تحمل کن نرجسم تحمل کن...

فقط دو روز دیگه تحمل کن

  • narjes srt

سلام

امروز روز آخر مدرسه بود.

و به اشک و آه گذشت...



ها انا مُقبلٌ علیک...

  • narjes srt

سلام


هویج بخور...



.................................................... ...

و نه همین ها اصلا اصلا اصلا...

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام


 

یاد دارم در ایام پیشین که من و دوستی چون دو بادام مغز در پوستی صحبت داشتیم ناگاه اتفاق مغیب افتاد. پس از مدتی که باز آمد عتاب آغاز کرد که درین مدت قاصدی نفرستادی!!  گفتم: دریغ آمدم که دیده قاصد به جمال تو روشن گردد و من محروم.

رشکم آید که کسی سیر نگه در تو کند

باز گویم نه که کس سیر نخواهد بودن


 
  • narjes srt

سلام

ای جااانم به سعدی جانم که تخصصش زدن توی خالِ...


جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال
شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال

بدار یک نفس ای قائد این زمام جمال
که دیده سیر نمی‌گردد از نظر به جمال

دگر به گوش فراموش عهد سنگین دل
پیام ما که رساند مگر نسیم شمال

به تیغ هندی دشمن قتال می‌نکند
چنان که دوست به شمشیر غمزه قتال

جماعتی که نظر را حرام می‌گویند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال

غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود
عجب فتادن مرد است در کمند غزال

تو بر کنار فراتی ندانی این معنی
به راه بادیه دانند قدر آب زلال

اگر مراد نصیحت کنان من این است
که ترک دوست بگویم تصوریست محال

به خاک پای تو داند که تا سرم نرود
ز سر به در نرود همچنان امید وصال

حدیث عشق چه حاجت که بر زبان آری
به آب دیده خونین نبشته صورت حال

سخن دراز کشیدیم و همچنان باقیست
که ذکر دوست نیارد به هیچ گونه ملال

به ناله کار میسر نمی‌شود سعدی
ولیک ناله بیچارگان خوش است بنال


پی نوشت:

محمد بحرانی... ... ... ... ... ...

  • narjes srt

سلام

به هیچی فکر نمیکنم.

هیچی برام مهم نیست.

هیچی...



پی نوشت:

1- سالها طول کشید تا ایران و غرب بلاخره به یه توافقی برسند.

اینکه اون توافق چطوری بود و چقدر به نفع یا ضرر کشورمون بود الان کاری ندارم. اما..

امشب رئیس جمهور آمریکا از اون قرارداد خارج شد...


خب، یاد صدام افتادم و پاره کردن قرارداد 1957 و ...


2- با همزمانی این اتفاق و این قسمت سربداران " آغاز قیام و...  حیدر... حیدر..."  یه حال عجیبی داره قلبم...

  • narjes srt

سلام

امشب که برام فصه ی امیرحسین رو گفتی...

دلم هُری ریخت...

خدا اینو برات حفظ کنه...

:(((



روح امید و شهرام مهمانِ صاحبِ قلبِ نویسنده ی الغدیر...



آشوبم... یا امیرالمونین... دخلیک... دخلیک یا مولای

  • narjes srt

سلام


مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی
 
بهارها که ز عمرم گذشت و بی‌تو گذشت
چه بود غیر خزان‌ها اگر بهار تویی

دلم ز هرچه به غیر از تو  بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی

شهاب زودگذر لحظه‌های بوالهوسی است
ستاره‌ای که بخندد به شام تار تویی

جهانیان همه گر تشنگان خون من‌اند
چه باک زان‌همه دشمن چو دوست‌دار تویی

دلم صراحی لبریز آرزومندی‌ ست

مرا هزار امید است و هر هزار تویی


"سیمین بهبهانی"

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام


نیمه شعبان

محاسبه ی طاقت فرسای خمس

تولد مریم

وضعیت دیوانه کننده ی اینترنت و فیلترینگ و غیره

تموم شدن ترافیکِ اینترنت خونه

کارهای معمولیِ خونه

اولین جلسه ی ... مریم

نرسیدن به حتی یک پیام تبریک خشک و خالی به معلمها و اساتید خوب و عزیزم


همه ی این سختی ها و فشارهای روحی، با یه  "دوستت دارم" مثل نمک توی آب، حل شد  :*


منم دوستت دارمممممم...


یک سال جدید شروع شد... الهی که سال پر از خیر و برکت باشه برای همه

ای خدااااااااااااااااااا


تولدت مبارک "نرجس" خانوووم

  • narjes srt

سلام

ماجرای فیلتر شدن یا نشدن تلگرام یه چیزیه که حوصله ندارم دربارش حرف بزنم.

اما، حس تنگ شدن حلقه ی محدودیت...

و حس فشار هرچه بیشتر روی گلوم...

روز به روز داره بهش افزوده میشه...

و، نمیدونم تا کِی میتونم تحمل کنم این وضعیت رو.


خدایا، میشه یک روز فقط یک روز طی 24 ساعت، هیچ اتفاق بدی نیفته ، هیچکی حال آدمو نگیره، غمی وجود آدم رو پر نکنه ، و ......

میشه عایا خدایا؟؟؟؟؟



نوشته شده در:

اولین ساعات روزِ

97/2/11

شب نیمه ی شعبان... و روز معلم...

هه!

  • narjes srt

سلام

...

امروز بلاخره سَر رفتم...

...

;(((((((((((((((((



پی نوشت:

چه دردها که نمیکشم...

آه

ثبت شود در تاریخ: 97/2/8

لج بازی نکن

  • narjes srt

سلام

از مهمونی خونه ی محبوبه اینا شروع شد و ماجرای درِ باز شیلا...

ولی، هر روز بد و بد و بدتر شد..

و از روز جمعه، دیگه میدونستم که همه چی به تو مربوط میشه...

مشکلات کار بهش اضافه میکرد...

دیشب دیگه لب به شکایت باز کردم که: خسته شدم... چرا  هیچ روش بهبودی نتیحه نمیده و بدتر هم میشه؟

وقتی نوشتم که چه کارهایی انجام داده ام و نتیجه نگرفته ام، بچه ها تشویقم کردند. اما راه حلشون این بود: " رهاش کن. و باهاش حال کن تا خودش بره..."


امروز تشییع شهرام بود.

اینکه چه به من گذشت امروز بماند...

ولی بعد از نماز نشستم با خودم دو دو تا چهار تا کردم که حالِت رو ببین... اسمش چیه؟ از کجا اومده؟ میخوای خوب بشی واقعا؟؟؟


و بعد، نشستم برای لحظه لحظه درد کشیدن هام، اشک ریختن هام، بغض های فروخورده م، آه های داغ و سوزانم، برای دردهای جسمی که از شدت فشار روحی به سراغم آمده... بابت همه ی اینها به حجم قلبم شکر کردم...


خدایا متشکرم که این تفضل رو بهم کردی و این چیزها رو حس میکنم و با جانم لمسشون میکنم.


خدایا، متشکرم بخاطر ع ش ق ...



پی نوشت:

ممنونم بخاطر تماس امشب...





  • narjes srt

سلام

با یازدهم ها رفتیم باغ کتاب  و "به وقت شام" را دیدم...


این جمله ی بالا فقط یه گزارش نیست... یک روز درد کشیدن عمیق عمیق عمیق است... که آرزو میکردم کاشکی به بهانه ی فیلم گریه کنم و تخلیه بشم اما...

با احترام به همه ی علاقمندان به این فیلم، در بیشتر لحظات فیلم از خنده روده بر شده بودم!!!


چیزی که ما از داعشی ها دیده ایم و شنیده ایم، این کاریکاتوری که جناب حاتمی کیا ساخت نبود و نیست... اونها به غایت هیولا هستند... با هر توجیحی که بیاورید، باز هم نمیپذیرم که چهارتا دلقکِ خُل رو به عنوان وحشی ترین دشمن دوره ی حاضر معرفی کنند.

یادم میفته به فیلمهای اوایل جنگ که عراقی های بعثی رو یه مشت خل و چل دیوانه که همش در حال خنده های مستانه بودند تصویر میکرد...

اگه دشمن ما اینقدر خل و چل بود که اینهمه جنگ و درگیری و شهید مسخره بود....


البته هااا... منِ بچه ی جنگ، ذهنم خیلی چیزها رو به سرعت تحلیل منطقی و آنالیز میکرد و اصلا اجازه نمیداد که احساسات درگیر بشه...

آخه واقعیت میلیونها بار متفاوت با این چیزهاست.... خیلی فیلم بود خیلی...

:(

حیف!


  • narjes srt

سلام

خدایا خودت میدونی چقدر این کار برام سخت بود...

خدایا خوب میدونی از لحاظ روحی چقدر تحت فشارم قرار دادند...

فقط بخاطر تو...


آخرین تکلیف مدرسه (موسسه کوثر) الان ارسال شد...

11 شب اول اردیبهشت

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

شهرام رفت پیش خدا...

رفت پیش امام حسین...


به همین سادگی...


پست شهرام


صبح جمعه

31 فروردین 97

3 شعبان


  • narjes srt

سلام

الان کد مدرسی م آمد.

و از این لحظه رسما استاد دانشگاه شده ام...


الهی شکرت

  • narjes srt

سلام

امشب بلاخره بعد از 5 ماه و خرده ای نوشتن گزارش سفر اربعین 96 تمام شد.

سفر عجیبی بود اینبار. سختی هاش عجیب بود. خوبی هاش عجیب تر.

یه چیزهایی برام روتین شده و دیگه به شعف و تحیّر نمیندازتم. اما، همه ی صِفر تا صد این سفر بطور کلی عجیب غریبه...

تیتر مطالبی که دوست دارم دربارشون بنویسم اینجا ( که در همون ایام توی گوشی نوشته بودم برای چنین روزی) اینهاست: حالا کِی فرصت بشه که بتونم توضیحاتشون رو بنویسم الله اعلم:


- اتفاقات و تأثیرات ازدواج بر آدم ها

- موکب های دولتی اینور مرز و موکب های مطلقا مردمی اونور مرز... و تفاوت از زمین تا آسمان است...

- دست های خالی... ...

- اصلش کجاست؟ جایی که وصلی

- فرهنگِ متفاوت، خیلی تابلوئه

- زیبایی نسبی است

- ابروهات قشنگه!!!!

- چیزی که بینمون پراوته رو که نمیگم... اما چیزی که کاملا ظاهر و آشکاره رو چی؟!

- کنارم در صف نماز حرم حضرت عباس... از همه ی ملیت ها... خواهرانه... (یه تکرار موقعیت هر ساله ی به غایت عزیز)

- آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخخخخ... از سوغاتی های ارزونِ بنجل :((((

- نماز روی چمن... و ...

- نقش زن در سفر اربعین 96

- نسبیت آلودگی، به خصوص آب...

- اون تصادف وحشتناک

- علی...

- تصمیم های جدید!

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام


من و تو و ...

امیرالمومنین...


...


مبعث97

  • narjes srt

سلام

از بعد از تعطیلات مدام روزها رو میشمردم تا کی بشه که وقت کنم و به دیدارش برم.

ولی وقتی به نیمه ی سوم فروردین رسیدم... دیگه زنگ خطر به صدا در آمد...

چندین روز هم که برنامه ها رو توی ذهنم مرتب کرده ام تا به امشب برسیم. و از قبل با همه ی خانواده هم هماهنگ بودم.

عصر مریم کیک پخت و برای تزئین کمکش کردم.

گل خریدیم و فشفشه...

و شب رفتیم خونشون

تولدتون مبارکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


خب، مطمئنم که انتظار نداشت...  اما اصولا هیچ وقت هیجانش رو نشون نمیده.

ولی خوشحال شد. خیلی خوشحال شد.

پیشرفت کرده از هر نظر.

هیکلش رو آمده.

حالش خوب و سرحاله

و هر دو به یاد پارسال همین روزها افتادیم...

عجب سال سختی گذشت.

الان توی اسنپ کار میکنه.

یعنی ممکنه شمای خواننده ی این وبلاگ سوار ماشین او شده باشی.

ماشین خریده. گوشی خریده. و به فکر خونه ست...

وای خدااااا جونمممممم

من و اینهمه خوشبختی؟؟؟

الهی شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت


پی نوشت:

اما مریم...

خیلی غصه خورد. باورش نمیشد این کارپسند خودمونه... میگفت اون کاریزما، اون اعتماد به نفس، اون شکوه و ابهت و عظمت... آخه چرا اینجوری شده؟؟؟

و من مطمئنم که خیلی زود به همون حال و روزها بر خواهد گشت...

فقط یه کاری در شأن و مناسب روحیه و احوالش پیدا کنه، حله


خدایا باز هم متشکرم


بعدا نوشت:

یادم رفت که بنویسم که: تغییری که در احوالم پیدا شده و تعهدی که در این سطح پیدا کرده ام، خیلی خیلی برام عجیب و جالبه...

چه میکنی ای عشق...!!!

  • narjes srt
سلام
حوصله ی وبلاگ نویسی ندارم
یعنی حیفه حال این روزها و ایام رو اینجا ثبت کنم.
وقتی میتونم به مخاطبش برسونم، چرا اینجا ؟
;)))))
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

فردا یه روز مهمه.

اولین روز کاری سال 97 که باید برای خیلی چیزها تصمیم بگیرم..

تصمیم به ادامه همکاری یا قطع همکاری با مدرسه ای که از ابتدای سال هنوز قراردادم رو نهایی نکرده اند و هنوز یه قرون دریافتی ازشون نداشته ام...

تصمیم برای پذیرفتن یا نپذیرفتن چند پیشنهاد کاری جدید که طی همین چند روز بهم شده (که مزایا و معایبی هم دارند طبیعتا)..

و...


رب اذخلنی فی لجة بحر احدیتک......



پی نوشت:

درباره ی خیلی چیزها باید بنویسم. ولی... وقت ندارممم!!! :((

از سال جدید

از بچه ها

از مجید

از سفر

از خوزستان...

از عشق...

از لذتهای خوب تو

هنوز گزارش اربعین پارسال مونده!

از آزمون زبان و قبولی ش و روزه ی نذر ش

از آژمون پیش رو

از تجربه ی یه رابطه ی خوب و دوستانه با دکتر ص

و...


مینویسم...



  • narjes srt

سلام

خب بلاخره سفر طولانی ما هم تمام شد.

حدود 3400 کیلومتر در ایران چرخیدیم.

و لبریزم از حال خوب و لذت...

و آماده ام برای یه سال فوووووق العاده

الهی به امید تو


پی نوشت:

و ممنونم از تو، که 13 امسال رو هزار بار متفاوت تر از پارسال همین روز کردی.

متشکرم

  • narjes srt

✅0⃣2⃣مثبت بودن را زندگی کنیم!

شما برای موفقیت طراحی شده اید و برای رسیدن به عظمت و بزرگی خلق شده اید!درون شما استعداد و توانایی هایی نهفته است که می توانید از آنها در صدسال از عمرتان بهره مند شوید.در حقیقت اگر به مدت کافی و به سختی چیزی را بخواهید و مایل باشید برای دستیابی به آن تلاش کنید، هیچ چیزی وجود ندارد که نتوانید به آن دست یابید.

✔️افراد، موقعیت ها و هیجانات منفی که باعث می شوند در باتلاق هیجانات منفی گیر بیفتید را شناسایی کنید.
✔️بدانید و بپذیرید که شما فرد کاملا خوب همراه با استعداد بالقوه ی زیادی برای برخورداری از زندگی خارق العاده هستید.
✔️از این لحظه تصمیم بگیرید با هر موقعیت ناخوشایند در زندگی تان مقابله کرده، یکباره و برای همیشه خود را از تمام آنها خلاص کنید.
✔️عواملی را که موجب می شوند دچار هیجانات منفی، به ویزه عصبانیت شوید شناسایی نموده، در هر زمینه شروع به تغییر افکار خود نمایید. این جمله را بارها بارها تکرار کنید تا زمانی که تبدیل به بخش لاینفکی از شخصیت شما گردد:"من مسئول هستم."
✔️از انتقاد، محکوم نمودن یا سرزنش هرکسی به هر دلیل خودداری نمایید، در عوض، مسئولیت کامل هرآنچه هستید یا خواهید بود، برعهده بگیرید.
✔️خود را بی قید و شرط بپذیرید و هر روز با تکرار این جمله:"من خودم را دوست دارم!" عزت نفس خود را بالا ببرید.
✔️دقیقا تصمیم بگیرید در زندگی واقعا به دنبال چه هستید و سپس تمام وقت به آن بیندیشید و در مورد آن سخن بگویید. آنقدر مشغول دستیابی به آنچه برایتان مهم است شوید که دیگر وقتی برای فکر کردن به باورهای منفی که ممکن است مانع پیشرفت تان شوند، نداشته باشید.

✔️با خودداری از ایجاد تغییرات در خود به دست باور گناه و تقصیر و خودداری از به کار بردن آن در مورر هر شخص دیگر، خود را از احساس گناه رها کنید.
✔️در هر مشکل، سختی که با آن مواجه می شوید به دنبال نقاط مثبت باشید. همواره راهی برای منفعت بردن خواهید یافت!
✔️در هر مانع یا مشکلی که به آن برخورد می کنید، به دنبال درس ارزشمندی باشید که از آن بیاموزید و به شدت تلاش کنید از هر مشکلی که با آن روبرو می شوید، هر مشکلی که مجبورید با آن سرو کار داشته باشید درسی بیاموزید.

✔️با هر فردی که ملاقات می کنید به گونه ای رفتار کنید که گویی مهمترین فرد در جهان است!

  • narjes srt

✅9⃣1⃣تمرین موفقیت روزانه

✔️تمرین را با ۳ نفس عمیق شروع کنید. با هردم، تنش ها و استرس های بدن خود را حس کنید و با هر بازدم، آن ها را از بدن خارج کرده و حس آرامش، عشق و صلح را جایگزین کنید!(برای این منطور می توانید تصاویری که برای شما تعریف عشق، صلح و ارامش را میدهد در ذهنتان مرور کنید!)

✔️ویژگی های خود واقعی تان را تصور کنید. خود را تصور کنید که در قالب خود واقعی تان، روز را سپری می کنید. این کار را چندبار انجام دهید. آن قدر که برایتان ساده شود!

✔️اکنون پنج ارزش اصلی خود را مرور کنید. دقایقی را برای حس کردن واقعی هرکدام از این ارزش ها در نظر بگیرید و دوباره ذهنتان را برای سپری کردن روز، هدایت کنید. هربار که این کار را انجام می دهید، خود را برای داشتن روزی خوب اماده می سازید.

✔️از لبخند درونی برای فعال کردن اندروفین استفاده کنید. به تک تک اعضای بدن خود لبخند بزنید و سعی کنید این حس را بهتر، بهتر و بهتر کنید.

✔️آرزوی بزرگ خود را به خاطر آورید. از ذهن خود بخواهید شما را در افکار، حرف ها و اعمالتان هدایت کند تا آرزوی شما به بهترین شکل به واقعیت بپیوندد.

✔️در زندگی تان به خاطر چه چیزی از همه بیشتر سپاسگزاری می کنید؟ دست کم یک دقیقه روی تمام چیزهای خوبی که دارید تمرکز کنید.

✔️با سه نفس عمیق، تمرین را پایان دهید. این بار بگذارید هر دم، شما را با انرزی پرکند و هر بازدم، شما را برای دریافت انرژی بیشتر آماده کند!


ادامه دارد...

  • narjes srt

سلام

سفر به خیر

خوش بگذره بهتون. خیلییییی زیاد


به سمت عشقم...

خلیج همیشه فارس

  • narjes srt


it's me...

  • narjes srt

سلام

سال نو مبارک

پیشنهاد میکنم یدونه از اینا برای خودتون داشته باشید...

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

✅8⃣1⃣تجربه خوشحالی

✔️زمانی را به خاطر بیاورید که واقعا احساس خوشحالی و آرامش داشته اید. اکنون کاملا به آن زمان برگردید، آنچه دیدید ببینید، آنچه شنیدید بشنوید و آن حس خوب را دوباره تجربه کنید.( اگر زمان خاصی به خاطرتان نمی رسد، فقط تصور کنید که زندگی شما چقدر بهتر می شد اگر واقعا خوشحال و آرام بودید.)

✔️اکنون رنگ ها را روشن تر و پر رنگ تر، صداها را بلندتر و حس خوشحالی را بیشتر کنید.

✔️توجه کنید و ببینید که حس خوشحالی در کدام نقطه از بدن شما شدیدتر است. به آن حس رنگ بدهید و آن رنگ را در بدن خود حرکت دهید، از سر تا نوک انگشتان پا. روشنی آن را دوبرابر کنید. باز هم دو برابر!

✔️می توانید تصور کنید که دلفین های کوچکی در جریان خون شما در حال بازی هستند و از سلولی به سلول دیگر شناورند. یا جریان شادی را مانند رودخانه ای از عسل طلایی تصور کنید که در بدن شما جریان دارد.

✔️مراحل دو تا چهار را دست کم پنج بار دیگر تکرار کنید. سعی کنید به طور واضح و با جزئیات ان واقعه ی خوشحال کننده را دوباره و دوباره تصور کنید. می تواتید از همان تجربه ی خوشحال کننده استفاده کنید یا هربار از تجربیات مختلفی استفاده کنید.


ادامه دارد...

  • narjes srt

سلام

امروز وقتی وارد باغ شدم، حتی تصورش رو هم نمیکردم که او هم اونجا باشه.

با دیدنش مثل همیشه همههههه ی خاطره های خوب دبیرستان از جلوی چشمم مثل فیلم عبور کرد.

خانم اکران عزیزم

که الان  همکار هستیم و توی دفتر دبیران،کمدش بالای کمد من هست. و از روز اول دلم میخواست روی کمدش استیکر قلب بچسبونم ولی به شدت منع شدم!!

چنان پریدم توی بغلش که توجه همه جلب شد. و در تمام طول جشن، کنار هم نشستیم و حرف زدیم از اتفاقات و ایام و حال و هوای خودمون و دوستانمون...

بهش گفتم: شما تنها معلمی بودی که بهمون اجازه میدادی درباره ی عشق حرف بزنیم یا بهش فکر کنیم یا تعابیر ادبی دربارش بنویسیم و بخونیم.

بهش گفتم: تو تنها کسی بودی که خودِ واقعی ت بودی و اجازه میدادی ما هم خودِ واقعی مون باشیم. به دور از همه ی نقابها و ماسکهایی که محیط آموزشی مجبورمون میکرد که به چهره بزنیم.

خلاصه که، امروز با دیدنش، کلییی حالم خوب شد.

دبیر ادبیات درسهای متنوع در سالهای دبیرستان

و دبیر خصوصی دوره ی المپیاد ادبیات

خانم اکران عزیزم


  • narjes srt

سلام

توی همه ی شلوغی های این روزها، در لحظات خلوتِ ذهنی که پیدا میشه، تنها چیزی که آرامش عمیق رو توی قلبم جاری میکنه، فکر کردن به "دوست داشتنت"  هست...

و پشتش، حس شکرگزاری عمیق، که باز هم هییییچی نیست از حجم حقِ شکر این نعمت.

الهی به عدد ما احاط به علمک، شکرتتتتتتت



  • narjes srt

✅8⃣1⃣لنگر ثروت

✔️فهرستی از حالات و احساساتی که فکر می کنید پول برای شما به ارمغان خواهد آورد تهیه کنید.
برای مثال:اعتماد به نفس، خوشحالی، آرامش، دست و دلبازی و...

✔️مهمترین مورد را در این فهرست انتخاب کنید. سعی کنید زملنی را به خاطر آورید که واقعا چنین احساس یا حالتی را داشتید. کاملا به آن زمان برگردید. آنچه دیدید ببینید، آنچه شنیدید بشنوید و آن احساس خوب را دوباره تجربه کنید.
(اگر چنین زمانی به خاطرتان نمی رسد، تصور کنید اگر چنین احساسی داشتید، چقدر زندگی تان بهتر بود!)
✔️همچنان که این احساسات خوب را تجربه می کنید، رنگ ها را روشن تر و پررنگ تر کنید، صداها را بلندتر کنید و حس ها را نیرومندتر سازید.
✔️همچنان که این حس ها زیبا را تحربه می کنید، انگشت شست و میانی یکی از دستان خود را به یودیگر فشار دهید و در  ذهن خود با صدای بلند بگویید:" من ثروتمندم!"
✔️مراحل ۲ و ۳ را برای تمامی مواردی که در لیست نوشته اید تکرار کنید. طولی نمی کشد که هرگاه انگشت شست و میانی خود را به یکدیگر فشار دهید و عبارت " من ثروتمندم" را تکرار کنید، این حس های زیبا به شما باز می گردند و حس ثروتمند بودن را در شما ایجاد می کنند.
هر زمان که به داشتن پول بیشتر فکر می کنید یا پول بیشتری می خواهید، از این لنگر  کمک بگیرید!


ادامه دارد...

  • narjes srt

سلام

امروز که توی آلبومهای قدیمی دنبال یه عکسی میگشتم که قبل یک ماهگی توی بغل مامان باشم... چه حالِ بدی داشتم که یه عکس درست و حسابی در همه ی کودکی پیدا نکردم که توی بغلت باشم مامان...

ولی بعدش...

این عکسی که از بین چند تا عکس دیگه انتخاب شد، واقعا حس مادرانگی کوچولوت رو میرسونه...

چقدر خوبی تو

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

✅7⃣1⃣به حرکت ادامه دهید!

داستانی هست که می گوید در سرزمین باستانی تبت، هرصد سال یک بار تمام راهبه ها دور هم جمع می شدند و به آن ها فرصت داده می شد تا به روشن ضمیری دست یابتد. تنها کاری که آن ها باید می کردند این بود که وارد اتاق " هزار ابلیس" شوند و زنده بیرون بیایند. این اتاق، اتاقی بود با دیوارهای سیاه و تاریک که در آن هزار ابلیس زندکی می کردند و با عبور  شما از آن جا، در قالب لباس مبدل به چیزهایی که شما از آن ها می ترسید، مانند عنکبوت ، مار و لبه ی پرتگاه، جلوی شما ظاهر می شدند. تنها قانون نیز این بود که وقتی شما وارد اتاق می شدید، تنها قانون نیز این بود که وقتی شما وارد اتاق می شدید، هیچ کس نمی توانست وارد شود تا به شما کمک کند و خروج از اتاق از در ورودی نیز غیر ممکن بود. برای اندک افراد شجاعی که جرات داشتند با ترسهای خود روبرو شوند تا پس از آن به خوشحالی، موفقیت و روشن ضمیری دست پیدا کنند، یک پند مهم و اساسی وجود داشت؛
هرچه دیدید، شنیدید ، فکر کردید یا حس کردید مهم نیست، تنها به راه خود ادامه دهید. اگر حرکت کنید در نهایت به جایی که دوست دارید خواهید رسید.

"هرگز تسلیم نشوید. هرگز تسلیم نشوید. هرگز ، هرگز، هرگز، هرگز، در هیچ کاری ، کوچک یا بزرگ، کم یا زیاد، هرگز تسلیم نشوید، مگر به محکومین افتخار و حس خوب، هرگز تسلیم زور نشوید.
هرگز تسلیم قدرت فوق العاده و بارز دشمن نشوید"

#چرچیل

ادامه دارد...

  • narjes srt

✅6⃣1⃣کنترل استرس

🔴این تمرین را روزی یک یا دومرتبه انجام دهید تا بدن شما زمان بازیافت داشته باشد و سلامت شما بهبود یابد.

1⃣توجه خود را به پاهایتان معطوف کنید به حسی که در پاهایتان جریان دارد توجه کنید، به گرما و رنگ آن ها و به وزن آنها فکر کنید.
2⃣نفس عمیقی بکشید، بازدم انجام دهید و حسی زیبا، گرم و آرامش بخش را تصور کنید که در پاهایتان جریان دارد.
3⃣دوباره دم و بازدم انجام دهید و تصور کنید که این حس گرم و آرامش بخس از پاهای شما به سمت ساق پا و زانوهای شما در حرکت است. عدد " یک" را در ذهن خود ادا کنید.
4⃣بگذارید این حس گرم و آرامش بخش به ماهیچه ها و استخوان های شما نفوذ کند و همچنان که در بدن شما حرکت می کند به شما آرامش دهد.
5⃣هرزمان که احساس کردید آمادگی دارید، نفس عمیق دیگری بکشید و تصور کنید که این حس گرم و آرامش بخش به سمت کمر و بالا تنه ی شما حرکت می کند. اکنون عدد دو را ادا کنید.
6⃣عمل دم و بازدم را انجام دهید و این حس را به شانه های خود انتقال دهید و بگویید سه...
7⃣بگذارید این آرامش بدن شما را پر کند و از شانه ها به سوی بازوها و دست های شما سرازیر شود.
8⃣با یک دم عمیق، این حس را به سوی سر خود هدایت کنید و عدد چهار را تکرار کنید. سپس اجازه دهید این حس تمام بدن شما را پر کند.
9⃣اکنون عدد پنج را در ذهن خود تکرار کنید و تصور کنید که این حس آرامش بخش دو برابر می شود، درست مثل این که آرامشی تازه از سر شما جریان پیدا کرده است و به حس گرم و آرامش بخشی که قبلا وجود داشت می پیوندد‌
🔟همزمان با جریان آرامش از سر تا پایتان، تصور کنید که تمامی فشارها و تنش ها با آن شسته می شود و از پاهای شما خارج می گردد و فضا برای انرژی جدید، تازه و آرام بخش بیشتر می شود به خودتان چند دقیقه وقت بدهید تا از این حس های زیبا لذت ببرید.
1⃣1⃣کمی مکث کنید و به حس خوو توجه کنید و در صورت تمایل، مراحل بالا را تکرار کنید. هرچه بیشتر این تکنیک را تکرار کنید، اثر بخشی آن بیشتر خواهد شد...

  • narjes srt

سلام

باز هم امشب بخاطر گنجی که توی قلبم دارم به شدت بازخواست شدم.

و باز هم تحت فشار شدید قرار گرفتم که به دیگران نشونش بدم.

و باز هم همه جوره تهدید شدم بخاطر داشتنش و مخفی کردنش و غیره.

اما...

باز هم برای خودِ خودِ خودِ خودممممممممممممممممم نگهت میدارم...


96.12.15


  • narjes srt

✅5⃣1⃣رویای بزرگ اما دست یافتنی

🔴وقتی صحبت از موفقیت شما می شود، لازم است غیرمنطقی باشید. لازم است رویاهایی داشته باشید که شما و دیگران فکر می کنید غیر ممکن است.با در نظر گرفتن ارزش هایتان، فهرستی از تمام چیزهایی که الان می خواهید، در گذشته می خواستید یا احتمال می دهید که در آینده بخواهید، تهیه کنید. کافیست همه چیز را از ذهن خود خارج کنید و روی کاغذ پیاده کنید. لازم نیست هیچ نیت و منظوری از به دست اوردن این چیزها داشته باشید. حتی لازم نیست اعتقاد داشته باشید که دستیابی به این چیزها ممکن هستند. مهم نیست دستیابی به این خواسته ها غیرممکن یا غیرعاقلانه به نظر برسد، فقط هرچه دوست دارید بنویسید!

فقط شما هستید که می دانید واقعا از زندگی چه می خواهید و چه چیز قلب  شما را به طپش اندازد.
🔴وقتی به جای آنچه دوست ندارید، روی آنچه دوست دارید تمرکز کنید، به تجربه ای غنی از نظر حسی دست پیدا می کنید و می تواتید حس کنید وقتی به آن چیز دست یافتید چه خواهید دید، خواهید شنید،حس خواهید کرد، خواهید چشید یا خواهید بویید. اگر همواره روی خواسته های خود تمرکز کنید، ذهن خود را شرطی می کنید تا خواسته های شما را بیشتر و بیشتر به سویتان جذب کند.

پس دست به کار شوید👇

✅مهمترین چیزها در دنیا برای من عبارتند از:

1⃣
2⃣
3⃣
4⃣
5⃣
✅اگر می توانستم در دنیا هر فردی که دوست دارم باشم، هرکاری که دوست داشتم انجام دهم و هرچه دوست دارم داشته باشم، آن وقت....
✅من زمانی می فهمم دارم موفق می شوم که....

پاسخ این سوالات نشان می دهد که آیا شما به رویاهایتان نزدیکتر می شوید با از آنها دور می شوید. همچنان که تجربه ی زندگی مطابق رویاهایتان را آغاز می کنید، پاسخ این سوالات انگیزه ی شما را تقویت می کند.


ادامه دارد...

  • narjes srt

🔴4⃣1⃣مهم ترین چیزها در جهان

پرسشهای زیر را با دقت جواب دهید👇

✅ اگر بدانید یک هفته بعد دنیا به آخر می رسد چه می کنید؟

✅به آخر زندگی خود بروید. سه درس مهمی که آموخته اید کدامند و اهمیت آنها چیست؟
✅به فردی فکر کنید که احترام زیادی برای او قابل هستید. سه ویژگی تحسین آمیز او کدامند؟
✅در بهترین وضعیت، چگونه آدمی هستید؟
✅به نظر شما چه جمله ای را می توان روی سنگ قبر شما نوشت که به بهترین گونه و به واقع نشان دهد که شما در زندگی خود چگونه فردی بودید؟


ادامه دارد...

  • narjes srt

🔴3⃣1⃣روابط خود را به تصویر بکشید!

✔️به فردی فکر کنید که با او مشکل دارید به زمانی فکر کنید که مشکلتان با او شروع شد، یا تصور کنید که او روبه روی شما ایستاده است. آنچه را باید ببینید ببینید، مکالمات درونی خود را بشنوید و روی کاغذی یادداشت کنید که چه احساسی دادید. اکنون از خودتان بیرون بیایید و اجازه دهید این احساسات از شما دور شوند.

✔️اکنون خود را جای آن فردی بگذارید که با او مشکل دارید. اگر دوست دارید می توانید صورت او را مانند نقابی روی صورت خود بگذارید. ببینید از دیدگاه او جهان چگونه است. حال خودتان را از دریچه ی چشمان او ببینید. او درباره ی این شرایط ممکن است چه بگوید؟ جای او بودن چه حسی دارد؟ اکنون از او بیرون بیایید و اجازه دهید این احساسات نیز از شما دور شوند.

✔️اکنون به فردی که به عقل و خرد او ایمان دارید و او را تحسین می کنید فکر کنید. این فرد می تواند یک دوست، مربی یا حتی یکی از شخصیت های تاریخی باشد.حود را جای او بگذارید و فرض کنید که او ایستادهاست و به شما دو نفر نگاه می کند. او به مثابه ی یک تماشاچی معمولی، اوضاع را چگونه می بیند؟ جایی بایستید که بتوانید خود و فردی را که با او مشکل دارید، همزمان ببینید. ببینید که میان این دو نفر( شما و او) چه می گذرد. آن ها چه می کنند؟ چه چیزهایی به هم میگویند؟ در ذهن این فرد عاقل و خردمند چه نگرشی ایجاد می شود؟ شما به مثابه ی یک فرد خردمند، چه پیشنهاد و توصیه ای به این دو نفر دارید؟

✔️اکنون به همراه تجربیات و آموخته هایتان به سر جایتان برگردید.فردی را که با او مشکل داشتید از دیدگاه دیگری نگاه کنید و دست کم یک جمله انتخاب کنید یا حرکتی انجام دهید که شما را یک قدم به سوی یک راه حل خوشحال کننده سوق دهد.


ادامه دارد...

  • narjes srt

سلام

فکر میکردم امروز مرور ترم قبل هست و دیدن تکالیف بچه ها و احتمالا خیلی حوصله کلاس ماز رو نخواهم داشت. توی دفتر بودم و مشغول مطالعات خودم، که...

شنیدم یکی از بچه ها داره درباره ی چیزهایی که دوست داره و نماد اونها توی "جعبه ی علایق ماز" داره صحبت میکنه. پریدم توی کلاسشون...

و فکر کردم که چقدر دلم میخواد این جعبه رو داشته باشم. و حتی نگران شدم که اونوقت این جعبه میشه همه ی زندگی م... و دور شدن ازش یا اینکه تصور اینکه هر اتفاقی که بخواد براش بیفته, عصبی و ناراحتم خواهد کرد. و مثل همه ی مواقع در این زمانها، ترجیح دادم که اصلا نداشته باشمش که نگران از دست دادنش هم نباشم... (تله ی رهایی)

بحث امروز کلاس اما درباره ی نقطه ضعف هامون بود...

و این جدولی بود که باید پرش کنیم و دربارش کلی صحبت خواهیم کرد...



اینکه بدونی دقیقا نقاط ضعفهای متنوعِت چیا هستند؟ اینکه بدونی احساست نسبت بهشون چیه؟ اینکه تا حالا چکار باهاشون کردی؟ اینکه چه خاطره ها و اتفاقاتی رو برات ایجاد کرده اند؟ اینکه آیا امکان داره یک نقطه ضعف مشخص رو به نقطه قوت تبدیل کنیم؟ آیا مثالهایی براش می شناسید و و و و ... حرفهای امروز کلاس بود.

و مسأله مهم این بود که اصولا این برگه یک برگه ی خصوصی بود و با این توضیح که: " نقاط ضعف ما مال خودمون هستند و به کسی دیگه هیچ ربطی ندارند" میتونست مطلقا سکرت باشه.

و من... درگیر نقطه ضعف خودم بود... آدم صبوری که خودش میدونه که چقدر بی صبر هست... و چقدر بابت این بی صبری ها درد کشیده... و با اینکه هزاران بار تجربه کرده، اما آدم نشده هنوز... که صبر کن و تماشا کن که همه ی خواسته هات در بهترین زمان ممکن و به بهترین شکل ممکن برآورده میشن...

صبر کن خب لامصب....


پی نوشت:

امروز سر کلاس صبح ِ خودم بدترین حس ها رو تجربه کردم. اونقدر که بی اختیار اشکم چکید...

و سر کلاس ماز به شدت بسیار زیادی نوازش مثبت شدم...

و سر کلاس آخر هم بچه ها یه معلم بسیااار متفاوت رو تجربه کردند ;))

خلاصه که روز عجیبی بود...



فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا

به یقین با (هر) سختى آسانى است!
 (آرى) مسلّماً با (هر) سختى آسانى است...

آیات 5-6 سوره ی شرح

  • narjes srt

✅1⃣1⃣پرسشهای نیروبخش

🔴هر روز صبح این سوالات را از خود بپرسید. این پرسشهاحالت مثبتی را در شما ایجاد می کند 👇

✔️چه کسی یا چه چیزی باعث شده که من در رندگی احساس کنم از همه خوشحال ترم؟
✔️چه کسی با چه چیزی باعث شده که من در زندگی احساس کنم‌ دیگران مرا از همه بیشتر دوست دارند؟
✔️چه کسی یا چه چیزی باعث شده که من در زندگی احساس کنم از همه ثروتمندترم؟
✔️چه کسی یا چه چیزی باعث شده که من در زندگی احساس کنم از همه پر انرژی تر و توانمندترم؟

🔴هنگام پاسخ دادن به این سوالات، بکوشید تصویر روشنی از آنچه که به آن فکر می کنید ایجاد کرده و سپس آن را تقویت و بزرگنمایی کنید. برای مثال وقتی به این سوال فکر می کنید که چه چیزی باعث خوشحالی من در زندگی شده است، رنگها را شفافتر، صداها را بلندتر و حسها را قوی تر  کنید و وقتی که پاسخ هر سوالی را داده و به سوال بعد فکر می کنید، نگرشتان به طور کلی بهتر شده و در نهایت آماده می شوید تا روز خوبی را شروع کنید!


ادامه دارد...

  • narjes srt

✅🔟در بسیاری از مواقع، افراد به دلیل نداشتن انعطاف پذیری احساسی در موقعیت های نامناسبی گیر می افتند امشب با کمک مجموعه سوالاتی که به تکنیک "بایرون کاتی"  معروف است می خواهیم به شما کمک کنیم تا بتوانید به سرعت بر ترس، عصبانیت و نفرت خود غلبه کنید.

🔴سوالات 👇

✔️آیا فردی هست که شما از او متنفر باشید و او را نبخشید؟
✔️به نظر شما آن فرد باید چه تغییری بکند؟
✔️باید چه کاری را انجام دهد و چه کاری را نباید انجام دهد؟
✔️برای اینکه خوشحال شوید او چه کار باید بکند؟

🔵حال نوبت این است که به پرسشهای زیر با دقت فکر کرده و پاسخ دهید👇

✔️آیا دیدگاه شما درست است؟
✔️آیا شما واقعا می دانید که دیدگاهتان درست است؟
✔️وقتی به آن افکار فکر می کنید یا ماجرا را برای خود تعریف می کنید چه واکنشی نشان می دهید؟
✔️اگر این افکار یا ماجرا نبودید چگونه بودید؟
✔️اگر فقط یک راه حل ساده وجود داشته باشد، آن چیست؟
✔️اگر بتوانید یک اختراع فوق العاده در این زمینه انجام دهید، این اختراع چه می تواند باشد؟


ادامه دارد..

  • narjes srt

سلام

"صدای قلب نیست
صدای پای توست
که شب ها در سینه ام می دوی
کافیست کمی خسته شوی
کافیست کمی بایستی”


گروس عبدالملکیان, سطرها در تاریکی جا عوض می‌کنند
  • narjes srt

🔴چیزی به نام شکست وجود ندارد. توماس ادیسون هفتصد مرتبه تلاش ناموفق را برای اختراع لامپ الکتریکی تجربه کرد و در این هنگام یکی از خبرنگاران روزنامه ی نیویورک تایمز از او سوال کرد: "چه احساسی دارید وقتی هفتصد بار شکست خورده اید؟"
🔴مخترع بزرگ با مثالی کلاسیک درباره ی دیدگاه مثبت، پاسخ او را چنین داد:
" من تنها هفتصد بار، بلکه یک بار هم شکست نخورده ام. من موفق شدم ثابت کنم تمام آن هفتصد راه اشتباه بوده است. وقتی بتوانم تمامی راه های اشتباه را کنار بگذارم، راه درست را پیدا خواهم کرد."
🔴مهمترین نکته در تلاشهای ادیسون این بود که او چالش ها و مشکلات خود را به گونه ای قالبسازی کرده بود که او را علاقمند و با انگیزه نگه دارد تا بتواند به کارش ادامه دهد...


✅9⃣بازی قالبسازی

🔻به پروژه یا هدفی که در گذشته موفق شده اید آن را انجام دهید یا به آن دست یابید فکر کنید.شما یا دیگران از چه قالب، معنی یا دیدگاهی برای حفظ انگیره برای ادامه ی کار استفاده کرده اید؟
🔻به پروژه فعلی یا آتی خود فکر کنید.
🔻چه قالب هایی ممکن است انگیزه ی شما را برای کار روی پروژه و مسارکت در آن کاهش دهد؟
🔻چه قالب هایی می تواند انگیزه ی شما را برای کار روی پروژه و مشارکت در آن افزایش دهد؟


ادامه دارد...

  • narjes srt

سلام

باز هم سعدی جان، زدی توی خال...

دوستت دارم  :)


صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست

چارهٔ عشق احتمال شرط محبت وفاست

مالک رد و قبول هر چه کند پادشاست

گر بزند حاکم است ور بنوازد رواست

گر چه بخواند هنوز دست جزع بر دعاست

ور چه براند هنوز روی امید از قفاست

برق یمانی بجست باد بهاری بخاست

طاقت مجنون برفت خیمهٔ لیلی کجاست

غفلت از ایام عشق پیش محقق خطاست

اول صبح است خیز کآخر دنیا فناست

صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست

یک دمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست

درد دل دوستان گر تو پسندی رواست

هر چه مراد شماست غایت مقصود ماست

بنده چه دعوی کند حکم خداوند راست

گر تو قدم می‌نهی تا بنهم چشم راست

از در خویشم مران کاین نه طریق وفاست

در همه شهری غریب در همه ملکی گداست

با همه جرمم امید با همه خوفم رجاست

گر درم ما مس است لطف شما کیمیاست

سعدی اگر عاشقی میل وصالت چراست

هر که دل دوست جست مصلحت خود نخواست


پی نوشت:

یعنی عاخ.. فقط عاااخ...

و این عاخ با عاخ های قبلی خعیلی فرق فوکوله... :))

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

✅8⃣دکمه ی اعتماد به نفس

1⃣زمانی را به خاطر بیاورید که کاملا احساس می کردید اعتماد به نفس دارید. سعی کنید کاملا به آن زمان برگردید، همان چیزهایی را که دیدید ببینید، همان چیزهایی را که شنیدید بشنوید و همان احساس خوبی را که در آن زمان داشتید دوباره تجربه کنید!
2⃣اکنون رنگ ها را روشن تر و پررنگتر کنید، صداها را بلندتر کنید و اجازه دهید احساس اعتماد به نفس در شما ریشه بگیرد.
3⃣همچنان که این احساسات خوب را در خود احساس می کنید، انگشت شست و میانی خود را به یکدیگر فشار دهید.
4⃣اکنون انگشت شست و میانی خود را دوباره به هم فشار دهید و آن احساسات خوب را در خود دوباره زنده کنید.
5⃣مراحل فوق را چندین مرتبه با خاطرات مثبت دیگر تکرار کنید چنان که برای به خاطر آوردن آن لحظات خوب، تنها فشردن انگشتان به یکدیگر کافی باشد.
6⃣چنان که انگشت شست و میانی خود را به یکدیگر فشار می دهید، به موقعیتی فکر کنید که باید در آن اعتماد به نفس داشته باشید. تصور کنید که در آن موقعیت همه چیز خوب پیش خواهد رفت؛ درست همان گونه که شما می خواهید. آنچه خواهید دید ببینید، آنچه خواهید شنید بشنوید و لذت آن لحظات را با تمام وجود حس کنید.


ادامه دارد...

  • narjes srt

سلام


من از این دنیا چی میخوام دو تا صندلی چوبی
که منو تو رو بشونن واسه گفتن خوبی
من از این دنیا چی میخوام یه وجب زمین خالی
همونقدر که یک اطاقک بشه خونه خیالی
من از این دنیا چی میخوام یه جعبه مداد رنگی
بکشم رو تنه دنیا رنگه خوبیو قشنگی
آدمهای دستو دلباز از توی قلک طاقچه
بردارن بذر محبت واسه بارداری باغچه
من از این دنیا چی میخوام دو تا صندلی چوبی
که منو تو رو بشونن واسه گفتن خوبی
من از این دنیا چی میخوام دو تا بال برای پرواز
برم تا روز تولد برسم به فصله آغاز
برم پیشه بچه هایی که یه لقمه نون ندارن
که یک شب با یک دل سیر چشاشونو هم بذارن
بگم غصه ها سر اومد گریه بس که بهتر اومد
من از این دنیا چی میخوام دو تا صندلی چوبی
که منو تو رو بشونن واسه گفتن خوبی



پی نوشت:

به قول حضرت سعدی، که معین میخونه

:))))))))))))

  • narjes srt

سلام


برای اینکه بلند بشی و بپّری

یا باید بالهای بزرگ و قوی داشته باشی،

یا باید سبک باشی...

  • narjes srt

✅7⃣احتمالا برای همه حداقل یکبار پیش آمده که مورد توجه و علاقه فردی قرار بگیرد مثلا یک دوست...

🔴امشب می خواهیم با تکنیک چشمان عشق سفری را برای تغییر تجربه کنیم👇
✅چشمان خود را ببندید و به فردی فکر کنید که عاشق شماست یا از صمیم قلب شما را دوست دارد. چهره ی آن فرد یا افراد را در ذهن خود تجسم کنید و فکر کنید که روبروی شما ایستاده اند.
✅ به آرامی از بدن خود خارج شوید و وارد بدن فردی شوید که شما را دوست دارد. از دریچه ی چشمان او ببندید و با گوش های او بشنوید و سعی کنید احساس خوبی را که او هنگام نگاه کردن به شما دارد تجربه کنید. اکنون دقت کنبد و ببینید که کدام ویژگی یا ویژگی های شما باعث شده است که او شما را دوست داشته باشد. سعی کنید این ویژگی های جادویی را که شاید تاکنون ناشناخته باقی مانده اند بشناسید.
✅اکنون به بدن خود برگردید و چند دقیقه از این که می دانید شما مورد علاقه ی کسی هستید لذت ببرید و خود را همان گونه که هستید دوست داشته باشید.


ادامه دارد...

  • narjes srt

سلام


گر نباشد هر دو عالم گو مباش
تو تمامی، با تواَم تنها خوش است

 #عطار

  • narjes srt

💎6⃣ویژگی های مثبتتان را ببینید🔰
✅در مقابل آینه بایستید،چشمان خود را ببندید و لحظه ای را به خاطر بیاورید که فردی که به او اطمینان دارید از شما تعریف می کرده است. سعی کنید آن لحظات را با جزئیات بیشتری در ذهن خود تداعی کنید.
✅همچنان که تعریف و تحسین او را به خاطر می آورید و محبت قلبی او هنگام تحسین خود حس می کنید، توجه خود را به حس اطمینان و احترام خود نسبت به او معطوف کنید.
✅وقتی این حس در شما به اندازه ی کافی قدرت گرفت، چشمان خود را باز کنید و در آینه نگاه کنید. سعی کنید آنچه را که واقعا آن فرد می دید ببینید و به احساسی که در این لحظه دارید توجه کنید.
✅وقتی در وجود خود احساس فوق العاده ای را تجربه کردید انگشت شست و میانی خود را به هم فشار دهید‌ بگذارید احساس عشق و احترام به خود با احساس اعتماد به نفسی که پیش از این داشتید ترکیب شود.


ادامه دارد...

  • narjes srt

✅5⃣هیچ چیز به اندازه ی چند جمله ی انتقادی در زمانی نادرست نمی تواند انسان را دلسرد کند.
🔴و اما بدترین منتقدی که در طول زندگی تان با او مواجه می شوید در ذهن شما زندگی می کند.یادتان باشد شیوه ی حرف زدن شما با خودتان، تاثیر بسیاری بر احساسات شما دارد.

❌وقتی اشتباهی از شما سر میزند با خودتان چگونه و با چه لحنی حرف می زنید؟صدایتان چگونه است؟ انتقادی؟ خشن و عصبانی؟ طعن آمیز یا حاکی از رضایت؟ آیا به خودتان می گویید " به به! یک تجربه ی آموزنده ی دیگر!" یا " ای احمق، واقعا ضایع کردی!" یا کی می خواهی این چیزها را یاد بگیری؟"

💎تمرین زیر را انجام دهید👇

✅به مدت یک دقیقه با لحن انتقادی با خودتان صحبت کنید و تمامی کارهای احمقانه ای را که اتفاق افتاده است را با همان لحن ناخوشایند برای خود تکرار کنید!
✅اکنون دقت کنید و ببینید که منشا صدایتان کجاست. آیا این صدا از درون سرتان است یا از بیرون آن؟ آیا صدا از سمت مقابل است یا اطراف یا پشت سر؟
✅اکنون دست خود را دراز کنید و انگشتات خود را کشیده نگه دارید.
✅صدای منتقد از هر کجا که شنیده می شود ، آن را به سوی دستتان هدایت کنید و سپس آن را از دستتان به سمت انگشتتان بکشید. اکنون این صدا از نوک انگشتتان با شما صحبت می کند.
✅اکنون صدا را ضعیفتر کرده یا لحن آن را عوض کنید. کاری کنید که صدا حالت خوشایندی داشته باشد. می توانید سرعت کلمات را زیاد کنید تا صدا شبیه صدای میکی موس شود.
اکنون دیگر جملات انتقاد آمیز مثل گذشته تهدید آمیز نیستند، این طور نیست؟
✅اکنون به خودتان برگردید و فرض کنید همان لحظه ای است که شما مرتکب آن اشتباه شدید. اما این بار به جای سرزنش از خود به گونه ای سازنده انتقاد کنید!

وقت آن رسیده حس خود را بررسی کنید!؟


ادامه دارد...

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام





آهنگ: عشق یعنی...
موسیقی فیلم: زیر سقف دودی (پوران درخشنده)
آهنگساز: علی رضا افکاری
خواننده: سینا سرلک
  • narjes srt

سلام

بدون شرح!




پی نوشت:

به مناسبت مکالمه ی امشب...

96.12.3

تازههههه، باران هم می بارد...



  • narjes srt

✅4⃣مهمترین نکته امشب در مورد کمک به خود برای پذیرفتن و عبور از منفی هاست!
🔴به خاطر داشته باشید تصاویر بزرگتر، روشن تر و شفاف تر، نسبت به تصاویر کوچکتر، مبهم تر و دورتر ، از نظر احساسی تاثیر بیشتری دارند.

💎امشب در مورد دو تا تکنیک گسستگی و پیوستگی برای رهایی از افکار و خاطرات منفی صحبت می کنیم.

☑️به یکی از خاطراتی که تا حدی ناراحت کننده و استرس زاست فکر کنید
وقتی مشاهده کردید که چه تصویر یا تصاویر ی به ذهن شما خطور می کند، از جسم خود خارج شوید، چنان که بتوانید پشت سر خود را ببینید، از آن تصویر یا تصاویر دور شوید و در فضای ذهن خود آن قدر عقب بروید که دورترین فاصله را با آن ها پیدا کنید. این همان فرایند گسستگی است که فشردگی احساساتی را که تصاویر ایجاد می کنند، کم می کند.

🔴حال بیایید این فرایند را به طور معکوس انجام دهیم و به جای این که از تصاویر منفی دور شویم، قدم به تصاویر مثبت بگذاریم. این فرایند پیوستگی نام دارد.

✅به لحظه ای از زندگی تان فکر کنید که احساس فوق العاده ای داشتید. اکنون اجازه دهید که تصاویر آن لحظه در ذهنتان شکل بگیرد.
✅این بار قدم به فضای تصاویر بگذارید ، چنان که بتوانید با چشمان خودتان ببینید، با گوش های خودتان بشنوید و در وجودتان احساس خوبی را تجربه کنید.
✅عکسها را بزرگتر، صداها را بلندتر و احساسات را قدرتمندتر کنید.
⚠️خیلی ساده بود؛ فشردگی را کم کنید ، از عکس خارج شوید و دورتر بروید، یا فشردگی را زیاد کنید، وارد عکس شوید و آن را بزرگتر کنید!

تا بتوانید با خاطرات بد و افکار منفی کنارآمده، بپذیریدشان و دست آخر از آنها عبور کنید!


ادامه دارد...

  • narjes srt


✅3⃣وقتی یاد بگیریم که چطور تصاویر و صداهای ذهنی خود را تغییر دهیم، می توانیم به گونه ای آگاهانه کنترل زندگی خود را نیز در دست بگیریم.

🔴به کسی فکر کنید که شما را آزار می دهد، یا کسی که وقتی به او فکر می کنید یا با او هستید دچار اضطراب می شوید. اکنون صورا او را تجسم کنید و همین طور که در ذهن خود به او نگاه می کنید از خودتان سوال کنید:

☑️آیا تصویر او رنگی است یا سیاه و سفید؟
☑️آیا تصویر او به راست یا چپ گرایش دارد یا دقیق و مستقیم مقابل شما قرار گرفته است؟
☑️تصویر او کوچک است یا بزرگ؟
☑️روشن است یا تاریک؟
☑️متحرک است یا ثابت؟

🔴اکنون بیایید با شیوه ی تجسم این فرد در ذهنتان بازی کنیم. تغییرات زیر را به نوبت انجام دهید و ببینید چه اتفاقی می افتد:

1⃣اگر تصویری که از آن فرد دارید متحرک است، آن را قاب بگیرید تا ثابت شود.
2⃣اگر تصویر او رنگی است، آن را آن قدر بشویید تا به عکسی سیاه و سفید و قدیمی تبدیل شود.
3⃣آن قدر عکس را بچلانید تا نازک شود.
4⃣موقعیت عکس را طوری قرار دهید که تا جایی که ممکن است از شما دور شود.
5⃣بینی آن فرد را شبیه دلقک، موهایش را صورتی و گوش هایش را شبیه میکی موس نقاشی کنید.
6⃣حال صدای او را تجسم کنید و آن را طوری تغییر دهید که حالتی رمانتیک پیدا کند. حالا دوباره آن را آن قدر تغییر دهید که شبیه صدای یک موش کوچک شود.

🔴با تغییراتی که در تجسمات درونی خود ایجاد می کنید در واقع شیوه ی احساس کردن خود را دوباره برنامه ریزی می کنید. دوباره با روش جدیدی که یاد گرفته اید به ان فرد فکر کنید...اکنون چه احساسی دارید؟ احتمابل فکر کردن به او دیگر باعث اضطراب شما نمی شود.نه تنها احساسی که هم اکنون نسبت به او دارید تقریبا تغییر یافته است، بلکه اگر دوباره او را ملاقات کنید احساس متفاوتی خواهید داشت....

 ادامه دارد...

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

✅3⃣همه ی ما وضعیت های مختلف و ناخوشایندی مانند ناراحتی، خشم و ترس را تجربه کرده ایم.به همین گونه گاهی نیز احساسات خوب و ترس را تجربه کرده ایم. به همین گونه گاهی نیز احساسات خوب و مثبتی مانند اعتماد به نفس، خوش بینی، خوشحالی و مصمم بودن را داشته ایم‌.

وضعیت احساسی بسیار مهم است زیرا؛
تمامی رفتارهای انسان نتیجه ی وضعیت احساسی اوست.

🔴امشب با یکی از روشهایی که ما با استفاده از آن مدام وضعیت احساسی خود را تغییر می دهیم،آشنا می شویم و آن چگونگی وضعیت بدنمان است!

🔴برای مثال، لحظه ای را به یاد بیاورید که بسیار اضطراب داشتید و عصبانی و نگران بودید. مثلا زمانی که قرار بود در جلسه ای در محل کارتان سخنرانی کنید یا می خواستید از فردی که خیلی به او علاقه دارید، سوال مشکلی را بپرسید.

🔴هرجا که هستید، پاهایتان را محکم روی زمین قرار دهید، شانه هایتان را عقب بکشید،‌لبخندی احمقانه بزنید، به گونه ای که تمام صورتتان را پرکند و سپس نفس عمیقی بکشید. حالا سعی کنید درباره ی شرایط بدی که در بالا گفتیم فکر کنید، بدون این که ژست خود را تغییر دهید. شانه هایتان را عقب نگه دارید، پاهایتان را روی زمین محکم کنید و دندان هایتان را نشان دهید.

🔴اگر کاری را که از شما خواستم به طور دقیق انجام داده باشید، متوجه می شوید که یا دیگر احساسی مشابه احساسی که در آن زمان داشته اید ندارید یا اصلا نمی توانید درباره ی آن اتفاق مانند گذشته فکر کنید.

🔴فشردگی یا کشیدگی عضلات تنفس و وضعیت قرارگیری بدن ما همگی بر وضعیت احساسی ما تاثیر می گذارند. وقتی بدن شما منقبض می شود، نسبت به مواقعی که عضلات شما رها هستند، مواد شیمیایی متفاوتی تولید می کند و در نتیجه شما احساس متفاوتی خواهید داشت و به گونه ای دیگر فکر خواهید کرد.


ادامه دارد...

  • narjes srt

💠ابتدا جواب سوالات دیشب👇

✔️دوست دارید مردم درباره ی شما چه نظری داشته باشند؟
✔️دوست دادید مردم در ابتدا منوجه کدامیک از ابعاد شخصیتی شما شوند؟
✔️مهمترین چیزی که همه درباره ی شما می دانند چیست؟
✔️اگر قرار باشد نوع زندگی شما نشان دهنده ی یکی از ابعاد شخصیتی شما با شد، آن بعد چیست؟

🔴جواب سوالات بالا☝️ اشاره دارد به خود طاهری شما همانی که تظاهر می کنید در مقابل دیگران هستید.

✔️کدام ویژگی شما رازی است که تنها بعد از مرگتان مشخص میشود؟
✔️از چه کسی متنفر هستید و چرا؟

🔴جواب این سوالات☝️ اشاره دارد به خودی که از ان در وجودتان احساس تاسف می کنید!

✔️وقتی هیچکس شما را نمی بیند چه شخصیتی دارید؟
✔️اگر احساس امنیت کامل داسته باشید، چه کاری رابا روش منفاوتی انجام می دهید؟
✔️اگر ترسی در وجود شما نبود، چگونه بودید؟

جواب سوالات بالا☝️ اشاره دارد به خود واقعیتان همان فردی که واقعا هستید!


✅  حالا گام دوم

☑️چند دقیقه به هر حالتی که راحت هستید بنشینید یا دراز بکشید و نفس عمیقی بکشید. وقتی ماهیچه های شما راحت باشند، آسان تر می توانید تصورات خود را رها کنید.

☑️اکنون تصور کنید که یک‌ شمای دیگر رو به رویتان ایستاده است. این فرد، ایده آل ترین تصویری است که شما از خودتان تصور می کنید؛ یعنی همان خود واقعی است.
☑️بکوشید برای چند دقیقه با خود واقعی تان ، احساس خوشحالی محض داشته باشید. به شیوه ی ایستادن، نفس کشیدن، لبخند زدن، صحبت کردن و راه رفتن خود واقعی تان دقت کنید. به لحن صحبت کردن خود واقعی تان با دیگران توجه کنید، ببینید که چگونه خود واقعی شما با مشکلات کنار می آید و با برطرف کردن آن ها به سوی اهدافش حرکت می کند.
☑️اکنون وارد خود واقعی تان شده و با آن ترکیب شوید. از دریچه ی چشمان او نگاه کنید، با گوش های او بشنوید و این حس را تجربه کنید که چقدر خوب است مانند خود واقعی تان زندگی کنید!


ادامه دارد...


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

دلیل این که هنوز به آن زندگی که آرزویش را داشتید نرسیده اید این است که شما بیشتر وقت و انرژی خود را صرف این می کنید که "تظاهر کنید !"

 

🔴با دقت به سوالات زیر فکر کرده و پاسخ دهید🔰

 

دوست دارید مردم درباره ی شما چه نظری داشته باشند؟

دوست دارید مردم در ابتدا متوجه کدامیک از ابعاد شخصیتی شما شوند؟

مهمترین چیزی که همه درباره ی شما می دانند چیست؟

اگر قرار باشد نوع زندگی شما نشان دهنده ی یکی از ابعاد شخصیتی شما با شد، آن بعد چیست؟

کدام ویژگی شما رازی است که تنها بعد از مرگتان مشخص میشود؟

از چه کسی متنفر هستید و چرا؟

وقتی هیچکس شما را نمی بیند چه شخصیتی دارید؟

اگر احساس امنیت کامل داشته باشید، چه کاری را با روش متفاوتی انجام می دهید؟

اگر ترسی در وجود شما نبود، چگونه بودید؟

 

🔴سوالات بالا را با دقت خوانده و پاسخ دهید...

🔴سوالات بالا را با دقت خوانده و برای بار دوم پاسخ دهید...

🔴سوالات بالا را با دقت خوانده و برای سوم پاسخ دهید...

 

ادامه دارد...

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام




پی نوشت:

وسط لغت حفظ کردن، این پوستر خیلی خیلی خیلی عالی به نظرم آمد...

:)


  • narjes srt

سلام

من ایمان دارم که در سخت ترین لحظه هام، و بدترین حالِ روحی م باید منتظر یه اتفاق و گاها یه معجزه باشم.

و این ایمان از جایی بدست آمده که، بارها و بارها و بارها تجربه شده و نتیجه داده.

فقط باید به خودم یه زمانی رو بدم که بگذره. و خیلی زود، گاها کمتر از یک روز، اون معجزه اتفاق میفته..

تماس امروز و صحبت امروز، اگر چه که یه اتفاقِ عالیِ عالیِ عالی بود. اما معجزه نبود...

معجره، الان اتفاق افتاد...

در حین مرتب کردن ویدئوهای روی کامپیوتر، به یه فایلی که سمانه ( خانم معلم ماز مدرسه) بهم داده بود برخورد کردم و فرصت داشتم که تماشاش کنم.

سخنرانیِ TED دکتر صاحبی در کیش بود.

سالهاست که دکتر صاحبی رو میشناسم و کتابهاشون رو خوندم و با تئوری انتخابشون زندگی کرده ام.

اما...

معجزه، یادآوری و مرور آموخته های گذشته بود. در زمانی که به شدت حس عجز و ناتوانی برای بهبودی شرایط میکردم.

الان، کاری که باید انجام بدم، اول سجده ی شکر هست. و بعد تغییر فکر و عمل... باید چرخهای جلوی ماشینم رو راه بیندازم به جای اینکه سعی کنم دنده عقب حرکت کنم...


خدایا، متشکرم

  • narjes srt

سلام


میگه:

با عزت و احترام با او صحبت کنید. آنگاه دریچه ی قلبش به روی شما باز می شود و هر آنچه که بگویید خواهد شنید و عمل خواهد کرد...

بگویید:

عزیزم من دوستت دارم

تو خوبی.

میدانی که من به تو ایمان دارم.

میدانم که تو خیلی قدرتمندی.

من طرف تو هستم. ما توی یک تیم هستیم.

تو خوبی. من میدونم تو خوبی.

(حتی به دروغ... اما همینها رو بگید. اصلا،  دروغ بگید. اما بگید...)

و ادامه بدید که:

اما، حرفم اینه که.. فلان و بهمان...


لحن بد شما ممکن است او را نابود کند... نابود...


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

مسأله این است...

;)



- خسته نباشی.

- تو هم نترس!


پی نوشت:

* لازم بود این تیتر ثبت شود ;)))

  • narjes srt

سلام

هر روز توی مدرسه یه اتفاق جدیدی میفته که با یه بخش جدیدی از خودم مواجه میشم.

گاهی حالم گرفته میشه و گاهی حالم خوش میشه.

اینکه خیلی خیلی راحت میتونم با بچه ها ارتباط برقرار کنم و خیلی زود علایقشون رو کشف کنم برام خیلی جذابه و خوبه.

امیدوارم از این تجربه بتونم به بهترین وجه ممکن توی تدریس دانشگاه استفاده کنم.

چون به نظرم دانش جو ها، فقط یه کمی از دانش آموز ها بزرگ تر هستند... و در واقع همون آدمها هستند. فقط یه کمی اجتماعی تر و باز تر. همین!!

و آموخته ام، که تنها راه اثر گذاری روی مخاطب (اعم از دانش آموز و دانش جو و همه چی...) نفوذ در قلبه...

اگر وارد شدی، حله... دیگه هیچ مشکلی سر راهت لاینحل باقی نمیمونه.

اما اگر وارد نشدی... وامصیبت است...


یهو دلم برای مختارنامه تنگ شد...

هه!

  • narjes srt

سلام


به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن

که به چاه ناامیدی غم دل شمار گفتن

من از این فراغ و هجران به جز اندکی ننالم

که سزد به وقت صحبت تن و جان نثار گفتن

م-ن


پی نوشت:

...

  • narjes srt

سلام

 

آلبوم: پریچهره

آهنگ: ساز و اواز

خواننده: سینا سرلک

آهنگساز: پیمان خازنی

 

 

 

 

 

 

  • narjes srt

سلام


بزارٍ و زارٍ و زارٍ و زار...


اینم جواب آقای حافظ:

آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت

آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت

تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین

کس واقف ما نیست که از دیده چه‌ها رفت

بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش

آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت

دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشمم

سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت

از پای فتادیم چو آمد غم هجران

در درد بمردیم چو از دست دوا رفت

دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت

عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت

احرام چه بندیم چو آن قبله نه این جاست

در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت

دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید

هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت

ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه

زان پیش که گویند که از دار فنا رفت


پی نوشت:

هه!

یک آقایی به نام کمال، در توضیحات این غزل توی سایت "گنجور" نوشته:
…یک فال مربوط به این غزل آمده که:
شخصی را که به آن علاقمند بوده اید، یکباره شمارا ترک کرده است و شما بسیار ناراحت و شُک زده شده اید. از این اتفاق ها برای اکثریت رخ می دهد و باید ناامیدی و گوشه گیری را گنار بگذارید و خود را برای یک زندگی جدید آماده کنید. به او رجوع کنید و بخواهید که با شما بار دیگر از روی محبت رفتار کند، امید به خدا داشته باشید.
تا فالی دیگر شما رو بخدا میسپارم...

هه هه!!


چرا باید اسم آدمهای کتابت منو تا این حد آتش بزنند آقای نادر ابراهیمی عزیزِِ عزیز

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

یادم اومد به اونشب که برای تماشای نزدیک ترین موقعیت مریخ به زمین، ساعتها توی رصدخانه ی زعفرانیه، چشم به آسمان و تصویر مریخ از داخل تلسکوپ دوخته بودیم...

فیلمی که تیتراژ نهایی نداشت...

احتمالا همه ی رفقای اون روزها، امشب هم داشتند تماشا میکردند که علم بشر به کجاها رسیده...

و نمیدونم ماها زنده هستیم یا نه، که شاهد اولین پرتاب انسان به سمت مریخ باشیم و .......

یاس همراه ما پخش مستقیم رو تماشا میکرد. چشم میدوخت به عکس العمل های ما و با هر حرکت یا ری اکشنی به هر اتفاقی که میدیدم، سعی میکرد تقلید کنه...

بهش گفتم:" خاله؛ تو میری مریخ؟؟" و باز غم عالم ریخت توی قلب مریم که:" یعنی میخوای ازم دور بشی؟؟؟ اونم اینقدرررر دور؟؟؟؟"

من به اون دختر و پسر ایرانی فکر میکردم که الان توی چه حالی اند.

و مریم به اینده ی نسل ش...


و علم پیش میره... و ما پیشرفتش رو تماشا میکنیم... با عشق


پی نوشت و توضیح خبر:
- #موشک "فالکون  هوی" برای بردن #بشر به #مریخ!  قراره امروز نخستین پرتاب آزمایشی آن انجام شود! 27 موتور از نوع "مرلین" قدرتی معادل با 18 بوئینگ 747 رو به اون میده!

- اگر در لحظات اولیه‌ی پرتاب منفجر نشه، قدرتمندترین موشک حال حاضر خواهد بود. قراره هر سه بوسترها [۲ کمکی+ ۱ اصلی] رو در سکو و دریا فرود بیارن. در هر صورت فیلم علمی-تخیلی-واقعی خواهد بود امشب!

- برنامه پرواز بعد از چند بار تعویق در حال حاضر برای 00:15 به وقت تهران تنظیم شده.

- این راکت 70 متری در زمان پرتاب وزنش به 1,420,788 کیلوگرم می‌رسه! و هسته مرکزی شامل دو مرحله است. هر سه قسمت این راکت قرار هست مشابه #Falcon9  به زمین فرود بیان، یک مرحله برروی قایق/سکوی رباتیکی برروی دریا و دوتای دیگه روی زمین! این فرودها به صورت تمام خودکار هستند!

- از همه هیجان‌انگیزتر :: معمولامحموله پرتاب‌های آزمایشی بلوک سیمانیه، این بار: یک خودروی آلبالویی #تسلا رودستر متعلق به #ایلان_ماسک موسس #اسپیس_اکس و تسلا!

- محموله با موفقیت در مدار از پیش تعیین شده قرار گرفت تا وارد مسیرش بسمت #مریخ شود. خودروی ایلان ماسک برای همیشه در فضا خواهد ماند.


اخبار همه برگرفته از توتئیتر


ساعت به وقت تهران: 00.45 بامداد

18 بهمن 96




  • narjes srt

سلام


کتاب: تضادهای درونی

نویسنده: نادر ابراهیمی عزیز

فصل: دعوت به شراب کهنه


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt