چهارشنبه

مشخصات بلاگ

روز چهارشنبه به نام حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادى علیهم السلام است.در زیارت آن بزرگواران بگو:
السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا حُجَجَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکُمْ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللَّهَ مُخْلِصِینَ وَ جَاهَدْتُمْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاکُمُ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللَّهُ أَعْدَاءَکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِینَ وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا إِبْرَاهِیمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى یَا مَوْلایَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَنَا مَوْلًى لَکُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ جَهْرِکُمْ مُتَضَیِّفٌ بِکُمْ فِی یَوْمِکُمْ هَذَا وَ هُوَ یَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ فَأَضِیفُونِی وَ أَجِیرُونِی بِآلِ بَیْتِکُمُ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.

بایگانی
پیوندها

سلام

دو تا سفر اخیر که باعث همراهی و زندگی کردن با همکلاسی های دانشگاه شد؛ باعث شد یه سری تصمیم هایی بگیرم که شاید به ظاهر خوب نباشه، اما مثل همیشه هیجان زدگی های اولیه و جو زدگی های مهربانانه و حمایتگرانه ی اولیه م رو تعدیل میکنه.. که این خوبه؛ اگر چه باز هم برای این تجربه و رشد درد کشیدم...


امروز توی دانشگاه، چه اطمینانی داشتم از تصمیمی که گرفته ام. که دست و پای احساسات پاکم رو به شدت جمع کنم!! چه دلم شکسته...


اینکه سفر اونم توی طبیعت اونقدر انرژی درونی م رو برده بالا که اینهمه حادثه و اتفاقات بد اثر ویرانگرانه ای روم نمیذاره رو شاکر خدا هستم. غرق شکرم غرق شکر..

  • narjes srt

سلام

تلویزیون من وقتی روشن میشه که بخوام یکی از این برنامه ها رو تماشا کنم...

دستپخت

حال خوب

جیوگی

شکرستان عروسکی

فرار از زندان


یاد "رادیو هفت" عزیزم خیییلی بخیر :((


پی نوشت:

نوشته شده در دهم بهمن 95

  • narjes srt

به نام خدا

مامانش برگه قبض ها رو جلوی روش می گذاره، یه نگاه بهشون می کنه و می گه" ایشالا شیفت بعد". کمی بعد مادر در مورد خواستگاری ای که رفتن صحبت می کنه و میگه "برای شیفت بعد قرار و مدار رو گذاشتم در جریان باش" / نامزدش دستهاش رو می فشاره و اشک که تو چشمهای زل زده بهش حلقه زده رو سروسامون می ده و می گه" نرو". می گه" بابا 24 ساعت دیگه که صبر کنی اومدم دوباره پیشت جیگرم" و لپش رو می کشه و از در خونه می ره بیرون / همسرش با کل فامیل برای مهمونی روز جمعه هماهنگ می کنه و کلی با همه دعوا که روز مهمونی رو از پنج شنبه به جمعه تغییر بدن تا همسرش از شیفت برگرده و تو مهمونی حضور داشته باشه / همسرش وقت سونوگرافی رو تنظیم می کنه برای شیفت بعد تا بتونن با هم برن / نگاهی بهش می اندازه و می گه "این مبله خیلی سر راهه بیا دکور رو عوض کنیم"، و قیافه خسته همسر رو می بینه می گه" ولش کن فردا شیفتی، باشه برای شیفت بعد" / به خانمش می گه "برای شیفت بعد صبح زود وسایل حاضر باشه که زنگ درو زدم بریم سفر" / دخترش رو قبل از اینکه از در خونه بره بیرون می بوسه و دختر بیدار می شه و می گه "بابا نرو سر کار "و گریه می کنه. دخترش رو می بوسه و می گه" اگه دختر خوبی باشی شیفت بعد با هم می ریم پارکی که قولشو بهت داده بودم" / تلفن که زنگ می زنه، خانمش تلفن رو بر می داره و توی صحبتها متوجه می شه که خواستگار دخترش هستند، خانمش می گه، "خیر پدرشون پنج شنبه شیفت هستن، انشاءالله برای شیفت بعدشون، جمعه عصر زمان مناسبیه تشریف بیارید"/ برخلاف همیشه که صبحها وقت رفتنش خوابه، با صدای حاضر شدن همسرش  از خواب می پره و خوابش نمی بره، بلند می شه و عشقولانه بدرقه اش می کنه و وقتی از پله ها پایین می ره، دلش براش مچاله می شه، از عشقه یا نگرانی؟ چهارقل و آیة الکرسی همیشگی رو براش می خونه و فووووت می کنه به سمتش و..........................


پی نوشت:

این متن نوشته ی خواهرم بود... همسر یک آتش نشان...

فردا همه با هم میریم..

:((

  • narjes srt

سلام

این سفر مشهد هم کلی ویژگی های منحصر به فرد داشت.

مثلا گردش در مناطق توریستی تجاری شهر!

یا زار زدن تا حد بیهوش شدن با نیت هایی خاصو مشخص...

یا " خدایا من چکار کنم؟؟".......

یا کلی خرج خورد و خوراک و تفریح کردن!

یا تجربه اورژانس حرم.. (کشیک شب صحن جمهوری)

جالب بود این سفر...

ممنونم امام رضا جون


  • narjes srt

سلام

من اینجا بودم:


عکس اول: جنوب استان هرمزگان سواحل جاسک (الان خسته ام و حوصله ندارم عکسه رو صاف کنم. بعدا درستش میکنم!)

عکس دوم: عوارض ژئومورفیک جاده میناب - چاسک


  • narjes srt

سلام

امروز بعد از 11 روز سفر بلاخره برگشتم خانه.

11 روزی که برای من مثل یک چشم بر هم زدن گذشت و برای دنیا...

اونقدر اتفاقات تلخ و بد و وحشتناک توی انی روزها افتاد و خبرهاش بهم میرسید که...

فقط سعی میکردم لحظه های فوق خوشم رو با فکر کردن بهشون خراب نکنم...

و عجب کار سختی بود...

اگه اینجا بودم و میتونستم بنویسم حتما صدتا پست مینوشتم...

مثلا از یه روزی دنیال کردن خبر آتش نشانها برام ممنوع شد!!

و بعدش که دیگه دسترسی به هیچ خبری نداشتم.

یا خبر فوت الهه... خب چی بگم. شوک شدن کلمه ی خیلی کوچیکیه بعد از خوندن اون پیام...

یا تماس مریم که... نرجس کجااااااایییییی... بیا یاس رو بگیر من دارم میمیرممممم... و زااااااار زاااار زاااار...

 یا پیامهای استاد... که میدونستم داره زیر بار این غم و مسولیتش جون میده.. و از دستم هیچ غلطی بر نمیومد...

یا پیام احمقانه و بیشعورانه ی دکتر ق درباره ی نمره ها!!! خب واقعا حداقلی از شعور در این موجود مشاهده نمیشه!

و همه اینها در کنار لذتهای عمیق شخصی ...

چقدر بالانس کردنشون سخت بود...

اما...

این هم گذشت...

و دوشنبه از صبح تا شب باید برم مراسم ختم......

ای خدااا...

  • narjes srt

سلام

شوهر خواهرم آتش نشان است.

امروز روز شیفتش بود. به اصطلاح خودشون "شیفت سه"

ساعت 10.30 زنگ زد و خبر داد و تلویزیون روشن کردیم.

او پشت بیسیم بود توی ایستگاه...

و ما همراه خانواده های آتش نشان ها... زار میزدیم... دعا میکردیم... دلشوره داشتیم... فشار روانی شدیدی رو تحمل میکردیم... و و و ...

امروز خیییلی روز بدی بود...

ساختمان پلاسکو که ریخت همراهش خیلی چیزها ریخت... و هرگز هم جبران نخواهند شد...


پی نوشت:

+

اضطراب هماهنگی کردن بین سفرها و وسایلشون

+

اینکه تو هنوز سرکاری ... بعد سه روز... و هنوز هیچی نخوردی... و نخوابیدی...

+

دلشوره ی کارهای امروز

=

توی مترو گوله گوله اشک میریختم... و امن یجیب میخوندم...


هنوز معلوم نیست واقعا اونجا چه خبره ... و من دارم میرم و دیگه به اخبار دسترسی زیادی ندارم... اما قلب و روحم... باهاتونه...

قهرمانان بی نام و نشان...


  • narjes srt

سلام

امام رضا... فردا دارم میام پیشت...

و اینبار...

نمیدونم چی بگم...

امام رضا شمایی خب...

خب؟؟....

خب؟؟؟؟؟؟........

دُرستم کن لطفا. راضی نیستم مطلقا از خودم...

امام رضا جوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون.....

:((

  • narjes srt

سلام

امتحانها تمام شد

ترم یک تمام شد

دو تا سفر جور شد

یکی ش عشقه

یکی ش آرزوئه

حالم خوبه

دلشوره زیاااد دارم

امروز گلم به خودم برگشت... دلم شکست...

این هم میگذره

این مدتها نوسان زیاد داشتیم.. که اتفاقات بیرونی نقش مهمی درونش داشتند...

هوووف...


  • narjes srt

سلام

 بهم بگو "حوش گذروندن" یعنی چی؟؟


  • narjes srt


از: https://www.instagram.com/p/BPFkK7ajGE4/?taken-by=hamidahmady


  • narjes srt

سلام


من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست

تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که توانی

  • narjes srt

سلام

اولین امتحان دوره ی دکتری گذشت.

گذشت... اما اونقدر پر فراز و نشیب بود که هنوز باورم نمیشه!

1- تاریخ امتحان 6 روز جلو افتاد!

2- به دلیل کسالتها و عدم آمادگی ها، تاریخ جدید را یک روز به تأخیر انداختیم.

3- آقای هاشمی فوت کردند و روز امتحان تعطیل رسمی شد!

4- استاد دو گزینه جلوی رومون گذاشت: یا روز بعدش (امروز) یا یکشنبه یا سه شنبه ی هفته بعد (که تاریخ دو تا امتحان بعدی هستند!!)

5- طی بحث و تبادل نظر تصمیم گرفتیم که فقط امتحانه رو بدیم شرش کنده بشه!

6- و حالا حساب کنید که من نت ندارم و فقط نتایج بحثها بهم پیامک میشد.

7- امروز ساعت نه صبح...


هر جزوه رو جندین بااار خونده بودم و این یعنی قاطی شدن همه با هم

میدونستم که گند خواهم زد

میدونستم که اونقدر کلی خواهد داد که نشه راحت نوشت

و همینطور هم شد

و ده دقیقه ای فقط برگه ی سوالها رو نگاه کردم

و ووووای که امروز چقدر شیطونی کردم!!

خندم تموم نمیشد. به نظرم همه چی به شدت مسخره می آمد

هیچی رو جدی نمیگرفتم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

بلاخره شروع کردم به نوشتن. بدک ننوشتم اما میدونم که خیییییییییییلی کم نوشته ام. اما اصلا برام مهم نبود

برگه را دادم. و خلاص...

استاد نمیرفت!!

چقدر حرف زد... که عجب گروه خوبی بودید. هی الکی یه بحثی رو پیش میکشید... واا !!!

و من تشنه ی اینترنت... فقط تلگرامم آپ بشه...

تموم شد... روش شناسی تموم شد...

حد خوشحالیم بی حسابه. چون هرکاری که دلم میخواسته کرده ام... و مهمتر از همه مراسم تو بود... که عجب خسارتی بود اگه بخاطر امتحانها کنسلش میکردم یا حتی کمرنگ برگزارش میکردم...

خوبم.. خیییلی خوبمممم

  • narjes srt

سلام

اتفاقی که افتاد این بود:

والدینم رفتند سفر

خواهرم و خانواده ش رفتند سفر

تلویزونم خراب شد

تلفن خانه قطع شد

مودم قطع شد

روز عزای عمومی بود و همه چی در حالت التهاب!!

تو رفتی مرخصی... سفر

و امتحان اول بسیار نزدیک بود...

عجب حال بدی عجب حال بدی عجب حال بدییییییییییییییییییییی....

اون روز: 20 دی بود.


امشب بعد از اولین امتحان

بعد از یه غذای خوشمره

تلفن وصل شد

مودم وصل شد

حتی! تلویزونم هم درست شد

و تو زنگ زدی... و عجب حرفهایی زدیم...

دارم فکر میکنم نقاط عطف دارن چقدر زیاد میشن.... و امشب یکی از مهمترین اونهاست...

باید بنویسم... باید بنویسم امشب رو...




  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

حالم بده.

سرشارم از حس "نیاز به حمایت کردن و کمک کردن"

اما خدا بهم اجازه نداد

" و نسوق المجرمین الی جهنم وردا" 86 مریم

سمانه اونقدر مریضه که نمیتونه درس بخونه. نیاز داره یکی پرستاریش رو بکنه و غذای خوب براش درست کنه

وجیهه توی یه شرایط بدی توی خوابگاه هست. که مناسب برای هر کاری هست غیر از درس خوندن

چکار کنم؟؟؟؟

خدایا قسمت میدم به اسم "جبار" ت. به این لحظه ی اذان...

خدایا گره بچه ها رو باز کن...

(حالا اینکه خودم یه لحظه نمیتونم فکرم رو متمرکز کنم.. بماند...)

چه امتحانی بدیم مااااا...

:(

95.10.21

  • narjes srt

narjes srt, [۱۲.۰۱.۱۷ ۰۰:۰۷]
[Forwarded from سارا ]
اینی که عکس پروفایلته لباسه؟

narjes srt, [۱۲.۰۱.۱۷ ۰۰:۰۷]
[Forwarded from narjes srt]
بله

narjes srt, [۱۲.۰۱.۱۷ ۰۰:۰۷]
[Forwarded from سارا ]
باید خیلی دوسش داشته باشی که گذاشتیش پروفایلت

narjes srt, [۱۲.۰۱.۱۷ ۰۰:۰۷]
[Forwarded from سارا ]
خیلی جالبه

narjes srt, [۱۲.۰۱.۱۷ ۰۰:۰۷]
[Forwarded from narjes srt]
😄

narjes srt, [۱۲.۰۱.۱۷ ۰۰:۰۷]
[Forwarded from سارا ]
میخندی ینی اشتباه گفتم

narjes srt, [۱۲.۰۱.۱۷ ۰۰:۰۷]
[Forwarded from سارا ]
دلم برات تنگ شده

  • narjes srt

سلام

هنوز نیم ساعت از این اتفاق نگذشته...

گروهها و سایتها به شدت شلوغه..

و من...

فقط دلم شور میزنه.....

دلم خیلی شور میزنه...


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

 

عشق است بر آسمان پریدن

صد پرده به هر نفس دریدن

اول نفس از نفس گسستن

اول قدم از قدم بریدن

نادیده گرفتن این جهان را

مر دیده خویش را بدیدن

گفتم که دلا مبارکت باد

در حلقه عاشقان رسیدن

ز آن سوی نظر نظاره کردن

در کوچه سینه‌ها دویدن

ای دل ز کجا رسید این دم

ای دل ز کجاست این طپیدن

ای مرغ بگو زبان مرغان

من دانم رمز تو شنیدن

دل گفت به کار خانه بودم

تا خانه آب و گل پریدن

از خانه صنع می پریدم

تا خانه صنع آفریدن

چون پای نماند می کشیدند

چون گویم صورت کشیدم

 

 

آهنگ:حلقه عاشقان/

آلبوم: موسیقی متن فیلم "شهرآشوب"

صدای: همایون شجریان/

آهنگ: محمدرضا درویشی

 

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

خدا میدونه چی بهم گذشت.

خدا میدونه امروز چقدر دوویدم.

خدا میدونه چقدر استرس تحمل کردم.

خدا میدونه چقدر برنامه ریزی کردم و توی خواب و بیداری برنامه چیدم.

خدا میدونه از کِی دارم بهش فکر میکنم.

اما...

امشب؛ هزار بار بهتر از چیزی که حدسش رو میزدم و انتظارش رو داشتم به بهترین وجه ممکن اتفاق افتاد و برگزار شد و  گذشت.

و...

خدایا متشکرممممممممممممممممممممممممممممم


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

امروز از اینور شهر تا اونور شهر رو بعد از شهر پنج شنبه ی تهران ب اتاکسی و کرایه ی  2.500 تومان رفتم.

با snapp...

لطفا این اپلیکسین را روی موبایلهایتان نصب کرده؛ لذتی بی حساب ببریددددد

فوق العاده بود...

  • narjes srt

سلام

هنور هم با عاشقانه های "به رنگ ارغوان" گریه میکنم...

هنوز قلبم فشرده میشه و...

هنوز دلم میلرزه...

هنوز...


و باورم نمیشه این "هنوز " ها رو....

و نه همین....

  • narjes srt


از این همه امتحان

خسته ام٬ خسته

این بار می خواهم صفر بگیرم

تا ببینم کدام آسمان

به کدام زمین می رسد



محمدرضا عبدالملکیان

 

امتحاناتی منظم در چین ،

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

آنیما و آنیموس (به انگلیسی: (Anima and Animus  در مکتب روانشناسی تحلیلی کارل گوستاو یونگ به بخش ناهشیار یا خودِ درونیِ راستینِ هر فرد گفته می‌شود که در مقابل نقاب یا نمود برونی شخصیت قرار می‌گیرد. آنیما در ضمیر ناهشیار مرد به صورت یکی شخصیت درونی زنانه جلوه‌گر می‌شود و آنیموس در ضمیر ناهشیار زن به صورت یکی شخصیت درونی مردانه پدیدار می‌شود.

یونگ برای نگرش بیرونی شخصیت حالتی را قائل بود که آن را نقاب می‌نامید. و در کنار این نیز معتقد بود همهٔ انسان‌ها نگرش و شخصیتی درونی هم دارند که در جهت دنیای ناهشیار می باشد. یونگ برای توصیف و مشخص گردیدن جنبهٔ ناخودآگاه زنانهٔ شخصیت یک مرد از کلمهٔ آنیما استفاده می‌نمود. در مقابل کلمهٔ آنیموس هم جنبهٔ مردانهٔ شخصیت یک زن را ابراز می‌کند. این گونه جنبه‌های ناخودآگاه شخصیت در نوع رفتارهای زن و مرد اهمیت بسزایی دارد. که این قسمت‌ها مکمل‌هایی برای نقاب هستند. برای نمونه یونگ مثال‌هایی می‌آورد، مانند: ستمکاری که با توجه به روا داشتن ظلم ترس های درونی و کابوس های وحشتناک او را به ستوه آورده‌است، و یا روشنفکری که نشان می‌دهد از لحاظ روانی بسیار احساساتی است.

آنیما

عنصر زنانه یا عنصر مادینه در مَرد که آنرا آنیما (Anima) می‌نامند معمولا بوسیله مادر شکل می‌گیرد.

رایج‌ترین نمود عنصر مادینه، تخیلات شهوانی‌ست و مردان ممکن است تا جایی کشیده شوند که با دیدن فیلم‌های پورنو خود را ارضا کنند. این جنبه ناهنجار و بدوی عنصر مادینه تنها زمانی شکل می‌گیرد که مرد به قدر کافی مناسبات عاطفی خود را پرورش نداده باشد و وضعیت عاطفی او نسبت به زندگی، کودکانه باقی مانده‌باشد.

از جنبه‌های مثبت عنصر مادینه می‌تواند به این اشاره کرد که مرد را یاری می‌دهد تا همسر مناسب خود را بیابد. همچنین در زمانی که ذهن منطقی مرد از تشخیص کنش‌های پنهان ناخودآگاه عاجز می‌شود به یاری او می‌آید تا آن‌ها را آشکار کند. نقش حیاتی‌تر دیگر عنصر مادینه (آنیما) این است که به ذهن اجازه می‌دهد تا خود را با ارزش‌های واقعی درونی همساز کرده و راه به ژرف‌ترین بخش‌های وجود برد. عنصر مادینه، نقش میانجی را میان «من» و دنیای درونی فرد (یعنی «خود») برعهده دارد.

عنصر مادینه هنگامی نقش مثبت می‌گیرد که مرد به‌گونه‌ایی جدی به احساسات، خلق‌وخو، خواهش‌ها و نمایه‌هایی که از آن تراوش می‌کند توجه کند و به آن شکل بدهد. مثلا بصورت نوشته‌های ادبی، نقاشی، هنرهای تجسمی، موسیقی و یا رقص. بر مبنای نظر یونگ، انکشاف و پیشرفت عنصر مادینه در وجود مرد، چهار مرحله دارد:

  • حوا: در این مرحله روابطی کاملا غریزی و زیستی دارد.
  • هلن: هلن در داستان تروا که گرچه شخصیتی افسانه‌ای و زیبا دارد اما عناصر جنسی همچنان مشخصه اصلی آن است.
  • مریم مقدس: مرحله‌ای که در آن عنصر مادینه، عشق (Eros) را تا به مقام پارسایی روح بالا می‌برد.
  • سوفیا: مرحله خرد یا سوفیا که حتی از پارسایی و خلوص نیز فراتر می‌رود. انکشاف روانی مرد امروزی به‌ندرت به این مرحله می‌رسد.

احترام بیش‌ازحد به عنصر مادینه به منزله تمثیل مذهبی، خطر از دست دادن جنبه‌های فردی را داشته، خطر فرافکنی را بوجود آورده و یا مرد را قربانی تمایلات جنسی خود می‌کند و یا ناگزیر به بند یک زن واقعی می‌کشاند.

آنیموس

عنصر مردانه یا عنصر نَرینه در زن که آنرا آنیموس (Anim‌‌‌us) می‌نامند از پدر فرد تاثیر می‌گیرد. عنصر مردانه به‌ندرت به شکل تخیلات جنسی نمود پیدا می‌کند و اغلب بصورت اعتقاد نهفته «مقدس» پدیدار می‌شود.

افکار ناخودآگاه عنصر مردانه گاهی چنان حالت انفعالی به خود می‌گیرد که ممکن است به فلج شدن احساسات یا احساس ناامنی شدید و احساس پوچی منجر شود.

عنصر نرینه در وجود زن، همچون عنصر زنانه چهار مرحله اکتشاف و پیشرفت دارد:

  • قدرت فیزیکی: عنصر مردانه در وجود زن، نخست بصورت نیروی جسمانی ظاهر می‌شود. مثلا در قالب یک ورزشکار.
  • روابط عاشقانه یا عمل: در مرحله دوم دارای روحی مبتکر و با قابلیت برنامه‌ریزی می‌شود. و یا مرد رمانتیک.
  • استاد یا کشیش: در این مرحله در قالب «گفتار» پدیدار می‌شود؛ همچون استاد یا کشیش.
  • اندیشه: در والاترین مرحله با تجسم اندیشه نمودار می‌شود و نقش میانجی تجربه مذهبی را ایفا کرده و به زندگی مفهومی تازه می‌بخشد. عنصر مردانه به زن صلابت روحی می‌دهد، نوعی دلگرمی نادیدنی درونی برای جبران ظرافت ظاهرش. عنصر مردانه در پیشرفته‌ترین شکل خود زن را به تحولات روحی دوران خود پیوند داده حتی سبب می‌شود که بیشتر از مردان، انگاره‌های خلاق را پذیرا باشد و همین یکی از دلایلی بوده که در دوران‌های پیشی در بسیاری از کشورها وظیفه پیشگویی آینده و اراده خداوند به عهده زنان بوده‌است.

 


خلاصه ای از کتاب: یونگ، کارل گوستاو، ژوزف ال. هندرسون، ماری لوییز فون فرانتس، آنی یلا یافه و یولانده یاکوبی. انسان و سمبل‌هایش. ترجمهٔ محمود سلطانیه. تهران: انتشارات جامی، چاپ ششم ۱۳۸۷. شابک ۹۶۴-۵۶۲۰-۱۹-۸.

 

  • narjes srt

چهار انرژی درونی زن:

1. معشوقه

2. مادر

3. آمازون

4. مادونا(بانو)

 

معشوقه

بخش جذاب و زیباگرای درون یک زن.

میل به زیبایی و زیبا بودن، توجه به جنبه های جنسی، عاشقانه ها و....همه از تجلیات این جنبه درونی هستند.

کم بودن معشوقه در زن، باعث کاهش جذابیت او در نظر مرد شده وحتی در بسیاری موارد باعث طلاق می شود.

افراط در معشوقه باعث می شود دختر دستاویزی برای تفریح پسر شود!

معشوقه برای زن، شادی و شادابی به همراه می آورد.

مهمترین شاخص درمان افسردگی زنان ، این نیروی درونی شان است.

معشوقه جنبه ای از زن است که مردان همواره آنرا ستایش و تحسین کرده اند.


مثال( معشوقه های افراطی!): شخصیت اسکارلت در "بر باد رفته " ، نولا(اسکارلت جانسون) در "مچ پوینت "

 

 

مادر

حامی و سرپرست است. زنی است که با وابستگی‌اش به دیگران کامیاب می‌شود، او نه تنها فرزندانش را بزرگ می‌کند، بلکه سایرین و خویشاوندان، دوستان مؤنث و همسر را هم می‌پرورد.

جزئی از نقش زنانه زن این است که مرد را می‌پرورد، او را حمایت و تشوق می‌کند تا رشد یابد و خود را به واقعیت در آورد، به توانایی‌های عظیم خود پی ببرد. زمانی‌که جنبه مادری به حد افراط برسد مرد را خفیف و خوار کرده و مادام العمر او را پسر بچه وحشت‌‌زده و فاقد اعتماد به نفس نگه می‌دارد.

نگران بودن ، بخشیدنِ افراطی و مادری کردن بیش از حد، مرد را کلافه می کند.


 

آمازون

ویژگی های مردانه ی درون یک زن.

زن آمازون دارای تمرکز حواس بالا و فزون خواه است، ابراز وجود می‌کند، هدف‌دار و متکی به نفس و خود کفا است، ارتباط او با مردان زندگی‌اش در قالب همکار، رفیق و رقیب است.

زن امروزی شدیداً به سوی جنبه آمازون شخصیتش متمایل شده است، او به سوی قدرت و در ضدیت با عشق جهت‌گیری کرده است. مادری را به تعویق می‌اندازد، با مادونا که از مد افتاده، در تماس نیست و از معشوقه فقط به قصد کامجویی جنسی استفاده می‌کند.

زن مردانه، مردها را می ترساند. استقلال و برخورد ستیزه‌جویانه زنان، در مردان احساس عجز و ناتوانی به وجود می‌آورد. اشتیاق مرد به ادامه رابطه، وقتی صادقانه و خالصانه احساس نکند که زن به او نیازمند است، رو به زوال می‌گذارد.

زنی که فقط مردانگی خود را زندگی کند، کم کم از هویت اصلی خود فاصله می گیرد.

رفتارهای زنانه از یکسو سبب تقویت حس آسیب‌پذیرى، پذیرندگی و جذابیت زنان می‌گردد و از سوی دیگر میل به سطوح بالایی از سرسپردگی و حمایت را در مردان بر می‌انگیزد.

در مقابل، زنی که آمازون نداشته باشد به شخصیتی وابسته (به مرد) و بی اراده تبدیل می شود.


مثال مافوق آمازون!!: روشنک در" دلنوازان "! ریاست می کند. تحقیر می کند.سلطه جو است.


 


مادونا

متانت، دید عمیق، خلاقیت، معنویت، قدرت تحلیل.

سرشتی الهام بخش است و معیارها و ارزش‌ها و ایده‌ها را منتقل می‌کند. بازتابنده و تجسم محسنات کامل زنانه از لحاظ بردبارى، وقار و وفای به عهد است. این نوع زن در پی کسب عظمت برای خود نیست، او ترجیحاً مرد را در زندگی به سوی عظمت می‌کشاند و بی هیچ قید و شرطی از تلاش وی در جستجوی کسب خرسندی و موفقیت حمایت می‌کند.

مهم‌ترین بخش غالب مادونای زن، وفای به عهد اوست. او مرد را در ثروت یا تنگدستى، در خوشی یا ناخوشی می‌پذیرد.

* کم بودن مدونا باعث رفتارهای بچگانه می شود. تصمیمات عجولانه و بچگانه که در امتداد تفکرات بچگانه قرار دارد. زود احساساتی شدن، بی صبری، کوته فکری و...

افراط در مادونا، از معشوقه می کاهد و رابطه زناشویی را دچار مشکل می کند.

*مدونای افراطی در اصطلاح خودمونی یعنی خیلی بچه مثبت! به شدت خانوم و متین و متعهد.

* به نظرم مادر و مدونا خیلی جاها همپوشانی دارن و نمیشه تفکیکشون کرد.

 

مثال مدونا: مهتاب در دلنوازان، ملانی همیلتون (زن اشلی) در "بر باد رفته "، کلوئی در "مچ پوینت "


*        *        * 

زن باید نهایتاً در طول دوره حیاتش تمام چهار جنبه روان خود را تجربه کند و در هم بیامیزد. باید به درون خویشتن خود بنگرد و آن جوانبی از شخصیتش را که هنوز نیازمند رشد است، کشف کند. و بین اینها تعادل برقرار سازد. زیرا افراط در یکی، تفریط در دیگری را به دنبال دارد.


پی نوشت:
 این مطلب رو از یه وبلاگ برداشتم مربوط به سال 88 هست.اونجا نوشته که: "
این بحث رو دکتر شیری توی جلسه ای که پارسال اردیبهشت توی دانشگاهمون برگزار شد، مطرح کرد. که منبعش کتاب "زن بودن" اثر دکتر تونی گرنت ه."


دارم فکر میکنم به عکس العملهای خودم نسبت به موضوعات و مردهای مختلف توی این چند ماه اخیر... جالبه که برای هر کدوم از یه بخشی از اینها استفاده کرده ام. و این چقدر خنده داره.. و البته : باحااال :)))

  • narjes srt

سلام

امروز غذا گوش دادم. فیلم خوردم. روی مبل دویدم. روی تردمیل نشستم. اهنگ دیدم.

اما...

همش حواسم به تو بود

:))


پاسخ تو:

دقیقا...




  • narjes srt

سلام

امشب در نقش مترجم ظاهر شدم.

یه زوج ایتالیایی توی تهران گم شده بودند و اتفاقات پشت سر هم ردیف شدند که کارشون به من افتاد...

و تا تونستم بهشون حس امینت دادم و تا حدی که تونستم راهنمایی شون کردم  .

همه ی خانواده سهیم بودند و این برای من خیلی جالب بود.

احتمالا فردا یا فرداها این رابطه ادامه داشته باشه. و این بهم یه حس خوب میده.

خوشحالم که تونستم خیلی خوب و مسلط از پسش بر بیام.

خوشحالم واقعا...

الهی شکر


یه کار خوب ;)

  • narjes srt

روزه بودم.

رسیدم خونه و یاس رو دیدم. اون خنده هاش منو میکشه بی دندون..

بغلش کردم و سخت فشارش دادم و گفتم:" الهم لک صمتُ ... و علی رزقک افطرتُ..." و لبهای خیسش رو عمیق بوسیدم...

روزه م باز شد...

  • narjes srt

سلام

از صبح اونقدر درگیر مشکلات شخصی خودم بودم و همراه آسمون زار میزدم که حتی توان نداشتم پیامهای پشت سر همی که مدام خبر بدت رو بهم یادآوری مکرد، باور کنم...

اولش که مدام مینوستم:" این خبر دروغه. من باور نمیکنم.." اما کم کم باید باور میکردم. اما نکردم...

تا الان... ساعت از 9 شب گذشته و تازه دارم میخونم اتفاقات و حرفهای امروز رو.. انگار تازه دارم به هوش میام. تازه بغضم میکشه. تازه اشکم جاری شد...

دنیا فنی زاده ی عزیز... وقتی فهمیدم کسالتت مربوط به همون دستی هست که سالها کلاه قرمزی مون رو برامون زنده میکردی... شوکه مانده بودم در کار خدا...

و باور نمیکنم هنوز، که همین بلا تو رو از دنیا برد...

دنیا جان... در آرامش ابدی باشی

  • narjes srt

سلام

از آمریکا برام دعوت نامه آمده!!!

دعوت نامه ی چی؟؟ شرکت در کارهای خیریه و خیرخواهانه...

آی خدااااا... آخه داغ دلمو به کی بگم. کجا ببرم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟...

آخخخخ....

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

شیما پرسید: تو چی؟ تو کسی توی زندگی ت نیست؟؟

چنان بلند خندیدم که حساب کار دستش اومد... گفت: اووه خندشووو

و گفتم: جواب روشنتر از این?? واضح تر از این میخواستی؟؟ و باز بلند بلند خندیدم...

...


یک بار "غلط کردن" برای هفت پشتم بسّههه... ;))


  • narjes srt
سلام
بارون امروز بیشتر از هر وقت دیگه داره دیوونم میکنه...
من که همیشه دیوونه بودم و هستم... فک کن الان چه حالی ام...


هه!:::  آه از آن حالتی...


  • narjes srt

 


آهنگ قدیمی
دیگه عاشق شدن فایده نداره
با صدای : جهان

و برای من با صدای... ;))

  • narjes srt

گفتم: بچه ها میگن هر لحظه فکر میکنیم الان استاد میپره لپتو میکّنه! ما هم می خواییم هممون اسم تو رو بالای برگه هامون بنویسیم بلکه نمره ی بهتری بگیریم!  ولی من اصلا اینجوری فکر نمیکنم. چون همش سر به سرم میذاره.

گفت: آخه دوست داشتنی هستی. دوستت دارن. و البته، اذیتت کردنت ملسه. بعضی آدمها هم برای اینکه خودشون اذیت نشن، دیگران رو اذیت میکنن...


و من هم فهمیدم منظورش رو ;)


  • narjes srt

لینکلن: من داشتم آماده میشدم که اعدام بشم...

اما،

یهو تو پیدات شد و چیزی رو که آدمی مثل من نباید داشته باشه بهش دادی... امید...

حالا من باید چکار کنم؟؟؟؟؟


مایکل اسکافیلد: فقط یه کمی ایمان داشته باش...

فرار از زندان( فصل اول)


  • narjes srt

جهان را میشود در یک نگاه خلاصه کرد

میشود از ان سوی فاصله ها

به امید مهربانی های کسی

شاد شد و لبخند زد

میشود راز شد شعر شد

میشود هم مسیر رود شد

میشود تا انتهای قصه ها

با دوستی هم سرود شد

میشود به دنیا

چشمکی جانانه زد

با دوست لبریز شور شد ...


نیلوفرثانی

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

یه روش بدی که زندگی م رو بر اساس ش چیده ام اینه:::

الان (2 بامداد شنبه 4 دی) بلاخره کار کَرَم تموم شد و براش فرستادم. اما... نوشتم که:" اگه ایرادی داره بگید که برطرف کنم. در حالیکه باید میگفتم:" همینه که هست. از سرم هم زیاده باید هم بالاترین نمره رو بهم بدی... بعلهههههه..."

😔😔 من الان یه آدم داغونم!😓😓😓

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

دیشب "محمد بحرانی" مهمان خندوانه بود.

از زمان "رادیو هفت" عزیز میشناسمش. حالا "کلاه قرمزی" بماند...

اینکه چه حسی به این آدم دارم رو فقط میتونم توی چندتا عبارت یه کمی توصیف کنم.

1- نمیدونم از اول تا آخر صحبتهای دیشب؛ چندبار عبارت "جااانممم" رو گفتم...

2- هیچ صحنه ای از اون خواب... رو فراموش نمیکنم.. (جمشیدیه..)

3- بلاخره آخرش به گریه افتادم...

 

این آخرش رسما زااار میزدماا...

 

 

 

عقل کجا پی برد شیوهٔ سودای عشق

باز نیابی به عقل سر معمای عشق

عقل تو چون قطره‌ای است مانده ز دریا جدا

چند کند قطره‌ای فهم ز دریای عشق

خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد

هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق

گر ز خود و هر دو کون پاک تبرا کنی

راست بود آن زمان از تو تولای عشق

ور سر مویی ز تو با تو بماند به هم

خام بود از تو خام پختن سودای عشق

عشق چو کار دل است دیدهٔ دل باز کن

جان عزیزان نگر مست تماشای عشق

دوش درآمد به جان دمدمهٔ عشق او

گفت اگر فانیی هست تو را جای عشق

جان چو قدم در نهاد تا که همی چشم زد

از بن و بیخش بکند قوت و غوغای عشق

چون اثر او نماند محو شد اجزای او

جای دل و جان گرفت جملهٔ اجزای عشق

هست درین بادیه جملهٔ جانها چو ابر

قطرهٔ باران او درد و دریغای عشق

تا دل عطار یافت پرتو این آفتاب

گشت ز عطار سیر، رفت به صحرای عشق

عطار

 

با آواز محمدرضا شجریان بشنوید: آلبوم: دود عود/ آهنگ: ساز و آواز1/ آهنگساز: پرویز مشکاتیان

 

  • narjes srt

سلام

دیشب توی خونه ی ما شب یلدا بود مثلا!

چرا مثلا؟ چون بیشتر شبیه یک مهمانی تولد بود. و هیچ کدام از خوراکی های شب یلدا (حتی یک دونه پرتقال یا آجیل) خورده نشد!

ولی خوش گذشت. بودن با یاس بعد از 5 روز و بازی های دوتاییشون با فاطمه حالمو خوب میکنه.

فال هم نگرفتم!

چون... دلیلی براش نداشتم! ;)



  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست
آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست
در من طلوع آبی آن چشم روشن
یاد آور صبح خیال انگیز دریاست

گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
آنک چراغانی که در چشم تو برپاست
بیهوده می کوشی که راز عاشقی را
از من بپوشانی که در چشم تو پیداست

ما هر دُوان خاموش خاموشیم، اما
چشمان ما را در خموشی گفتگوهاست
دیروزمان را با غروری پوچ کشتیم
امروز هم زانسان، ولی آینده ماراست

 

دور از نوازش‌های دست مهربانت
دستان من در انزوای خویش تنهاست
بگذار دستت را در دستم گذارم
بی هیچ پروایی که دست عشق با ماست

 

"حسین منزوی"

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

خیلی سال پیش. همون اول ها، یه وبلاگ ساختم با چه ترس و لرزی... و توش فقط از "او" مینوشتم.

اون موقع ها چیزی به اسم "قیدارخان" وجود نداشت. البته "او" بود.

به انگلیسی مینوشتم.

همیشه هم یه تصویر زیر مطلبها بود.

تقریبا همه ی پستها مملو بود از دلتنگی

و شاید اسم خیلی از پستها یک کلمه ی ثابت بود... :

loneliness

پی نوشت:

هیچی.. فقط خواستم بدونی...

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

اینو اینجا مینویسم که ثبت بشه...

خیلی خسته ام. خییییلی خسته ام.. خیییییییییییلی خسته ام...

دو روز تعطیلی رو تمام مدت و از صبح تا صبح فرداش نشستم پای کار کواترنر..

کاری که کار اضافه بود.

چون همکلاسی عزیز، زد زیرش و کار خودش رو انجام نداد و من خرررر چون از اول ترم (برای اینکه خیر سرم زرنگی کنم و کارم رو قبل سفر اربعین انجام داده باشم و بعد سفر فشار زیادی بهم نیاد) دو تا موضوع اصلی کل درس رو برای ارائه کلاسی انتخاب کردم و حالا... همه ی خرها از گِل در اومدن و من از اونها هم کمترم که اینجور موندم توش...

حالم بده. خاطرات دوران ارشد میاد جلوی چشمم.. انجام کارهای تحقیقی و عملی دوستان پرمشغله... و بعدش بالارفتن هر روز آنها و پایین کشیدن من...

اینو میدونم که این ماجرا دوباره تکرار خواهد شد. ولی راهی برای فرار ازش ندارم...

ناراحتم. خیلی از همکلاسی م ناراحتم... تحمل اینهمه فشار حق من نیست...

میشد که اون کارش رو به موقع انجام بده و من رو به عنوان تنها فرد گروه که دو تا ارائه باید آماده کنه، توی این اوضاع نمینداخت...

تازه، هنوز هیچ غلطی برای یکی از درسها و همه ی امتحانها نکرده ام... اینو کجای دلم بذارم خداااا...

ناراحتم/ خشمگینم/ عصبی ام/ و خسته....


اینکه مواظب قلبم باشم... اینکه یاس داره برای 4-5 روز مییره سفر... تحمل همه ی اینها توی این روزها برام خییییییییییییییلی سخته...

خدایا کمکم کن و تحملم رو ببر بالا...

صبر زیاد ازت میخوام. زیاااد..


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

وقتی یک آدم میشود همه ی دنیای یک آدم دیگه (که قراره آخرت هم رو هم بسازند...) ، آیا از نظر شرعی، عرفی، قانونی، اخلاقی، و ... حقی بر گردن ش هست؟

چه حقی؟؟؟


و بیعة له فی عنقی...


پی نوشت:

(هیچ تصویری که بتونه منظورم رو برسونه پیدا نکردم. اما تا صبح به این ماجرا فکر میکردم تا نوشتمش..)



32. وَ أَمّا حَقّ الصّاحِبِ فَأَنْ تَصْحَبَهُ بِالْفَضْلِ مَا وَجَدْتَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ إِلّا فَلَا أَقَلّ مِنَ الْإِنْصَافِ وَ أَنْ تُکْرِمَهُ کَمَا یُکْرِمُکَ وَ تَحْفَظَهُ کَمَا یَحْفَظُکَ وَ لَا یَسْبِقَکَ فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ إِلَى مَکْرُمَةٍ فَإِنْ سَبَقَکَ کَافَأْتَهُ وَ لَا تُقَصّرَ بِهِ عَمّا یَسْتَحِقّ مِنَ الْمَوَدّةِ تُلْزِمُ نَفْسَکَ‏ نَصِیحَتَهُ وَ حِیَاطَتَهُ وَ مُعَاضَدَتَهُ عَلَى طَاعَةِ رَبّهِ وَ مَعُونَتَهُ عَلَى نَفْسِهِ فِیمَا لَا یَهُمّ بِهِ مِنْ مَعْصِیَةِ رَبّهِ ثُمّ تَکُونُ عَلَیْهِ رَحْمَةً وَ لَا تَکُونُ عَلَیْهِ عَذَاباً وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ

32. و اما حق هم صحبت این است که چندان که راهى مى‏یابى و توانى با احسان با او هم صحبتى کنى وگرنه دست کم به انصاف با او رفتار کنى و او را به اندازه‏اى که گرامى‏ات مى‏دارد، ارجمند شمارى و همان گونه که تو را نگه مى‏دارد نگاهش دارى، و در هیچ گرامیداشتى در میانه شما بر تو پیشى نجوید و اگر پیشدستى کرد، جبرانش کنى و تا آنجا که شایستگى دارد در دوستى او کوتاهى نورزى. خود را بر آن دارى که خیرخواه و نگهدار و یاور او در فرمانبردارى پروردگارش، و کمک او به خویشتن در اینکه نافرمانى پروردگارش نکند، باشى. سپس (باید بر او) رحمتى باشى نه زحمتى. و لا قوة الا بالله (و نیرویى نیست جز به خدا.)


36. وَ أَمّا حَقّ الْخَلِیطِ فَأَنْ لَا تَغُرّهُ وَ لَا تَغُشّهُ وَ لَا تَکْذِبَهُ وَ لَا تُغْفِلَهُ وَ لَا تَخْدَعَهُ وَ لَا تَعْمَلَ فِی انْتِقَاضِهِ عَمَلَ الْعَدُوّ الّذِی لَا یَبْقَى عَلَى صَاحِبِهِ وَ إِنِ اطْمَأَنّ إِلَیْکَ اسْتَقْصَیْتَ لَهُ عَلَى نَفْسِکَ وَ عَلِمْتَ أَنّ غَبْنَ الْمُسْتَرْسِلِ رِبًا وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ

36. اما حق معاشر تو(8) این است که او را نفریبى و با وى دغلى در کار نیارى و به او دروغ نگویى و غافلش نسازى و نیرنگش نزنى و چون دشمنى که ملاحظه طرف خود را نمى‏کند به کارشکنى او نپردازى و اگر به تو اطمینان کرد تا آنجا که توانى برایش بکوشى و بدانى که مغبون کردن کسى که (به تو) اعتماد کرده مانند ربا خوردن است. و لا قوة الا بالله (و نیرویى نیست جز به خدا.)


47. وَ أَمّا حَقّ مَنْ سَرّکَ اللّهُ بِهِ وَ عَلَى یَدَیْهِ فَإِنْ کَانَ تَعَمّدَهَا لَکَ حَمِدْتَ اللّهَ أَوّلًا ثُمّ شَکَرْتَهُ عَلَى ذَلِکَ بِقَدْرِهِ فِی مَوْضِعِ الْجَزَاءِ وَ کَافَأْتَهُ عَلَى فَضْلِ الِابْتِدَاءِ وَ أَرْصَدْتَ لَهُ الْمُکَافَأَةَ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ تَعَمّدَهَا حَمِدْتَ اللّهَ وَ شَکَرْتَهُ وَ عَلِمْتَ أَنّهُ مِنْهُ تَوَحّدَکَ بِهَا وَ أَحْبَبْتَ هَذَا إِذْ کَانَ سَبَباً مِنْ أَسْبَابِ نِعَمِ اللّهِ عَلَیْکَ وَ تَرْجُو لَهُ بَعْدَ ذَلِکَ خَیْراً فَإِنّ أَسْبَابَ النّعَمِ بَرَکَةٌ حَیْثُ مَا کَانَتْ وَ إِنْ کَانَ لَمْ یَتَعَمّدْ وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ

47. و اما حق کسى که خداوند به وسیله او و به دست او تو را شاد ساخته این است که اگر او خود قصد شادسازى تو را داشته نخست خدا را بستایى و سپس او را به اندازه‏اى که سزد سپاس دارى و او را به سبب تقدم در آغاز کردن پاداش دهى و (یا) در مقام پاداش دادن به او باشى، و اگر قصد آن را نداشته (و ناخودآگاه شادت کرده) خدا را بستایى و سپاس دارى و بدانى این از جانب خداست که تو را بویژه از آن شادمانى بهره‏مند داشته است و او را (هم) از آنجا که یکى از اسباب نعمتهاى خدا بر تو شده دوست بدارى و از آن پس خیرش را بخواهى زیرا اسباب نعمتها بر جا باشند و هر چند خود قصد نداشته باشند برکت هستند. و لا قوة الا بالله (و نیرویى نیست جز به خدا.)


رساله حقوق امام سجاد علیه السلام

  • narjes srt

سلام

وقتی توی کارگاه برای معرفی خودم توی اولین جمله نوشتم:" دخترِ بابا"... همه ی وجودم پر از عشق شد.

اینکه چه دردی رو تحمل کردم تا بندناف م از بابا کنده بشه و بتونم به زندگی کردن مستقل فکر کنم و بپذیرم که همچنان میتونم هویت داشته باشم بدون اینکه "دخترِ بابا" باشم... بماند...

امروز ده روزه که غیر از "سلام"؛ هیچ حرفی با هم نزده ایم... حتی شاید به هم نگاه هم نکرده باشیم...

بعد از بحث شدید سر نهار خوشمزه ی مامان رابطه مون وارد یک مرحله ی جدید شد...

رابطه که اینبار یه مرد دیگه یک سر دیگه ماجرا بود. و بحث من با بابام.... بابام... بابام هاااا... بحثم با بابام... بخاطر اون آدم بود. اون مرد.

اینکه دلم میخواست به جای اینکه حرف بابام رو گوش کنم، حرف او رو گوش کنم. اما حرف بابام رو گوش کردم و شد چیزی که نمیخواستم بشه... و بعد ریختم بهم. و دعوام شد...

و بابا... شکست...

برای اولین بار بدون اینکه خودش بدونه که چی شده و چی پیش آمده، از یه مرد دیگه شکست خورد... مردی که صاحب قلب "نرجس ش " شده...

دلم بحالش سوخت... شاید امروز آشتی کنم...

دوستت دارم بابا... هیچ مردی دنیا جای تو رو توی قلبم تنگ نخواهد کرد...


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

اینکه دوباره "جیوگی" شروع شده رو به خودم تبریک میگم...

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

"مامان برای آزمون دکتری ثبت نام کرد"


این صرفا یک خبر نیست. این یه اتفاقه که صفحه هااا پس زمینه و پیش زمینه داره.

و این وسط من، به اندازه ای که اندازه نداره ، خدا رو شاکرم که از این سد گذشته ام...

هربار یادم میاد چنان غرق شکرگزاری میشم که وجودم به لرزه در میاد...


نمیدونم برای مامان چی پی میاد و چی در انتظارشه. ولی این حسی که داره و شوق و ذوقی که توی چشمهاش میبینم و اضطراب درس خوندنش. همه اینها... و حال خوبش... حالمو خوب میکنه... همین بسه دیگه. نه؟؟


و اینکه تو هستی..

الهی شکرت

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

امروز روز دانشجو بود.

یک عمر آرزو داشتم دوباره دانشجو بشم. و الان...

غیر تبریکهای تلگرامی... مسخره!!! که همش یادآوری آینده ی مبهم و تاریک بود!

هی چیز دنیا هیچ تغییری نکرده...

هه!


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

وقتی نمیری سراغ نقشه ی گنج که آدرس خونه ی من توش مخفی شده... خب چه کنم... این پست ثابت اول وبلاگ داره دو ماهه میشه...

خب یک ساله بشه... منتظرت میمونم...


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

نرجس، تو دوست داشتنی هستی...

پس اینهمه انرژی مثبتی که از دیگران میگیری جذب کن و به موقعش خرج کن...

و شاکر باش. شاکر فضل خدا

غر و ناشکری ممنوع :)


پی نوشت:

اتفاقات هر هفته در دانشگاه...


  • narjes srt

سلام

گزارش این سه روز:

از وقتی برگشته ام خواب ندارم/ خوراک ندارم/ مدام پای تلگرام نشسته ام و درد درو میکنم...

داغونم و خراب...

گزارش سفر هم کم کم جلو میره.

و چقدر جای تو در هر لحظه و هر ثانیه خالیه...


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

من برگشتم. پر از خاطره. اما به شدت متفاوت با پارسال. اونقدر متفاوت که کمتر چیزی شبیه هست.

و من عجیب آرامم....


و نه همین........

  • narjes srt

سلام

 همه چی حاضره... منم حاضرم...

ساعت 2.30 بامداد...

کمتر از 10 ساعت مونده...

و الحمدلله رب العالمین


پی نوشت:

چقدر دعا... چقدر آرزو... چقدر ما...

آمین...

  • narjes srt

سلام

6 سال طول کشید که همه ی ضمیرها یه " ما" تبدیل بشه...

فقط اشک و اشک و اشک.....

و نه همین!


پی نوشت:

for Her


  • narjes srt
سلام
گروه اول فردا ظهر حرکت میکنند به سمت اهواز.
بی تابی در حد بی نهایتش هست...
زمان و مکان نمیفهمم...
متظرم منتظرم منتظرممممممممم...

1 روز مانده...

  • narjes srt

ما گدایان خیل سلطانیم

شهربند هوای جانانیم

بنده را نام خویشتن نبود

هر چه ما را لقب دهند آنیم

گر برانند و گر ببخشایند

ره به جای دگر نمی‌دانیم

چون دلارام می‌زند شمشیر

سر ببازیم و رخ نگردانیم

دوستان در هوای صحبت یار

زر فشانند و ما سر افشانیم

مر خداوند عقل و دانش را

عیب ما گو مکن که نادانیم

هر گلی نو که در جهان آید

ما به عشقش هزاردستانیم

تنگ چشمان نظر به میوه کنند

ما تماشاکنان بستانیم

تو به سیمای شخص می‌نگری

ما در آثار صنع حیرانیم

هر چه گفتیم جز حکایت دوست

در همه عمر از آن پشیمانیم

سعدیا بی وجود صحبت یار

همه عالم به هیچ نستانیم

ترک جان عزیز بتوان گفت

ترک یار عزیز نتوانیم


پی نوشت:

حالتو خریدارم...

یاعلی... هفته ای که با نام جد و پدرتون و شما آغاز بشه این هم میشه شب اول هفته ش...

  • narjes srt

سلام

نمیدونم چرا امسال اینهمه دلتنگی میکنم. برای همه کسانی که دوستشون دارم...

خواستم همه ی دایی ها و عمو رو ببینم

خواستم بچه های رشد رو ببینم

دلتنگ فسقلهام همش

و هر روز به طرز عجیبی و متفاوت با همیشه میخوام تو رو ببینم


یه غم عجیب و عمیق همش توی قلبمه...

این غم رو دوست دارم. یه جوریه...


پی نوشت:

ویزاهامون (همه 23 نفر) دیروز آمد.

حالا فقط 4 روز مانده...


  • narjes srt

سلام

من امروز یه خانواده ی جدید پیدا کردم. خانواده ای که بود. ولی من تازه امروز پیداشون کردم. کلی از اعضای خانواده رو میشناختم. کلی شون رو خیییییلی میشناختم. بعضی هاشون هم حاضر نبودند. اما به هرحال همه عضو یک خانواده بودیم.

امروز خیلی بهم خوش گذشت::

- اینکه اگه مسولان اجرایی مملکت دست یاری ما رو بگیرند چقدر بحرانهای کشورمون کم خواهد شد.

- اینکه ما چقدر میتونیم همدیگه رو درک کنیم و برای رفع مشکلات به هم و به کشورمون کمک کنیم.

- اینکه خانم دکتر میدونید چقدر دوستتون دارم؟؟ و گفت: منم همینطور... تو با اختلاف خیلی کمی دانشجوی من نشدی... گفتم همیشه دانشجوی شما هستم. و میخوام که باز هم باهاتون کار کنم...

- اینکه پیامک بدی به استادی رو روبرو ت اون ور سالن نشسته و معنی اشاره هات رو نمیفهمه و بگی:" دکتررر، من این موضوعه رو خیییییلیییی دوست دارمممم..." و او بخنده. و بعد خیالت رو راحت کنه که باشه باشه باشهههه من تو رو برمیدارم...

- اینکه موضوعی رو که اصلا نمیفهمی و به زور مجبورت کردند دربارش تحقیق کنی رو با نظریه پردازش مطرح کنی و برای شنبه ای که میاد جلسه رفع اشکال باهاش بذاری

- اینکه کلی دوست جدید (هم خانواده ی جدید) پیدا کنی و اسم و فامیلی ت و دانشگاهت رو بپرسن.

- اینکه اکثر اساتیدی که همین چند وقت قبل ازت مصاحبه گرفته اند رو ببینی و به شدت سریع و عااالی بشناسنت و سریع بپرسن که کجا قبول شدی. و برات خوشحال باشن... و هی پز تو رو به هم بدن (با اینکه من رو انتخاب نکردند!!)

- اینکه اینهمه پیرمرد و پیرزن رو یهو به دوره ی دانشجویی برگردونن و اونها به اندازه ی همون ایامشون شیطونی کنن و کل جلسه از صدای قهقهه ی خنده ی خودشون و شاگردهاشون پر بشه

- اینکه گروه "تهران_ الف" رو بشناسی :))

- اینکه برات پانچو جور بشه... (قبل سفر!!)


+

- اینکه تو بیای دنبالم... ولی پخش و پلا باشی.


  • narjes srt

 

نک ناز ز من و نیاز از عشق

قبله منم و نماز از عشق

از لاله نماز صبح خیزد

وز چشم شقایق اشک ریزد

بوی تو تراود از زبانم

ریزد گل یاس از دهانم

خندد در زندگی به رویم

بندد در غم به گفتگویم

ریزد سحر، عطر عشق بر باد

شیرین کند آرزوی فرهاد

آهسته‌ترک، که یار خفته است

ای مرغ! مخوان، بهار خفته است

ای روز! تو را به جان خورشید

ای شام! تو را به جان ناهید

ای تشنه! تو را به آب سوگند

ای عشق! تو را به خواب سوگند

جز عشق دگر سخن مگویید

غیر از گل عاشقی مبویید

هان خسته و مانده در کویر است

آهوی نگاه، اگر اسیر است

زان پیش که سر بریدش از تن

آبی بدهیدش از دل من

آبی که ز چشم عشق جوشید

آهوی دل منش بنوشید

نوشید صدای عشق را جان

پرواز گرفت به سوی جانان

جانان من، آفتاب فرداست

عشقم نفس صدای دریاست

من آب، ز چشم باغ نوشم

تن را به شب، آفتاب پوشم

 

 

سربداران تمام شد...

1.45 بامداد

اونم امشب...

 

 

 

 

 

  • narjes srt

مربی رقصمان دیوانه ی خوبی است.هفته ی قبل مجبورمان کرد با دمبل برقصیم. بماند که چه مکافاتی بود و چقدر دست درد گرفتیم. امروز هم زده بود توی فاز آهنگ ها را نصفه گذاشتن.انریکه آهنگ خوبی دارد که بعضی وقت ها با آن می رقصیم؛ رقصی ملوست که به تمرکز زیادی نیاز دارد. آخر همه این اهنگ را گذاشت و گفت: حالا تانگو برقصید.

هاج و واج به هم نگاه کردیم  و دست های هم را گرفتیم.یکی نقش زن را ایفا می کرد و دیگری مرد. من مرد بودم. چندبار فلانی در بغلم چرخ خورد و در آغوشم افتاد. فلانی بزرگتر ماست؛ نوه دارد...

می رقصید و من چیزهایی در گوشش زمزمه می کردم. خب قبل تر هم نوشته ام. یکی رقص هندی سخت است ، یکی هم رقص دونفره، کی توی زندگی مان دونفره رقصیده ایم که یاد گرفته باشیم؟

چیزهایی از تانگو می دانستم و در گوشش زمزمه می کردم. این که چطور در جهت مخالف هم حرکت کنیم یا چطور با یک دست طرف را بچرخانیم .بالاخره کمی یادش دادم. میانه ی رقص که داشتیم قهقهه می زدیم از این دیوانه بازی بزرگ؛ گفت: کاش با شوهرم هم می رقصیدم.

بغض چسبید گوشه ی گلویم و کنده نشد.بعدتر برداشت و به چندتایمان شاباش داد.تانگو برقصی و شاباش بگیری؟

گفتم مربی بعدا یک کلاسی بگذار بهمان رقص دونفره یاد بده . فلانی گفت : اره مثلا به شوهرهامان هم بگوییم بیایند و رقصیدن یاد بگیرند.

بغض گنده تر شد....

فلانی  چادر سیاهش را سرش کرد، رو گرفت و رفت....

من ماندم میان جهان سوم که زنانش حسرت رقصیدن با مرد را یدک می کشند و زل می زنند به صفحه ی موبایل های گرانشان....

اما بعد تا خود اداره نیشم تا بناگوش باز ماند از دیوانه بازی های مربی...

کسی چه می داند در یک گوشه ی ناآشنای دنیا یک روز در میان چند زن از ته دل می خندند و شاد می شوند و هی با خودشان می گویند مبادا این خوشی های کوچک تمام شود؟


از وبلاگ: خرمالوی سیاه

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

اوضاع امسال یه مقدار عجیبی پیچیده شده.

ماااهها قبل (نمیدونم واقعا چند ماه پیش) یه گروه تلگرامی درست کردیم و اسمش رو گذاشتیم: " آماده میشیم برای اربعین انشالله". و 5 عضو داشت.

دلیل تشکیل این گروه این بود که به یکی از اعضا امیدواری بدیم که انشالله دیگه امسال پدرش اجازه میده که بیاد اربعین...

همه ی این مدت این بچه بی تابی کرد. پستهای مرتبط گذاشت... روزها گذشت و گذشت و هرچی نزدیکتر میشیدیم اوضاع ش خیلی بدتر میشد...

اینکه چه کارهایی کردیم، چه تدابیری اندیشیدیم، چه پلتیکهایی زدیم، چه جلسه هایی تشکیل دادیم و و و ... که بتونیم راهی برای دریافت رضایت از پدرش بگیریم، بماند...

به هر حال، چهارشنبه ی گذشته ( 5 ابان) بعد از ظهر باهام تماس گرفت. گریه میکرد. گفتم:" خب؟؟" گفت:" بابام اجازه داد...

اوکی. در زمانی که ما منتظر دریافت ویزا بودیم، او تازه داشت مدارک پاسپورتش رو آماده میکرد...

اینها در حالی هست که افسانه 2 ابان زحمت کشیده بود و بلیط قطارهامون رو هم به چه زحمت و مصیبتی جور کرده بود... اتوبوسی به اهواز! 16 نفر! در دو روز!! هیچ دو نفر هم نزدیک به هم نیست چه برسه کنار هم!!! (هر کدوم یه جای قطار افتاده ایم!) + بعدا افسانه بهم گفت که یک بلیط اضافه برای منصوره گرفته که شاید باباش اجازه بده...

حالا، دخترک برای خودش مدام یار جمع میکرد... که نه پاس داشتند و نه بلیط...

اوضاع چنان پیچده شده که خدا میدونه... ما معظل شدیم تا دیروز که بلاخره افسانه برای ویزا اقدام کرد. پوستش رو کندند... بیچاره ش کردند تا روال انجام شد. حالا جالبه که میگن اجازه ی خروج از خوزستان رو نخواهیم داشت!!!!

به چه مصیبتی؛ شنبه (8 ابان) برای دو همراه منصوره خانم بلیط قطار جور شد...

امروز (10 ابان) هنوز خبری از پاس اینها نیست...

برای گرفتن ویزا حداقل سه روز زمان نیاز هست... و این یعنی اگه نجبنند؛ به ما نخواهند رسید...

حاجی ستایش از اون طرف دنبال پیدا کردن آشناست که بتونیم از چزابه یا شلمچه رد بشیم...

خون خونم رو میخوره از اینهمه بی نظمی و بهم ریختگی اوضاع...

افسانه ی بنده ی خدا اونقدر حرص خورده و اونقدر با زمین و زمان بخاطر ما جنگیده که دیگه صداش در نمیاد... همه ی زحمتهای همهههه گردن افسانه است...

اینکه امسال با اینهمه آدم و اینهمه مشکلات قبل سفر چی میخواد سرمون بیاد رو نمیدونم...

فقط کاش پذیرفته بشیم...

نمیتونم روی هییییییییچ کاری متمرکز بشم.

آشوبم...


آرامش تویی...


پی نوشت:

اسم پست: جمله ی ابوحیدر هست در تماس دیشب با افسانه......

همه بی تابیم...


10 ابان/ 2 ظهر

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

امروز 8.8 هست.

امروز شنبه ست.

امروز و این هفته حتما پر از اتفاقات فوق العاده خوب هستند.

به یمن و برکت شما آقا جونممممممممممم...


  • narjes srt

سلام

یه چیزی که هربار با شنیدن "رادیو اربعین" واقعا اذیتم میکنه و اشکم رو در میاره، تماس کسانی هست که بی تاب زیارتند و مشکل مالی مانعشون میشه...

خدا کنه حداقل خودم بتونم یه کمکی بکنم...

خدا کنه وسیله ی خیر برای همه ی آرزو به دلها جور بشه...

  • narjes srt

سلام

امشب اولین جلسه ی انتخاب موضوع رساله دکتری در محل خانه ی این جانب با حضور همسایه بالایی انجام شد.

اوووف خیلی باحال بود. چه هیجان زده ام. کاش بتونم به چیزی که میخوام برسم. کاش بشه...

یا خداااا...

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

به نظر میرسه پست وسایل مورد نیاز پیاده روی رو باید زودتر بذارم. چون تعداد ارجاعات به پست پارسال خیلی زیاده.

این و این پستهای پارسال بود. و یه سری توضیح باید بهش اضافه کنم.

1- همچنان اولین و مهمترین و اصلی ترین توصیه:  "سبک بار بودن"  است.

2- اگه خاطرات پارسالم رو خونده باشید، میدونید که ده روز قبل اربعین کربلا بودیم. و این یعنی ما اصلا در مسیر هوای سرد یا بارانی رو تجربه نکردیم. میدونم که شب اربعین باران بارید و خیلی سرد شد. اما نمیدونم اوضاع مسیر چطوری بوده. به هر حال حواستون باشه که لباس کافی اما خیلی خیلی سبک بردارید. (صبحها جدا سرده)

3- واقعا همه چیز توی مسیر و توی شهر پیدا میشه. بیشتر داروهای عمومی/ همه جور خوراکی/ حتی لباس/ چتر/ و خیلی چیزهای دیگه توی مسیر هست. حالا یه بخشی ش نذری هست و یه بخشی ش پولی. ولی کمتر پیش میاد کسی لَنگ چیزی بمونه.

4- مطلقا سیم کارت عراقی و پول عراقی داشتن مهم نیست... یعنی به خصوص پول خوبه که باشه اما خودتون رو گرفتارش نکنید. همه جا پول خودمون معتبر هست. شاید گاهی یه کمی سخت... (برای ما که ده روز توی شهر زندگی کردیم و مجبور بودیم خیلی چیزها بخریم، ثابت شد که میشه با پول خودمون هم از سوپری ها خرید کرد!!)

5- خواهش میکنم مطلقا مطلقا مطلقا تاول رو نترکونید... چون واقعا و هرگز دیگه نمیتونی بعدش راه بری. حیفه به خدا... ( بهترین و عالی ترین و کاربردی ترین راهش اینه که همیشه همراهتون پنبه ( به عربی میشه قِطِن/ اگه لازم شد از هلال احمرهای مسیر بگیرید) داشته باشید. دور تاول رو با پنبه عایق کنید که به جایی نخوره و نترکه. و باهاش راه برید... خودش جذب میشه و هیییچ دردی رو هم نیاز نیست تحمل کنید)

5- سوسول بازی و وسواس و ادا اطوار رو جدا و بخاطر امام حسین بذارید کنار!!! ( در همه ی موارد) هیچی تون نمیشه... به خودشون قسم...

6- قانون کلی سفر به کربلا رو فراموش نکنید... شما بعد زیارت به هر نحو کسالت و بیماری ای رو تجربه خواهید کرد... این یعنی پذیرفته شدی... پس غصه نخور. گله و شکایت هم نکن. به آلودگی و هیچی هم مربوطش نکن... ...

7- قربان کف پاها و ریه ی خسته و داغون همهههههه زائرهای اباعبدالله...


بعدا توی چت با دوستان همسفر امسال، اینها اضافه شد:

1- از هر لباسی فقط فقط فقط یکی بردارید. یعنی یکی تنتون هست و یکی توی کوله.

2- چادر اضافه از هر رنگ و مدل مطلقا ممنوع/ حتما حتما حتما چادر آستین دار بپوشید که دستتون باز باشه.

3- جانماز و وسایل اضافی و زلم زیمبو مطقا ممنوع

4- هرچیزی که یک درصد ممکن باشه استفاده نشه و یک گرم هم وزن داشته باشه ، اوردنش مطلقا ممنوع

5- پتو مسافرتی خیلی لازمه. هرچی نرمتر و سبکتر بهتر. و هیچی مثل کیسه خواب نیست

6- راحتترین لباسها تون رو بیارید. راحت تریننننننننننن

7- هیچ نوع لباسی که درونش مواد مصنوعی باشه مطلقا ممنوع. همه چی نخی. به خصوص لباسهایی که مستقیم روی پوست قرار میگیرند

8- همراه داشتن جورابهای زنانه و این چیزها مطلقا ممنوع. جوراب فقط فقط فقط نخی یا حوله ای.

9- تنها چیزی که اجازه دارید تعدادش بیشتر از دو تا باشه؛ شُرت هست.

10- حتما دنبال یه چیزی باشید که اگه باران بارید روی سرتون بکشید. چتر ممنوع. چیزی شبیه پانچو. یا حتی کیسه های بزرگ آشغال. مهمه که سر و کولتون خیس نشه.

  • narjes srt


و خداوند

عشق و انتظار را با هم آفرید...

این را من خوب می دانم!

منی که از انتظار تو

به عشق رسیدم...



علیرضا اسفندیاری

  • narjes srt

پیش از آنکه لبخندت را دیده باشم

هزاران بار درمن

خندیده بودی

پیش از آنکه عطرت را بوییده باشم

باغی گل درمن

روییده بودی

پیش از آنکه نگاهت را گرم وگیرا

دست هایت را مهربان

و آغوشت را پناهی ببارانی

بودنت را هزار ابر درمن

گسترده بودی

شاید ندانی زندگی همین

دل سپردن های بی نشان ست

همین دوست داشتن های بی دلیل

همین در فاصله ماندن و باور داشتن

همین شکفتن در انتهایی ترین مرز انتظار

تو اما درگوشه ای از این جهان

بی آنکه بخواهی

تمامت را درمن جا گذاشته ای

ومن هرروز تکه ای از خودم را

پیوست ِتو میکنم

عشق حکایت عجیبی ست

چه بخواهم چه نخواهی

مسیرم به تو ختم میشود

ومن به اتفاق ِتو

دوباره آغاز میشوم



نیلوفرثانی خرداد94
  • narjes srt

مگذار که عشق، به عادت دوست داشتن تبدیل شود!

مگذار که حتی آب دادن گل‌های باغچه، به عادت آب دادن گل‌های باغچه بدل شود!

عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست،

پیوسته نو کردن خواستنی‌ست که خود پیوسته، خواهان نو شدن است و دگرگون شدن

تازگی، ذات عشق است و طراوت، بافت عشق

چگونه می‌شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟

عشق، تن به فراموشی نمی‌سپارد، مگر یک بار برای همیشه.

جام بلور، تنها یک بار می‌شکند

می‌توان شکسته‌اش را، تکه‌هایش را، نگه داشت

اما شکسته‌های جام ،آن تکه‌های تیز برنده، دیگر جام نیست

احتیاط باید کرد

همه چیز کهنه می‌شود و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز

بهانه‌ها، جای حس عاشقانه را خوب می‌گیرند


نادر ابراهیمی

 

  • narjes srt

سال ها بعد
قهرمان فیلم کسی نیست
که شهر را از دست هیولای غول پیکر نجات دهد
به تنهایی
از عجیب ترین زندان ها فرار کند
و یا یک تنه
ارتشی را حریف باشد...
سال ها بعد
قهرمان قصه کسی است
که جرات می کند
و میان "آدم ها"
عاشق می شود...!

نادر ابراهیمی


  • narjes srt

فروغ پرسید: کی ازدواج میکنیم؟؟
گفتم: اگر ازدواج کردیم دیگر به جای تو باید به قبض های آب و برق و تلفن و قسط های عقب افتاده ی بانک و تعمیر کولر آبی و بخاری و آبگرمکن و اجاره نامه و اجاره نامه و اجاره نامه و شغل دوم و سوم و دویدن دنبال یک لقمه ی نان از کله ی سحر تا بوق سگ و گرسنگی و جیب های خالی و خستگی و کسالت و تکرار و تکرار و تکرار و مرگ فکر کنم.
و تو به جای عشق باید به دنبال آشپزی و خیاطی و جارو و شستن و خرید و مهمانی و نق و نوق بچه و ماشین لباسشویی و جاروبرقی و اتو و فریزر و فریزر و فریز باشی.
هردومان یخ میزنیم.بیش تر از حالا پیش همیم اما کمتر از حالا همدیگر را می بینیم؛
نمی توانیم ببینیم؛فرصت حرف زدن با هم را نداریم؛در سیاله زندگی دست و پا میزنیم غرق می شویم و جز دلسوزی برای یکدیگر کاری از دستمان ساخته نیست.
"عشق" از یادمان می رود وگرسنگی جایش را میگیرد.

"عشق روی پیاده رو/مصطفی مستور"

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

و نه همین دیوونه...

7 صبح / 4 آبان


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام


narjes :
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دلِ من رفته که جان در بدنی...



اوی قیدار خان:
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی

  • narjes srt

رواق منظر چشم من آشیانه توست

کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل

لطیفه‌های عجب زیر دام و دانه توست

دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد

که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست

علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن

که این مفرح یاقوت در خزانه توست

به تن مقصرم از دولت ملازمتت

ولی خلاصه جان خاک آستانه توست

من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی

در خزانه به مهر تو و نشانه توست

تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار

که توسنی چو فلک رام تازیانه توست

چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز

از این حیل که در انبانه بهانه توست

سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد

که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست


7 صبح/ 3 آبان 95


پی نوشت:

365 روز بعد از "چسبیده به بالای صفحه اول"، برداشته شد...

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

باشه/ باشه/ شما/ است/ بودید/ میدیدید/ و...

من دوستت دارم....




نام آهنگ: amore mio
گروه: gipsy king
  • narjes srt

سلام

هیچکی حسم رو نمیفهمه. شاید هنوز زود باشه که پستهای اربعین امسال رو شروع کنم. اما تپش تند تند قلبم مانع میشه بتونم روی هیچی تمرکز کنم...

بی نهااایت هیجان زده ام.

و ممنونم از "رادیو اربعین"...

همین الان "کنار قدم های جابر..." رو برای اولین بارِ امسال شنیدم و دیگه دیوانه ام...........


روز شمار ما: 16 روز مانده...




حسین جان ...

دستت همیشه روی سر ما پیاده هاست

این «اربعین»به لطف خدا«کربلایی‌ام»


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

امروز گذشت. به دعای تو سهل و یسر و یسیر گذشت.

- یاس از 10 صبح تا 8 شب با من بود. دختر من بود.

- دورهمی دوستان عزیزم رو از دست دادم. بدجور دلتنگشونم.

- پایم رو توی مهمونی مامان نذاشتم.

- یه کمی مشقهای دانشگاه رو جلو بردم.

- عکس فسقلکها رو فرستادم.

- تو دلتنگم شدی!!

- کلاسم کنسل شد.

- خسته ام اما خوبم.

- پرهام زود از حمام آمد بیرون...

و نه همین!


  • narjes srt

سلام

فقط مینوسم که ثبت بشه...

که چقدر روز سختی بود. و چه روز سختی در انتظارمون هست...

آقا سید جواد روحتون شاد...


پی نوشت:

1- توی تب میسوختم و باید تو رو ارام میکردم. یاس من عزیز من فسقلک خوشگل من... هیچی برام به اندازه ی آرام بودن تو مهم نیست...

اینو "اوی قیدارخان" هم فهمیده...

2- خدایا امروز رو (29 مهر 95) رو به خیر بگذرون... تحملم رو ببر بالا... زیاااااد صبورم کن و متوکل... آمیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...ن

 

  • narjes srt

Nouvelle classe

.

.


Nouveau professeur

.

.


Nouveau livre

.

.


Nouveau cours

.

.


Je suis très heureux



  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
سلام
شب.................................................................................................................. ساعت 21.24 شد روز...

و نه همین...



  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

و علامات و بالنجم هم یهتدون

خداوند بارها عموم مردم را در قرآن مورد خطاب قرار داده است و ویژگی‌های کتابی که بر پیامبرش وحی کرده، بیان نموده است.

یا أیُّهَا النّاسُ قَد جاءَتکُم مَوعِظَةٌ مِن رَبِّکُم وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدیً وَ رَحمَةٌ لِلمؤمِنینَ.۱ در این قرآن برای شما بیانی تذکرآمیز است که دل‌های‌تان را برای انجام کارهای خیر نرم می‌کند و از کارهای ناشایست منع می‌کند و بازمی‌دارد (مَوعِظَةٌ). هم‌چنین از بین‌برندۀ حالات روحی ناشایستی است که ممکن است در دل‌های‌تان باشد و شما را به سوی بدی‌ها بکشاند (شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ). قرآن پس از آن‌که دل‌ها را نرم و متمایل به خوبی‌ها می‌کند و خباثت‌ها را از آن می‌شوید، راهنمای شماست به سوی مطلوب (هُدَیً).۲ آن هم نه هر راهنمایی و هدایتی؛ بلکه هدایتی که خدای رحیم آن را ارزانی می‌دارد. رحمت به معنای حالت تأثری است که از مشاهدۀ نقصی در دیگران در قلب پدید می‌آید و آدمی را وامی‌دارد تا درصدد جبران آن نقصان برای او برآید. اما مقام خداوند بالاتر از آن است که قلبی داشته باشد و تأثری در او رخ دهد. پس، رحمت در خداوند، رفع نقص بنده و برآوردن نیازمندی‌ اوست. در واقع، رحمت او همان مقام اعطاء و افاضه خداوند است. اما رحمت رحمانیۀ خداوند، همان اعطاء و بخشش عمومی او به تمامی مخلوقات را در برمی‌گیرد. و رحمت رحیمیۀ خداوند هدایت و افاضۀ خاص او به مؤمنان است؛ همان چیزی که در این آیه تعبیر به رَحمَةٌ لِلمؤمِنین شده است. این مطلب، نشان می‌دهد که «تنها مؤمنین را غرق در انواع خیرات و برکاتی که در قرآن نهفته است می‌کند، تا هر کس که متحقق به حقایق آن شود، و معانی آن را در خود پیاده کند، از آن خیرات بهرمند شود.»۳ چنان‌که می‌فرماید: وَ نُنَزِّلُ مِن القُرآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمؤمِنینَ وَ لایَزیدُ الظالِمینَ إِلّا خَساراً.۴

با دقت در چهار صفتی که خداوند برای قرآن برشمرده است، می‌توان پی به ظرافتی برد که در آیه برای بیان آثار قرآن در نفوس مردم رعایت شده است. گویی ترتیب در مراحل برخورد انسان با قرآن و تأثیر آیات آن بر جان او در نظر گرفته شده است. ابتدای آیه همۀ مردم را با لفظ النّاس مورد خطاب قرار می‌دهد. قرآن در اولین مرحلۀ برخورد با مردم، آن‌ها را در غفلت می‌یابد و با موعظه از ایشان غفلت‌زدایی می‌کند. سپس «شروع می‌کند به پاک‌سازی باطن آنان از هر صفت خبیث و زشت و به‌طور دائم آفاتی را از عقل آنان و بیماری‌هایی را از دل آنان یکی پس از دیگری زائل می‌سازد» تا تمامی رذایل آن‌ها از بین برود. (شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ). حالا و در مرحلۀ بعد، آنان را به سوی معارف و اخلاق و اعمال صالح و در یک کلمه به صراط مستقیم، راهنمایی می‌کند. در واقع این‌چنین «دست او را گرفته و پا‌به‌پا می‌برد». و در آخرین مرحله، آنان را مشمول رحمت خویش، و با بندگان مقرب خود هم‌نشین می‌سازد.۵

به‌این‌ترتیب پاک‌سازی و هدایتی که به وسیلۀ قرآن انجام می‌گیرد، برای همۀ وجود دارد. تفاوتی که هست در این است که هرکس به قدر ظرفیت و فهم خود از آن بهره می‌برد و در این مسیر قدم برمی‌دارد. أَنزَلَ مِن السَّماءِ ماءً فَسالَت أَودِیةٌ بِقَدَرِها...۶ مثال آبی است که از آسمان نازل می‌شود و هر زمینی بنا به استعداد خود آب را به خود می‌گیرد. بعضی زمین‌ها بیشتر و بعضی کمتر آب را در خود نگاه می‌دارند و جاری می‌سازند. امام حسین علیه‌السلام می‌فرمایند قرآن چهار لایه دارد: عبارات، اشارات، لطائف و حقایق. عبارات که مخصوص عموم مردم است و اشارات که متعلق به خواص است و لطائف که اولیاء به آن دست پیدا می‌کنند و حقایق که در اختیار انبیاء الهی است.۷


چگونه خود را در پرتو هدایت قرآن کریم قرار دهیم؟

اللهُ نَزَّلَ أحسَنَ الحَدیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقشَعِرُّ مِنهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخشَونَ رَبَّهُم ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُم وَ قُلُوبُهُم إلی ذِکرِ اللهِ ذلکَ هُدَی اللهِ یَهدِی بِهِ مَن یَشاءُ مِن عِبادِه وَ مَن یُضلِل اللهُ فَما لَهُ مِن هادٍ.۸ خداوند نیکوترین سخن (أحسَنَ الحَدیثِ) یعنی قرآن کریم را به سوی مردم فرستاد. «سراسر این قرآن از آن جهت که آیاتش اختلافی با هم ندارند و هیچ آیه‌ای با آیۀ دیگر ضدیت ندارد، مشابه یک‌دیگرند.» ازاین‌رو، آن را کتابی متشابه نامید. کتابی که همۀ بخش‌های آن در وصف هدایت‌گری و تذکر مشترک و مشابه است. به‌علاوه هر قسمتی، قسمت‌های دیگر را روشن می‌کند (مَثانی). به‌همین‌دلیل است که کسانی که آن را می‌شنوند، «خود را در برابر عظمت پروردگارشان مشاهده می‌کنند، خشیت بر دل‌های ایشان احاطه می‌یابد» و از این ادراک و مشاهده، پوست بدن‌های‌شان شروع به جمع شدن می‌کند (تَقشَعِرُّ مِنهُ جُلُودُ اَّلذِینَ یَخشَونَ رَبَّهُم). سپس با همان یاد خدا دل‌های‌شان آرام می‌گیرد و پوست‌هایشان نرم می‌شود (ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُم وَ قُلُوبُهُم إلی ذِکرِ اللهِ). در آخر آیه می‌فرماید این همان هدایت خداوند است که هر که را بخواهد به وسیلۀ آن راهنمایی می‌کند (ذلِکَ هُدَی اللهِ یَهدِی بِهِ مَن یَشاءُ مِن عِبادِه).۹ خشیت و خوف از ادارک عظمت پروردگار و سپس سکون و آرامش قلب در برابر یاد خدا، هدایت خداوند است که به‌وسیلۀ قرآن انجام می‌شود. به همین‌دلیل است که در ابتدای سورۀ انفال در اوصاف مؤمنان می‌خوانیم: إِنَّمَّا المُؤمِنُونَ الَّذینَ إذا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَت قُلُوبُهُم وَ إذا تُلِیَت عَلَیهِم آیاتُهُ زادَتهُم ایماناً وَ عَلَی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُونَ.۱۰ از صفات مؤمنان، یعنی هدایت‌یافتگان است که در هنگام ذکر خداوند دل‌های‌شان می‌تپد و تکان می‌خورد و در اثر شنیدن آیات خدا ایمان‌شان افزوده شده و بیشتر در دل‌های‌شان ریشه می‌دهد. «به‌طوری که هرقدر مؤمن بیشتر در آیات سیر و تأمل کند، ایمانش قوی‌تر و زیادتر می‌شود، تا آن‌جا که به مرحلۀ یقین برسد و خود را تابع ارادۀ او سازد»۱۱ یعنی بر او توکل کند (عَلَی رَبِّهِم یَتَوَکَّلونَ).

بنابراین شأن یاد خدا چنین شأنی است که هرگاه نزد مؤمن آید، بی‌درنگ به دنبال آن خاشع شود. هم‌چنین شأن حقی که ازسوی خداوند نازل شده است (قرآن) نیز چنین شأنی است.۱۲ أَلَم یَأنِ لِلَّذِینَ آمَنوا أَن تَخشَعَ قُلُوبُهُم لِذِکرِ اللهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الحَقِّ...۱۳ کسی که از سخن الهی و امر و نهی او تأثیر نمی‌گیرد و درواقع آن را درک و مشاهده نمی‌کند، دچار قساوت قلب شده است که در ادامۀ آیه می‌فرماید: فَقَسَت قُلُوبُهُم و به‌همین دلیل از مسیر هدایت خارج شده و راه فسق و گناه را می‌رود، بنابراین می‌فرماید وَ کَثیرٌ مِنهُم فاسِقُون.

ازهمین‌رو قدم اولی که می‌باید برداریم تا در پرتو هدایتی قرآن کریم قرار بگیریم، گوش دادن سخن خداوند است. وَ إذا قُرِیءَ القُرآنُ فَأستَمِعُوا لَهُ وَ أَنصِتُوا لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ.۱۴ قدم بعدی تعبیری است که قرآن از آن به «تلاوت» یاد می‌کند. از میان کسانی که به آنان کتاب داده بودیم، تنها آن‌هایی به این کتاب، یعنی قرآن ایمان می‌آورند که کتاب‌شان را حقیقتاً تلاوت می‌کردند. الَّذِینَ آتَیناهُمُ الکِتابَ یَتلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أولئِکَ یُؤمِنُونَ بِهِ.۱۵ به‌همین منوال شاید بتوان گفت، تنها کسانی شامل هدایت قرآن می‌شوند و در پرتو هدایتی آن قرار گرفته و به ادراک عظمت پروردگارشان می‌رسند و در برابر آیات آن خاشع می‌شوند، که آن را حقیقتاً تلاوت می‌کنند. آن‌گونه که شایسته قرآن است به تلاوت آن می‌پردازند. چنان‌که خداوند به پیامبرش فرمود: وَ رَتِّل القُرآنَ تَرتِیلاً.۱۶ ترتیل قرآن در لفظ معنای رعایت مخارج حروف و آهنگ کلمات و تقطیع آیات و آرامش در قرائت و تداوم و پیوستگی آن است و ترتیل قرآن در معنا، قرائت قرآن همراه با تدبر و توجه در آیات آن است.۱۷ احساس سرور در برخورد با آیات بشارت و خشیت در برابر آیات انذار. آن‌گونه که مطابق سخن امیر مؤمنان علیه‌السلام، «آیاتش دل‌های مبتلا به قساوت را از قساوت تهی کند.»۱۸ با‌ این‌ بیان، روشن می‌شود که چرا کافران و کسانی که گوشی برای شنیدن قرآن نداشتند، آن را أساطِیرُ الأوَّلین نامیدند و حال آنان چنین توصیف شده است که گویی بر قلب‌های‌شان پرده افکنده شده و گوش‌های‌شان سنگین است. وَ مِنهُم مَن یَستَمِعُ إلَیکَ وَ جَعَلنا عَلَی قُلُوبِهِم أکِنَّةً أَن یَفقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِم وَقراً وَ إِن یَرَوا کَلَّ آیَةٍ لایُؤمِنُوا بِها.۱۹ درحالی‌که اگر گوش فرامی‌دادند و دل‌های‌شان را برای شنیدن آیات قرآن گشاده می‌کردند، حال همان کسانی را پیدا می‌کردند که با وجود منع ایشان توسط مشرکان و کافران برای شنیدن آیاتی از قرآن که رسول الله صلی‌الله تلاوت می‌نمودند، با شنیدن آیاتی چند از تلاوت ایشان، پوست بر بدن‌شان جمع شد و منقلب گشته، ایمان ‌آوردند و این‌گونه هدایت یافتند. فَمَن بُرِد اللهُ أَن یَهدِیَهُ یَشرَح صَدرَهُ لِلإِسلامِ وَ مَن یُرِد أَن یُضِلَّهُ یَجعَل صَدرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً...۲۰



______________________________________________
۱.ای مردم! از سوی پروردگارتان موعظه و شفای قلب و هدایتی برای عموم بشر و رحمتی برای خصوص مؤمنین آمد. / آبۀ ۵۷ سورۀ یونس
۲. مفردات برگرفته از ترجمۀ تفسیر المیزان، آیۀ ۵۷ سورۀ یونس.
۳. ترجمۀ تفسیر المیزان. آیۀ ۵۷ سورۀ یونس.
۴. و ما آن‌چه از قرآن فروفرستادیم، شفای دل و رحمت الهی بر اهل ایمان است، لیکن کافران را به جز زیان چیزی نخواهد افزود. / آیۀ ۸۲ سورۀ اسراء
۵. برگرفته از ترجمۀ تفسیر المیزان. آیۀ ۵۷ سورۀ یونس.
۶. خداوند از آسمان آبی فروفرستاد، و از هر دره و رودخانه به اندازۀ هریک سیلابی جریان یافت...
۷. روایت به نقل از http://deabel.org/vdcj.aeafuqevtsfzu.txt
۸. خداوند بهترین سخن را نازل کرده، کتابی که آیاتش (در لطف و زیبایی و عمق و محتوا) همانند یک‌دیگر هستند، آیاتی مکرر دارد که از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانی که از پروردگارشان می‌ترسند می‌افتد. سپس برون و درون‌شان نرم و متوجه ذکر خدا می‌شود. این هدایت الهی است مه هر کس را بخواهد با آن راهنمایی می‌کند و هرکس را خداوند در گمراهی‌اش رها کند، دیگر هدایت‌گردی برای او نخواهد بود. / آیۀ ۲۳ سورۀ زمر
۹. برگرفته از ترجمۀ تفسیر المیزان. آیۀ ۲۳ سورۀ زمر.
۱۰. مؤمنان کسانی هستند که وقتی یاد خداوند به میان می‌آید، دل‌های‌شان از ترس می‌تپد و وقتی آیات او برایشان تلاوت می‌شود، ایمان‌شان زیادتر می‌شود و بر پروردگار خود توکل می‌کنند. / آیۀ ۲ سورۀ انفال
۱۱. ترجمۀ تفسیر المیزان. آیۀ ۲ سورۀ انفال.
۱۲. برگرفته از ترجمۀ تفسیر المیزان. / آیۀ ۱۶ سورۀ حدید
۱۳. آیا وقت آن نرسیده است که دل‌های مؤمنان در برابر ذکر خدا و آن‌چه از حق نازل کرده است، خاشع شود؟ و مانند کسانی نباشند که در گذشته کتاب آسمانی به آن‌ها داده شد، سپس زمانی طولانی بر آن‌ها گذشت و قلب‌های‌شان قساوت پیدا کرد و بسیاری از آن‌ها گنه‌کارند. / آیۀ ۱۶ سورۀ حدید
۱۴. و هنگامی که قرآن خوانده می‌شود به آن گوش فرادهید و سکوت کنید تا شاید مورد رحمت قرار گیرید. / آیۀ ۲۰۴ سورۀ اعراف
۱۵. کسانی که ما به ایشان کتاب دادیم و آن را آن‌گونه که باید تلاوت کردند، آنان به این کتاب نیز ایمان می‌آورند... / آیۀ ۱۲۱ سورۀ بقره
۱۶. ... و قرآن را شمرده شمرده بخوان. / آیۀ ۴ سورۀ مزمل
۱۷. سایت معارف قرآن به نقل از «پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن».
۱۸. روایت به نقل از تفسیر المیزان. بحث روایتی پیرامون آیۀ ۴ سورۀ مزمل.
۱۹. از آنان کسانی هستند که به کلام تو گوش می‌دهند، لیکن ما بر دل‌های آنان پرده‌‌ای که از فهم‌شان جلوگیری کند افکنده و گوش‌های‌شان را سنگین کردیم، و اگر هر آیه‌ای ببینند باز ایمان نمی‌آورند. حتی وقتی هم نزد تو می‌آیند غرض‌شان جدال است. و لذا همان‌ها که کافر شدند بعد از شنیدن آیات قرآن می‌گویند این جز همان افسانه‌ها و حرف‌های قدیمی نیست. / آیۀ ۲۵ سورۀ انعام
۲۰. هرکه را خدا بخواهد هدایت کند، سینه‌اش را برای پذیرفتن اسلام می‌گشاید و آن‌کس را که به‌خاطر اعمال خلافش در گمراهی‌اش رها ساخته، سینه‌اش را تنگ و سخت می‌نماید ... / آیۀ ۱۲۵ سورۀ انعام


نوشته شده توسط : حنانه پروین 

برگرفته از : خبر آنلاین

  • narjes srt

سلام

دکتر بدجوری بهم امید بسته. بدجوری تابلو محبت میکنه. خدایا نجاتم بده.

مقاله ی چاپ شده توی nature... و نمره ی بیست از همه ی درسها...

هه! به چه قیمتی.

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

صبح عاشورا وقتی برام دعا کردی که:" این عاشورا آرزو دارم صحنه هایی از واقعه رو به چشم دل نشونت بده. میخوام از خدا که حقیقت روضه برات مکشوف بشه." ، چمیدونستم و چه میدونستی که شب شام غریبان چه اتفاقاتی میفته...

وقتی یاس رو توی جوب دیدم، دنیام سیاه شد.. وای رباب... وای رباب... واااااااااای رباب...


عاشورای 95 و شش ماهگی یاس و ترومای سر، هرگز از ذهن هیچ کدوممنون فراموش نخواهد شد.


پی نوشت:

الهی شکر که به خیر گذشت.

روضه ی رباب تا صبح...

کاش هیچ بچه ای مریض نباشه. هرگز...


  • narjes srt

سلام

آبلوموف نوشته:

این روزها پی در پی  می شنوم : « عزاداری هاتون مورد قبول درگاه حق ! »

از خودم می پرسم : « آیا شادی هامون هم مورد قبول درگاه حق قرار می گیره ؟! اصلن شادی در آن سوی کائنات جایگاهی داره ؟ از این به بعد تو عروسی و جشن تولد کسی می تونیم بگیم شادی هاتون مورد قبول حق ؟! می شه امیدوار بود که روزی ما هم در میان ملل شاد جایگاهی داشته باشیم ؟! آیا رقص و سماع و دست افشانی و چرخ زدن های مکرر هم می تونه در سبد خانوار ما قرار بگیره ؟!! زهی خیال ....

خدایا شادی های ناب به ما ارزانی دار و لبخندت را از ما مگیر!


اما من میگم:

اصولا ما برای چه چیزهایی آرزوی قبولی میکنیم؟ اونم از جانب حق؟؟

آیا چیزی غیر از خودِ حق؟ یا چیزی که برای حق باشه؟

خب، با این باور پس نه تنها شادی و متعلقاتش...

که هرچییییییییی که مالِ حق باشه و به نیت او، میشه براش آرزوی قبولی کرد. و امید به اجابت هم داشت...

چرا که نهههههه؟؟؟

:))


(به همون اندازه هم اگه عبادات و واجبات و عزاداری ها مالِ حق نباشه. نیت حق نداشته باشه؛ فقط ظاهره. هیچی هیچی توش نیست... پوک و پوچه.)

 

  • narjes srt

سلام

اصولا با مراسم شیرخوارگان حسینی مخالف بودم! میگفتم بچه ها اذیت میشن. زیاد اذیت میشن...

اما؛ امسال دو تا شیرخوار توی خونه ی ما بود. یکی دقیقا 6 ماهه و یکی 7.5 ماهه. و مادرهاشون آرزو داشتند که دخترکها توی این مراسم شرکت کنند.

برای کمک رفتم.

همه چی کنار... یه چیزی رو هنوز هم نمیتونم باور کنم، اونم ارامش و سکوت عجیب همههههه کوچولوهایی بود که دیدم. هیچ صدای گریه و شیون و ناله ای از بچه ها بلند نبود. من ندیدم. من نشنیدم...

این آرامش و سکوت از کجا بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟ ...


  • narjes srt

سلام

چکار کنم که تعداد پستهای "اوی قیدارخان" م داره هِی مدام زیاد و زیادتر میشه...

روزهایم خوش میگذرد خب...

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

با تو بودن بهترین بودن دنیاست...

 و نه همین!


پی نوشت:

نبرد عقل و دل. 40 دقیقه تا خانه

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

دیروز روز اول دانشگاه بود. و من باز هم دانشجو شده بودم. بعد از ده سال دقیقا. وارد همون فضا شدم اما چقدر همه چیز متفاوت بود. و چقدر من متفاوت شده ام...

میزان محبتی که دیروز دریافت کردم بی اندازه بود.

من نابغه نیستم آقای دکتر!

فقط معطلم نکنید...

و خواهش میکنم پر و بالمو نشکنید... (امروز حس کردم خیلی آزاد خواهم بود. برای نگه داشتن و ماندن این آزادی هرکاری لازم باشه انجام خواهم داد.)

لحظه ی ورود به سرعت آرزو ها و اعتقاداتم رو مرور کردم. بی حوصلگی و نداشتن وقت و تنبلی باعث شده بود که علارغم توصیه م به همه ی دوستان ولی خودم ننوشتم حالها و حرفهای روز قبل از ورود به داشنگاه رو. ولی صبح سریع مرورشون کردم و خواهم نوشت.. انشالله

اینکه همه ی کارمندها به خوبی و به دقت منو به خاطر داشتند. یا حتی یکشون با چه ذوقی گفت که عکستو هنوز دارمااا و برد نشونم داد... نمیدونم چی بگم... هذا من فضل ربی...

پذیرایی سر کلاس برای رفع خستگی از یه استاد مهربان... نوبره والا. و من آب انار خوردم و عجببببب چسبییییییییییید.. جای شما خالی.

وسط خنده ها و شوخی ها و شیطنت ها... یهو اون روضه اباعبدالله و حضرت عباس چی بود اون وسط... چه اشکی ریختیم و چه حالی بود... آقای امینی شوکه شد...

امتیازات ویژه ای که دیروز بهم داده شد هم بره توی فایل :" هذا من فضل ربی"

و پیام ساعت 6 عصر... در اون خستگی و ناتوانی... دنیام رو عوض کرد...

ممنونم از بودنت...

و نه همین!






  • narjes srt

سلام

امروز من و کیمیا کنار هم عجب ترکیب بی ربطی بودیم!!!!

;))


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

باز هم افتادم توی دست انداز...  چهل دقیقه ی تمام دخترک توی بغلم زااار زد. تمام صورت و لباسم از اشکش خیس بود...

حمید خطا کرد...


پی نوشت:

چرا این اتفاق باید الان بیفته؟ ذهنم خیلی مشغول این رابطه ست... خییییییییییییلی زیاد...


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

نمیدونم شاید برای چهارمین بار باشه که این تست رو زدم. نتیجه ش عجیبه عجیب...

این منم: ...

http://www.khodshenas.ir/ArcheTypes/Goddesses


  • narjes srt

سلام

اولین عکس العملم به این اتفاق، فرار کردن مطلق خواب از چشمانم هست...

و دومین عکس العمل؛ بی خوراک شدن! امروز بعد از دو روز غذا خوردم! (1مهر)



* نام پست برگرفته از یکی از ابیات "رهی معیری" ست.


پی نوشت:

بعد سه سال، اصلا انگار نه انگار ... جوری بحث شروع شد که گویی دیشب تمام شده و صبح ادامه پیدا کرده. :)) الهی شکررررررر

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

بلاخره رسید... روزی که هیچ کدوم از اعضای خانواده دیگه امیدی به رسیدنش نداشتیم فرداست...

خیلی سخت گذشت... خییییییییییلی بیشتر از حدی که روز اول قبول شدن مامان در کارشناسی ارشد فکرش رو میکردیم. اما بلاخره تمام شد...

و یک بار دیگه همون عبارت معروف:" این نیز بگذرد" برام معنی پیدا کرد...

هیچ درد و رنج و سختی ای موندگار و پایدار نیست...

الهی شکر...

پی نوشت1 :

فقط خدا کنه یه نمره ی خوب بیاره که حداقل خودش راضی و خوشحال باشه.

پی نوشت 2: و تمااااااااااااام... و نمره ی کامل رو آورد. آفرین مامانننن


  • narjes srt

سلام

امشب به مناسبت یادآوری فاجعه ی حج سال گذشته، اونقدر زااااار زدم که حالم بد شد.

مطلقا و اصلا آتش قلبم کم اثر و اارم نشده! میسوزم و میسوزم و میسوزم...

ای خدا... من باشم و روز انتقام رو ببینم... ای خدا...

و تو چه سخت انتقام خون مظلوم  رو میگیری...


  • narjes srt

سلام

دوستان خوب و مناظر زیبا و هوای عالی و جای امن و راحت... یعنی حالمان خوب است.

خدا رو شکررررررررررر

  • narjes srt

سلام

در حال تجربه کردن حس "حسادت" با همه ی ویژگی های بد و نفرت انگیزش هستم...

حالم خرابه هااا خراب.

به چی حسادت میکنم؟ به هرکی میره سفر...


نمیدونم مانعم چیه. و پایان نامه ی مامان بهانه ای بیش نیست :(


  • narjes srt

سلام

یه چیزی هست به اسم انتظار... که داره میکشتم...




خبر از عیش ندارد که ندارد یاری
دل نخوانند که صیدش نکند دلداری
جان به دیدار تو یک روز فدا خواهم کرد
تا دگر برنکنم دیده به هر دیداری
یعلم الله که من از دست غمت جان نبرم
تو به از من بتر از من بکشی بسیاری
غم عشق آمد و غم‌های دگر پاک ببرد
سوزنی باید کز پای برآرد خاری
می حرامست ولیکن تو بدین نرگس مست
نگذاری که ز پیشت برود هشیاری
می‌روی خرم و خندان و نگه می‌نکنی
که نگه می‌کند از هر طرفت غمخواری
خبرت هست که خلقی ز غمت بی‌خبرند
حال افتاده نداند که نیفتد باری
سرو آزاد به بالای تو می‌ماند راست
لیکنش با تو میسر نشود رفتاری
می‌نماید که سر عربده دارد چشمت
مست خوابش نبرد تا نکند آزاری
سعدیا دوست نبینی و به وصلش نرسی
مگر آن وقت که خود را ننهی مقداری

سعدی عزیز

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

الان که ماشاءالله دخترک ها برای خودشون خاااانومی شدن!!! اما توی همون روزهای اول توی سرچ و تلاش برای پیدا کردن راهی برای ارام کردن بیتابی هاشون و خوابوندنشون و بعد از امتحان کردن صداهای سشوار و ماشین لباس شویی و جارو برقی!! به یک صدا رسیدیم. و بعدا متوجه شدیم که این صدایی هست که جنین توی رحم مادرش میشنوه. و به همین دلیل توی روزهای اولش به ورود به این دنیا, این صدای آشنای نه ماهه, باش آرامش بخش ترین صداست...

این صدا مثل یک معجزه وارد خونه ی ما شد. و بعد از پخشش حداکثر 5 ثانیه طول میکشید که بچه ها آرام بشن و چشمهاشون رو ببندند...



اما بعد از سه ماهگی، دیگه با این صدا نمیخوابیدند! تا پخش میشد، اتفاقا به شدت هوشیار میشدند و ارام بهش گوش میکردند... دقیق گوش میکردند بهش...
بعد از چهارماهگی، گاهی با همین صدا میخوابند اما دیروز یه اتفاق بامزه ی دیگه افتاد! و اون اینکه با صدای خش خش کیسه ی پلاستیکی دخترک ارام شد و خوابید... خوابیداااا

حس و برداشت اعضای خانواده نسبت به این صدا خیلی متفاوته. یکی صدای آبشار میشنوه/ یکی صدای رودخانه ی خروشان میشنوه/ یکی صدای باد بین شاخه های درختهای بلند رو میشنوه... خلاصه برای ما هم تفریحی شده. و اینکه به هرحال لازمه که برای خودمون یه تصویر زیبا بسازیم چون مجبوریم تا ساعتهااااااا به این صدا گوش کنیم! ;)

شما چی میشنوید؟
  • narjes srt

هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا...

خدایا متشکریمممممممممممممممممممممممممممممممممممم


  • narjes srt

سلام

کیمیا امشب پا به پای تو (توی این اوضاع!!!) جون دادم... نیم ساعت دیگه مونده... برامون مدال بیار دختر... مدال بیار لطفا...


  • narjes srt

سلام

بدلیل اتفاقاتی که توی خونه افتاده بود، خبر نداشتم که بامداد امروز چی سر بهداد سلیمی آوردند.

وقتی امروز سر کلاس گفتم که پیامبر صلوات علیه و آله میفرمایند: " سرزمین ها بر کفر می ماند و بر ظلم نمی مانند" . نمیدونستم که امشب با دیدن تصاویر اتفاقات دیشب اشک ریختم...

خیلی سخته گریه ی قهرمانت رو ببینی...

تو قهرمان منی بهداد. پاشو و ادامه بده...

" گریه ی محمد بنا رو کجای دلم بذارم؟؟؟ ای خدااااااا" :(((


  • narjes srt

وقتی به یک نفر می گویید "دلتنگش شده اید" دقیقا چه اتفاقی باعث شده که دلتنگش بشوید؟ چرا این جمله را به او می گویید؟! آیا به این قسمت از ماجرا فکر کرده اید؟ آیا فقط دلتان تنگ شده یا برای او به شخصه دلتان تنگ است؟ از این سر ماجرا تا آن سر ِماجرا خیلی تفاوت است. فرق دارد که مثلا در طول روز اتفاقی افتاده که شما را دلخور و غمگین و سرخورده کرده و حالا دنبال کسی هستید که به شکلی حال شما را خوب کند؟ یا ترسیده اید از اینکه در طول روز کسی حالی از شما نپرسیده و یک باره حس کرده اید دنیا برای شما جای تنگی شده و تنهایی قرار است به ساعت های پایان عمرتان نزدیک بشوید؟!... یا نه، واقعا طرف مقابل برایتان به هر دلیلی ارزشمند و دوست داشتنی است. می خواستید به شکلی به او ابراز محبت کنید و ارادتان را به اون نشان بدهید ولی او شاخک هایش کندتر از آن بوده که با لمس اتمسفر اطراف سرش، متوجه این ارادت بشود؟ یا آنقدر برایتان خاص بوده که در ادامه ی این جمله ی " دلم برایت تنگ شده " می خواستید به هر شکلی شادمانش کنید؟ حالش را خوب کنید اگر نه چندان خوب بوده باشد؟ نشانش بدهید که مراقب و نگرانش هستید؟ اینکه به یادش هستید؟ منتظر و مشتاق دیدارش هستید؟... چی؟! دقیقا چی؟!... مگر می شود یک جمله این همه ابهام و علامت سوال پشت خودش داشته باشد؟!... روزگاری انسان ها برای اینکه تعاملات بهتری با هم داشته باشند دست به اختراع کلمات زدند. شروع کردند با هم حرف زدن و هر بار دایره ی کلماتشان را گسترش دادند. حالا چه شده که بعد از اینهمه سال تلاش ِبشری، حرف زدن می تواند چنین اثری در گوینده و شنونده اش بگذارد!؟ بطوریکه نه گوینده مطمئن باشد دارد از چه سخن می گوید و نه شنونده ! و تازه این ها که گفتم همه در وصف جمله ی اول است، جمله ای که گوینده گفته، بماند که پاسخ شنونده ی این جمله چیست و چه معناها در پشت خود پنهان دارد!... اصلا شاید به همین دلیل است که هیچ کدام شان از گفتن و شنیدن چنین جملاتی به آرامش نمی رسند... .


از وبلاگ دختر بندباز

  • narjes srt

سلام

به ماجراهای پست قبل اضافه کنید:

وارد خانه شدم بدترین خبری که ممکن بود توی این موقعیت بشنوم رو شنیدم:

کل فایل پایان نامه ی مامان که آخرین اصلاحات ش هم انجام شده بود، پاک شد...

نمیدونم چی بگم... فقط عزاخونه ست خونمون...


خدایا لطفا به هممون رحم کن. تمنا میکنم...

  • narjes srt

سلام

اینبار چقدر زیارت متفاوتی داشتم!! بی نهایت عصبی بودم!

تا آخرین لحظه ی سفر، حس میکرم یه شاااخ گنده روی کلّه مِ که هر کسی رو وادار میکنه که به هرطریقی که ممکن هست بهم یه جوری گیر بده...

خانم خادم بازرسی درب بست نواب صفوی ساعت 2.30 ظهر یکشنبه، هیچ وقت فراموش نمیکنم که تا چه اندازه ازت ناراحتم...  (ماجرای ساندویچ بسته بندی)

اما

بهترین لحظات یک ساعتی بود که توی تالار عقد نشستیم به تماشای مردم و خانواده ها و عروس و دامادها ...

+ و اون دقایقی طولانی که چسبیدم به چهارچوب در و زااار زدم... : بدترین مهمون تولدت من بودم!! بازم آبرو ریزی کردم... چی بگم غیر از :

" منو به همه ی خوبی های خودت ببخش...." :(((



  • narjes srt

سلام

دارم میام...

تولدت مبارک

 

 

 

  • narjes srt

سلام

چند روزی هست که گروهها پر شده از مطالب و خبرها و تصاویر موقعیت خاص بارش شهابی برساوشی امسال. و طبیعیه که دلم پرکشیده... و کلیییی خاطرات مختلف توی ذهنم عبور میکنند...

امشب کار مامان زودتر از چیزی که فکرش رو میکردم تمام شد. داشتم گزارش المپیک تماشا میکردم یهو یاد مهری افتادم... دلم سوخت... بلند گفتم: خوش بحال مهری اینا... الان یادمه. رفته بارش...

بابا گفت: اااا امشبه؟ میای؟...

سه سوته حاضر شدم. نشستم توی ماشین و راه افتادیم. تا کمر از پشت بیرون پنجره اویزان بودم... اتوبانهای اطراف رو به سرعت عبور کردیم و من فقط نگاهم به آسمان بود اما هیچی نمیدیدم!!

گفتم پیشنهادت کجاست بابا؟؟ گفت "جاده تلو" .

و افتادیم توی جاده. یهو قدر اسمان به شدت زیاد شد... تاریکی کافی بود برای دیدن شهاب ها... اما بابا جاده رو میرفت... یه جایی گفتم همینجا وایستا بابا. و ایستادیم.

حالا ایستادیم به تماشا... و صدای فریادهای شادی مون دشت رو پر میکرد...

بعد مدتی که سگها واقعا داشتند آزار دهنده میشدند یکی دو تا پیچ جاده رو جلوتر رفتیم. و دیدیم دو سه تا ماشین هم توقف کرده اند و سرها به سمت آسمانه.... هورااااا

ما هم همون کنارشون ایستادیم. حالا شده بود یه تجربه ی جمعی هیجان انگیز... تا یک ساعت بعد؛ بیش از ده ماشین همونجا توقف کردند و سرها به سمت آسمان بالا بود و صدای فریاد شادی بلند...


اوناااااا دیدییییییی؟؟؟ ارهههههه.... وووااااااااای چه باحاللللل بوودددددد.........

  • narjes srt

سلام

دیروز توی مسیر برگشتن از باشگاه یهو اتوبوس شرکت واحد به پت پت افتاد و ایستاد. بلاخره راه افتاد ولی با سرعت زیر ده کیلومتر بر ثانیه!! حدود 20 نفر آدم توی اتوبوس بودند. و کسی اعتراضی نداشت. ساعت 5 عصر بود و هوا داغ! آمد و آمد و یهو به خودم آمدم که... وااا این داره کجا میره؟ چرا نپیچید سمت مسیر همیشگی؟!! باز کسی حرفی نزد. اما تقریبا همه متوجه تغییر مسیر شده بودند. رفت و رفت... تا جایی پرت و نزدیک به خارج شهر (که میدونستیم اونجا پارکینگ شبانه ی اتوبوسهاست) پیچید توی یک جاده ی انحرافی و توقف کرد.

راننده گفت:" لطفا پیاده بشید برم بنزین بزنم و بیام" !!!!!!!!!!!!!!!!!!! و همه پیاده شدیم. باز در سکوت نسبی! حالا تازه صدای من در آمد : یعنی چی؟؟  یعنی این یه مدل رو تا حالا تجربه نکرده بودم!! چرا زنگ نزد یه اتوبوس بیاد ما رو ببره؟ چرا هیچ خبری نداد که داره ما رو کجا میاره؟ چرا ما رو نزدیک محل پیاده نکرد که خودمون با یه وسیله ی دیگه بریم سر زندگی مون؟ چرا؟ چرا ؟ چرا؟ دختر بغلی م گفت:" خانم شما چقدر ایده آلیستی!!" بعد فکر کردم... واقعا ایده آلیستم؟ ایا این کمترین حق شهروندی من نیست؟

عجبااا

خیلی به ندرت ماشینی از اون مسیر عبور میکرد. و جالب این بود که اینهمه آدمِ معطلِ کنار بیابون اصلا توجه کسی رو جلب نمیکرد!! داشتم شاخ در میاوردم!! بدتر اینکه یه ماشین پلیس رد شد. بهش گفتم: آقا رسیدگی کنید لطفا! گفت: چی شده؟ گفتم:" اتوبوس ولمون کرده که بره بنزین بزنه. هنوز نیامده!"  گفت: به 137 زنگ بنزنید. به ما ربطی نداره!!!!!     وااای خداااا...

20 دقیقه بعد در زمانی که داشتیم با همسفرانِ آرام و صبور و خوش اخلاق فکر میکردیم که خب حالا چکاری میشه انجام داد؟ آقای اتوبوس تشریف آوردند!! همه که سوار شدیم، عذرخواهی کرد بلند. و راه افتاد. همه خندیدند...

همه ی مسیر رو برگشت و از ابتدای مسیر ایستگاه به ایستگاه مسافر تخلیه کرد. و من داشتم فکر میکردم که چقدررر از این شرایط راضی نیستم...

تصمیمم رو به خانم بغلی گفتم. گفتم که :" من نمیخوام کرایه بدم! ولی اگه توهین کنه, کرایه م رو میدم. (و توی دلم گفتم: در اون صورت راضی نیستم و کرایه دادنم از ترس بی ابرویی هست!)" چیزی نگفت.

ارام بودم. هیچ خشمی نداشتم. همه ی مسافرها کرایه شان را (با وجود غر های اولیه) پرداختند. رسیدم به ایستگاه م... کیف پولم رو گرفتم دستم و رفتم جلو.

کنار دستگاه کارت زدن ایستادم. خسته نباشید گفتم. عذر خواستم و گفتم: با اجازتون من نمیخوام کرایه بدم! راننده یه نگاهم کرد. سکوت کرد. لبخندی زد و با مکثی طولانی گفت: خواهش میکنم. هرطور میلتونه! (حس کردم اعتراضم رو نفهمید!) گفتم:" ان شاء الله دیگه از این جور اتفاقها نیفته!" چیزی نگفت. گفتم:" ببخشید!" و پیاده شدم.

تا خونه فکر میکردم که: خداقلی کاری که میتونستم برای اعتراض به بی توجهی مردم به مسولیتشون و حقی که به گردن دیگران دارند نشون بدم؛ همینی بود که کردم!

حالم خوب بود و حالم بد بود...


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

چی توی دنیا بهتر از اینکه از روزهای آخر شوال تا روز ملاقات، بی صبری و بی قراری کنم برای دیدنت...

دلم میخواد همه رو با خودم بیارم...

دلم میخواد حداقل امسال شش نفر رو مهمون کنم...

میزبان عزیز، صاحبخونه ی جانِ دل، میشه کارهاشون رو بسازی و بیارمشون؟

میشه آیا؟؟...

  • narjes srt

سلام

چالش سختیه وقتی مجبور به انتخاب بین ارزشهای شخصی ت و هنجارهای اجتماع ت باشی!

هرکاری برات کردم به خودم مربوطه! چرا باید معیار قبولی من، همه ی روزها و شبهایی باشه که بخاطر حفظ و نگه داشتن تو از باارزش ترین چیزهای زندگیمون گذشتیم؟



پی نوشت:

1- منتفرم از این رفتارها، که هر روز منافق تر از دیروزمون میکنه!!

یخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یشْعُرُونَ
می‌خواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند؛ در حالی که جز خودشان را فریب نمی‌دهند؛ (اما) نمی‌فهمند.«البقرة/9»

فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یکْذِبُونَ
در دلهای آنان یک نوع بیماری است؛ خداوند بر بیماری آنان افزوده؛ و به خاطر دروغهایی که میگفتند، عذاب دردناکی در انتظار آنهاست.«البقرة/10»

وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ
و هنگامی که به آنان گفته شود: «در زمین فساد نکنید» می‌گویند: «ما فقط اصلاح‌کننده‌ایم»!«البقرة/11»

أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِنْ لَا یشْعُرُونَ
آگاه باشید! اینها همان مفسدانند؛ ولی نمی‌فهمند.
«البقرة/12»


2- مخاطب خاصم تا خون توی رگهام جاری هست برای نگهداری ت هر کاری بتونم انجام میدم. من هستم... ما هستیم... ;) به هیچکی هم ربطی نداره!


  • narjes srt

سلام

سنت همیشگی هدیه دادن به خانمهای خانه، از زمانی که روز دختر گرامی داشته میشه در این روز برگزار میشه.

و حالا این مامانِ که به همه ی دختراش هدیه میده. تنها مناسبتی که هدیه هاش مختص به یک نفر نیست . و همه به نوبه ی خودمون درش سهیم هستیم...

دیروز عصر هدیه بارون بود خانه. امسال شدیم 5 تاااا


  • narjes srt

سلام

امروز شهادت امام صادق بود. میخواستم به این بهانه یه نصیحت درباره ی نماز بذارم که خیییلی ذهن خودم رو مشغول کرده. کاش بتونیم بهش عمل کنیم...



مدت زمان: 1 دقیقه 29 ثانیه

با تشکر از: حسین
  • narjes srt

سلام

فکر میکنم اگه امشب و همین الان این رو ننویسم میمیرم!!

از شدت هیجان هنوز نفسم بریده بریده میاد و به زور میره!

داشتم از خستگی بیهوش میشدم ولی میدونستم چیزی که در انتظارمه ارزش بیدار موندن رو داره...

و او آمد.

حافظ ناظری، چند باری عکسش رو دیده بودم و همین!

و فقط میدونستم یه آدم باحاله. و میدوسنتم که هنرمند ارزشمندیه. و صدای بی نظیر پدرش، لحظه های بی نظیر سلف دانشکده ادبیات و طعم خوب همبرگرها و نوای تار و ... اووووه فکر کن پشت یه دعوت چقدر خاطره بود.

آمد نشت و صحبتهاش رو شروع کرد. خیلی رسمی و جدی. و حالا دیگه تخصص رامبد بود که جلسه رو اونجوری که خودش میخواد پیش ببره.

مدتها بعد متوجه شدم که مدت طولانی ای هست که دارم عمیقا لبخند میزنم.

در تمام بخش اول صحبتهاش اونقدر گفتگوی درونی داشتم. اونقدر داشتم غبطه میخوردم. اونقدر داشتم با خدا حرف میزدم. اونقدر داشتم تند تند یادآوری میکردم که چیاااا میخوام و تازه اول راهه... و وااای خدا خدا خدا خدا خدااااااااااااااا...

و وقتی از سفر دور ایران گفت و گفتگو با مردم و معاشرت با اونها و نزدیک شدن هرچی بیشتر با اونها, هم یاد سفرهای ایرانگردی مون افتادم و هم باز کلییییییی آرزو و خواهش و درخواست و تمنا از خدا داشتم...

و لبخند... و وای از لبخند... شوکه شدم وقتی هیچ لبخندی نزد. و چشمم افتاد به چشمهاش... و جنان حجمی از آرامش وارد تک تک سلولهای وجودم شد که... وای این پسر یه قهرمان واقعیه...

و همش نگران بودم که جناب خان میخواد چطوری از پس این پسرک جدی و فعال و عااااالِم بر بیاد؟ میزان هوش این پسر (محمد بحرانی) فوق العادست اما خب دلم شور میزد. همش میترسیدم کم بیاره. اما...

وای خدای من... چی بگم؟ چی بنویسم... اونقدر هیجان زده ام. اونقدر حالم عجیبه که مطمئن هستم اگه یه مدت دیگه این پست رو بخونم خندم میگیره... ولی نمیخوام هیچی ش رو تغییر بدم. بذار بمونه همینجوری. با همه ی این هیجانهایی که کلمه برای ثبتش پیدا نکردم...

با همه ی وجودم امشب هزاران حس ناب رو تجربه کردم. و خدا رو بخاطرش خییییلی شاکرم.

ممنونم رامبد و ممنونم محمد و ممنونم همه ی کسانی که کمک کردید برای تجربه ی اینهمه حس فوق العاده... حس غرور/ حس شادی/ حس دوست داشتن/ حس اعتماد به خود/ حس امید به آینده/ حس شکرگذاری/ حس دلم میخواد بجنگم با مشکلات/ حس میخوام برات یه کاری بکنم وطنم/ حس.........

هووووووف... نه نمیشه، آروم نمیشم...

حافظ ناظری، ممنونم که هستی. خدا حفظت کنه. اینو با همه ی وجودم آرزو میکنم. بالا برو. بالا و بالاترررررررررررر...

تولدت مبارک

  • narjes srt

سلام

دو روز تمام اگر میخواستیم تلویزیون ببینیم تنها راه حل تماشای ماهواره بود!

قبلا هم به مناسبتهای مختلف شبکه های مختلف رو تماشا کرده بودم اما اینبار و بعد از دو روز تمشاای به اجبار! شبکه های مختلف به این فکر میکردم که:

استاندارد زندگی ، علایق، سلایق، زیبایی شناسی، برداشتهای اجتماعی و غیره و غیره ی ما توی این جامعه چقدرررررر متفاوته با کسانی که جز ماهواره نمیبینند...

فکر کردم وقتی روزی هزار بار برایت بخوانند که زیبا میشوی به این روشها... طبیعیه که تا وقتی از اون روشها استفاده نمیکنی هیچ حس خوب و زیبایی نسبت به خودت نداری. و هزار تا مثال در جوانب مختلف مثل این...

حرف زیاده و فرصت کم :(

  • narjes srt

سلام

خواهرزاده ام امروز 95/5/5 صد روزه شد.

دوستت دارم خالههههه :))

  • narjes srt

سلام!

فقط کافیه نصف روز از اخبار بی خبر باشی. اولین خبری که میشنوی یه جور کشت و کشتار وحشتناکه در یه گوشه ی دنیا...

متنفرم از این دنیا...

خدااااااااااا :((((


  • narjes srt

سلام

 

تب و جنون

 


شاعر: هادی سعیدی کیاسری

آهنگساز: عماد توحیدی
خواننده: علیرضا افتخاری
از آلبوم: قلندروار

  • narjes srt

سلام

امروز چهارشنبه 30 تیر 95, بعد از ده سال انتظار و همه ی اتفاقات خوب و بدی که توی این ایام افتاد. ساعت 12.07 ظهر با موبایلم تماس گرفتند. مشخصاتم رو چک کردند و خبر دادند:

" خانم srt تبریک میگم شما در این دانشگاه قبول شده اید."

لطفا طی امروز تا یکشنبه برای دادن تعهد تحصیلی به دانشگاه مراجعه فرمایید.

و این شد که...

صبور شبها

به صبح تابان

رسیدی آخر...


  • narjes srt

سلام

بیش از 4 ماه از تولد کوچولوها گذشته. و توی این مدت خیلی موضوعات در این باره بوده که میخواستم بنویسم و به دلایل مختلف نشده.

اما الان میخوام یکی از جالبترین و حتی عجیب ترین نکته ای که تا حالا یاد گرفته ام رو براتون بگم:

احتمالا همه ی خانمهایی که مادرِ یه دختر کوچولو میشن، توی همون یکی دو روز اول متوجه میشن که توی پوشکش خون دیده میشه! این خیلی طبیعیه که به خصوص توی اولین دختر، دچار اضطراب و نگرانی بشن. حالا یا به دکتر مراجعه میکنن یا مشاوره با متخصصین میگیرند یا حداقل به مامانهاشون میگن... و جوابی که میشوند حالا با تعابیر مختلف اینه:" این خون ناشی از تغییرات هورمونی هست. هیچ جیز خاصی نیست و نگران نباشید. به مرور از بین میره."

جالبتر اینه که گاها گزارش مشاهده ی ترشح ماده ای سفید رنگ از سینه ی دختر کوچولوها داده میشه... آره... شیــــــــــــــــــــــــــر...


نتیجه گیری:

جنسیت (مرد/ زن) خیلی عمیقتر از اعضای ظاهری بدن از لحظه ی تولد همراه با ماست...


  • narjes srt

سلام خدایا

میشه دنیا رو نجات بدی؟؟؟



توی همین دو هفته چند تا آدم بی گناه توی دنیا به طرز وحستناکی کشته شدند؟؟ :((((

  • narjes srt

سلام

این یک درخواست نیست. این یک مطالبه است:

بکش کنار بیاییم بقیع رو اونجوری که دلمون میخواد بسازیییییییییییییییییم



به مناسبت هشتم شوال نودمین سال تخریب قبور ائمه در قربستان بقیع


 


خواب دیدم قبرتان آخر طلایی میشود/ میثم مطیعی


  • narjes srt

سلام

دیروز وقتی خبر مرگ جنین 6 ماهه ی دوستش (کشکی) رو شنیدم. و بعدش برام حرف زد و از ترسهاش نسبت به فسقل خودش گفت در همه ی این ایام...

توی لحظاتی که با فرشته کوچولوم تنها بودم، بهش گفتم:" خالههه, میشه برای بچه های مریض دعا کنی؟ میشه برای مامانهاشون دعا کنی؟ میشه برای صبر زیادشون دعا کنی؟"

و بعد یاس ساداتم شروع کرد به حرف زدن. به زبون آغون باغون خودش... خیلی حرف زد. چیزهایی گفت که مشخصا جمله بود. فقط من معنی ش رو نمیفهمیدم. خب مشکل از من بود که زبانش رو بلد نیستم و گرنه او داشت حرف میزد یا شاید دعا میکرد. حس میکنم داشت درباره ی واقعیتهای پشت این اتفاقات و دردهای عمیق و عجیبی که کوچولوها و مامانهاشون تجمل میکنند، حرف میزد.

وقتی اونجور دقیق توی چشمهام نگاه میکرد و حرف میزد، حس میکردم چیزهایی رو میدونه که رازه! اینکه او همه ی کوچولوها رو میشناسه. و میدونه ماجراها چیه. و داشت بهم میگفت:" خاله غصه نخور. دنیاتون خیلی خیلی حساب کتاب داره!"

...

  • narjes srt

سلام

دیشب بازی فینال جام ملتهای اروپا بین فرانسه (که میزبان بود) و پرتغال ( که فقط با یک برد به فینال رسیده بود!) بود.

خب, با سابقه ای که از این دو تیم میشناختیم خیلی طبیعی بود که کمتر کسی تصور برد پرتغال رو بکنه. و همه حتی خود مربی پرتغال هم هرچی مصاحبه میکرد همش روی حضور و تأثیر رونالدو بر تیمش حرف میزد.

طی سالهای گذشته هر سال بیشتر از سال قبلش از فضای فوتبال دور میشم. (یاد ایامی که هیچ مسابقه ی هیچ جام و هیج برنامه ی نود ی رو از دست نمیدادم هم بخیر!!) خلاصه که دیشب اوایل بازی رو ندیدم. چند دقیقه به آخر نیمه ی دوم بود که تلویزیون رو روشن کردم و فهمیدم رونالدو مصدوم شده... خب, دیگه شک نداشتم که فرانسه قهرمانه.

اما... توی دقایق بعدی و توی وقت اضافه؛ وقتی این آدم بین هم تیمی هاش لنگون لنگون راه میرفت و بهشون روحیه و انرژی میداد, وقتی مدام گریه میکرد , وقتی ایستاده بود کنار زمین و رسما مربیگری میکرد...

پرتغال برد... آخرش پرتغال برد... و فکر میکنم همه لذت بردند از این برد.

از این کار تیمی...

لذت بردم...



  • narjes srt

سلام

امشب شب اخر ماه رمضان امساله. و من مثل هر سال به شدت غمگین و دلتنگم. امشب های های زار میزدم که:" دلم برات تنک میشهههههههه..."

:((((

  • narjes srt

سلام

سخته که هیچ جوری به وی خودم نیارم که آرزوی شب تولدم و هدیه ای که منتظرش بودم، توخالی بود...

sbu نشد...

  • narjes srt

سلام

این یکی از عاشقانه ترین شعرها و موسیقی هائیه که شنیده ام. هربار شنیدنش حالم رو میریزه به هم!

وقتی بهم خندید و مُردم... بهش گفتم:" بیمار خنده های توأم ، بیشتر بخند..." و بعد دیدم انگار همه ی این شعر برای این فسقلی خانوم صدق میکنه...

هیچی دیگه! عاشق شدیم رفت پِی کارش ;))

 


نام قطعه: اشتیاق
شاعر: فریدون مشیری

خواننده: علیرضا قربانی
آهنگساز: فرهاد فخرالدینی

  • narjes srt

سلام

شبهای قدر امسال با همیشه متفاوته...

چون، یه دختر کوچولو یا توی بغلمه یا روی پامه. و همراه خاله ش کل مراسم رو برگزار میکنه...


  • narjes srt

سلام

امشب داشتم فکر میکردم که: اگه لازم نبود آدم فامیل داشته باشه، خب خدا نمیداد به آدم...

و بعدش اینهمه توصیه و سفارششون رو توی کتابش نمیآورد. اینمهمه هم اسم فک و فامیل (حالا به انواع و اقسام و به هر نحو) توی قرآن نمیومد...

بعد فکر کردم خب، حالا حق ما نسبت به این فک و فامیلهامون چیه؟ و حق اونها بر ما...

آیا اصلا همین که داریمشون. و دارنمون، برای دو طرف حقوقی رو ایجاد میکنه؟

و کی حواسش به اینجور حق ها هست؟؟؟

و حالا اصلا بحث حق رو بذاریم کنار... امشب که شب دعاست، برای کیا دعا میکنیم؟

آیا اصلا برای کسانی که به مامانهامون کمک کرده اند که ما رو بزرگ کنند دعا کردیم؟

یا برای دکترهایی که مریضی هامون رو درمان کرده اند؟

یا کسانی که هوامون رو داشته اند که مثلا اتفاق خاصی برامون نیفته. یا حتی برای اموالمون (مثلا به کسی بگی حواست به فلان چیز یا فرد باشه تا بیام...)

یا مثلا برای ماما مون. یا کسی که کمک کرده به دنیا بیاییم.

یا برای ...

چمیدونم!!  شما مثال بزنید... از همین مدل آدمها که شاید هیچ وقت یادی ازشون نکنیم اما حق به گردنمون داشته باشند...

  • narjes srt

سلام

این شبها که بطور واضح و روشن حضور نیروهای امنیتی و حفاظتی رو توی شهر و جلوی مراکز تجمع مردم برای مراسم شبهای احیا میبینم فکر میکنم که "امینت" نعمتی است که تا به خطر نیفته ارزشش رو هرگززززز نمیفهمیم!! و اینکه چقدر ادمهایی الان دارن تلاش میکنند که این مجالس به خوبی و ارامش مطلق برگزار بشه و آب توی دل هیچ بزرگ و کوچیکی تکون نخوره...

کاش قدر بدونیم و شکر گزار باشیم...


  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

امروز با وجود خستگی بی نهایت زیاد و کلاس ساعت 9.30 اما نمیتونستم از بازی با آرژانتین بگذرم.

بازی مهم نبود. مهم تماشای ولاسکو بود. ولاسکوی عزیز با همه ی خصوصیات خوبش...

وسطهای مسابقه بود که فکر میکردم، چه اهمیتی داره که این آدم مربی ما هست یا نه؟ مهم اینه که این آدم هست... اصلا همین "بودنش" خوبه. برای بودنش، برای زندگی طولانی و سلامتی ش دعا کردم.

فکر کردم دنیا چه حای خوبیه وقتی یکی مثل ولاسکو رو داره...

یه آدم خوب. یه مرد خوب. یه مربی خوب. یه پدر خوب. یه خوبِ خوبِ خوب...

خدایا خوب هاتو زیاد کن.

و اسم منو هم توی خوبها بنویس ;)


  • narjes srt

سلام


پی نوشت:

- با اینکه با یه حال خوش عجیب! برای اولین بار! خودم به همه ی کانتکتهام اعلام کردم که امروز تولدمه. اما به طرز مسخره ای از صبح منتظر پیام تبریک بانکها و همراه اول بودم!! راستش دلم به حال خودم سوخت!!

-  پیامک منصوره اول صبحی حالمو ریخت بهم... بی نهایت عاشقانه بود! هِی نگاهش کردم و باز دلم بحال خودم سوخت!!

- وا!!!! چرا اینجوری شدم؟ این خاصیت این روزه انگار؟! :(


  • narjes srt

سلام

خدایا میشه اینجا رو بخونی؟

میشه امسال بهم کادو قبولی sbu بدی؟

هست توی دست و بالت؟

قربون دستت لطف میکنی مهربون...

  • narjes srt

سلام

این اولین پست با لپ تاپ جدیدم هست.

از این اتفاق بی نهایت خوشحالم.

  • narjes srt

سلام

امروز توی مرکز تنها کسی که واقعا حالش خوب بود، من بودم!

واقعا حالم خوب بود. و اونهمه انرژی منفی حرفهای بچه ها رویم اثر نمیذاشت!

.:آدم باید خودش بخواد که حالش خوب باشه :.

  • narjes srt

سلام

دختره اومد و گفت:" اوووووووه چه خبره... چقدر هم استاد نشستند!!" گفتم چند نفر؟ گفت:" هفت هشتایی بودند. همه هستند." گفتم میشناسیشون؟ میگی کیا هستند؟ گفت:" دکتر فلان و بهمان و بیسار و ...... و دکتر م  و دکتر د  "  ...

تا چند دقیقه دیگه صداشو نمیشنیدم... نمیدونستم الان باید چکار کنم...

دکتر م دفاع دکتری ش با دفاع ارشد من توی چند روزِ نزدیک بود. بی اندازه محترم بود و بسیار بهم محبت داشت. بعدها هم بارها توی کنفرانسها دیده بودمش. میگفت خانم srt , فردوسی هستم. اومدید در خدمتیم! یادم رفته بود تاااا...

دکتر د هم که... زانو به زانوی من مینشست و از مشکلات زندگی ش میگفت... گریه میکرد که نمره ی زبان پدرشو در آورده و نمیذارن آزمون جامع بده. میگفت میخوام نامزد کنم... همه منتظر من هستند... و حالااااا...

هنوزم باورم نمیشه توی اون اتاق چی گذشت... فقط رئیس گروهشون گفت:" خانم نمره ی مصاحبه ی شما خیییلی خوبه!"


  • narjes srt

سلام

شب مصاحبه اصرار کردم که یه سری بریم حرم... دیر بود. اما آمدیم. دلم میخواست یه جای جدید رو امتحان کنم.

کلی گشتم و به نظرم یه جای خوب پیدا کردم که هم میشد کل ضریح رو تماشا کرد و هم به سمت قبله بود و هم دیوار داشت و میشد عقب تکیه داد. رفتم اون عقب عقب داخل فرورفتگی عجیبی که توی دیوار بود به یک در شیشه ای تکیه دادم و استادم به جامعه خواندن.

یه کمی بعد یه خانم تهرانی آمد و کلی شلوغ کرد که یه جایی بدید من نماز بخونم. جا باز شد. یهو برگشت به همه ی کسانی که توی این بخش فرو رفتگی نشسته بودند با یه لحن هشداری گفت:" میدونید کجا نشستید؟" من هِی نگاه کردم. به راست به چپ به بالا... خب پشت امام هستیم. هووووووم... نمیدونم!!! گفت:" توی نماز خونه ی امام رضا نشستید." نگاه کن... و به اون در شیشه ای پشتمون اشاره کرد... گفت ببنید... پنجره فولاده. شما توی پنجره فولاد نشستید. صدها ساله مردم میان اینجا و شفای مریضهاشون رو از امام رئوف میگیرند. الان شما داخلش هستید... بگیرید هرچی میخوایید... و یهو جو عوض شد... اصن یه وضعی.......


  • narjes srt

سلام

فردای مصاحبه ی کرمانشاه از مرزهای غربی کشور قشنگمون, در مشهد در شمال شرق ایران عزیز آزمون داشتم! خب؟ هواپیما اختراع شده...

غروب رسیدم مشهد. قبلا خانواده مستقر شده بودند. رفتم خانه! غسل زیارت و ... ای جااااااااااااااااااان...

خب, تا حالا هیچ وقت نیامده بودم زیارت اونم در اولین زیارت که فرداش امتحان داشته باشم... برای همین برنامه های همیشگی م عوض شد و  بهم ریخت. سعی میکردم فقط به لحظه ی حال توجه کنم. فقط تشکر کنم. فقط نگاه کنم... اون شب هیچ کاری نکردم! هیچی...

فقط تا جون داشتم قربون صدقه ی امام رضا رفتم و تماشاش کردم و تشکر کردم...


پی نوشت:

ده سال آمدم اینجا و چیزی رو خواستم که الان بدون هیج زحمت خاصی درونش هستم... آخه چی بگم؟... کلمه ندارم...



  • narjes srt

سلام

بلاخره فرصت شد که درباره ی بقیه ی مصاحبه ها بنویسم:

چون مصاحبه ی "دانشگاه رازی" افتاده بود وسط بقیه ی مصاحبه ها, هماهنگ کردنش خیلی وقتم رو گرفت. شهری که آشنایی در اون نداشتم. و دلیل انتخاب شدنش کلی خاطره ی خوب از سفر یه هفته ای به این استان بود و همین!

توی هماهنگی های اولیه, توی تماس با دانشکده ها, خوابگاهها, اتوبوس رانی و ترمینال. و بعدش طی سفر دخترک دانشجوی ژنتیک دانشگاه آزاد تهران و خانواده فوق العادههههه مهربانش که من رو تا ورودی خوابگاه رسوندن ... و بعد دختر پاوه ای که منتظر خواهرش بود در ورودی خوابگاه که چمدان سنگینم رو آورد, و بعد پریسا و نعیمه دانشجویان دکتری که شب مهمانشان شدم... خلاصه هرچی دیدم محبت و مهربونی بود در حدی که کمتر کسی به یک غریبه اینجور محبت میکنه. برای همین وقتی اساتید توی اتاق مصاحبه با تعجب و برای سوال دم ازم پرسیدند:" آخه چرا کرمانشاه زدی؟؟؟" چشمهام برق زد و با ذوق گفتم:" آخه کرمانشاه و کرمانشاهی ها رو دوست دارم..."


  • narjes srt

سلام آقا جان

بلاخره ی دوری ما هم نزدیکه به وصال. بی تاب زیارتتونم...


  • narjes srt

سلام

آخه من در جواب سوال بالا که توی جلسه ی مصاحبه ی عجیب دکتری دانشگاه خودمون ازم پرسیده شد, چی بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

این روزها دارم مدام به جمله ی حبیبه فکر میکنم:" تو خودِ معجزه ای..."


  • narjes srt

سلام

قبلا درباره ی احساسم نسبت به جلسه ی مصاحبه نوشته بودم. اینکه از اینکه توی موقعیتی قرار بگیرم که مجبور باشم از خودم تعریف کنم و منتظر بشینم که دیگران درباره م قضاوت کنند، متنفرم!

اما...

این روزها مطلقا در این فضا قرار دارم. و حس بدی هم ندارم! چون دیدگاهم نسبت بهش عوض شده. نیازی ندارم که حتما به هر طریقی خودم رو بهشون ثابت کنم. سعی میکنم خودم باشم. و اونها اگر از خود من خوششون آمد, انتخابم کنند...

امروز اولین مصاحبه بود. اون هم توی دانشگاهی که خییییلی دلم میخواد همونجا قبول بشم. امروز یک تجربه ی جالب کردم. برای اولین بار بود که توی فضایی که باید قضاوت میشدم، به طرز بی نهایت تابلو و شدیدی آنچنان موج مثبتی از جمع اساتید گرفتم که حتی باعث خندم شده بود!!

چطور میتونم حس و حالم رو توصیف کنم وقتی دکتر نصرتی ازم پرسید:" خانم شما چطوری اینقدر روحیه ت خوبه؟"

بعد از اینکه هر کدوم از اساتید نظرشون رو درباره ی این دلیل این سوال گفتند, یک ثانیه سکوت کردم و گفتم:" چون پشتم به کسانی گرمه که هیچی توی دنیا تکونشون نمیده. این بهم آرامش و اعتماد به نفس میده..."


دوستتون دارمممممممممممممممممممممم


  • narjes srt

سلام

بعضی وقتها به بهانه ی بستن درهای بازِ یک رابطه ی قدیمی، انگار لجن بهم خورده و بوی مشمئز کننده ش همه ی فضا رو پر میکنه.

این اتفاق معمولا وقتی میفته که یکی از طرفین رابطه فرصت بیان حرفهای نگفته و خشمهای فرو خورده ش رو پیدا میکنه و طرف دیگه نه...

ده سال گذشته... چرا همه چیز به ذهنم هجوم آورد...

یه غلطی کردیم تموم شد رفت دیگه... اه... نمیخوام هیچی از اون روزها یادم بیاد...


پی نوشت:

- مربوط به تماس 917

  • narjes srt

سلام

امروز تولد وبلاگم بود. یک ساله شد.

و من یادم نبود!!!

حالا الان شب نیمه ی شعبانه.

شب تولد امام زمانم...

یه جورایی شب تولد خودم هم هست.

و همه ی اینها چه خوبه.

مبارک بادت این روز و همه روز

مبارک بادت این سال و همه سال


  • narjes srt

سلام

امروز باز برای انجام کارهای اداری و نامه نگاری هایی که این روزها مهمترین مشغله ی فکری م شده دانشگاه بودم.

اما بار اولی بود که بعد از مدتها گروه شلوغ بود. نه، شلوغ نبود! خییییییییییییییییلی شلوغ بود!! و من عجیب به سکوت و ارامش قبلی عادت داشتم!

امروز چیزی که در این گروه بسیااار شلوغ و پت و پهن شده ندیدم، چیزی بود به نام:" روح علم"!!!

از استاد و دانشجو و کارمند، هیچ خبری از جستجو برای علم نبود... و من چه حیفم آمد!! میخوام وارد چه فضایی بشم؟!!

  • narjes srt
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • narjes srt

سلام

فردا روز اولین آزمون کتبی هست. گفتگوهای درونی داره میکشتم... نیاز دارم که مدام بهم یادآوری بشه:" اگه او بخواد میشه و اگه نخواد نمیشه..." الان حالم اینو میخواد...




  • narjes srt